موضوع مادرشوهرم 😬و زایمان🫠😅
مامان خودم آدم مسئولیت پذیر و اهل کمک نیست ..سر زایمان اولم هیچی کاری برام نکرد نه یه تیکه سیسمونی داد نه بیمارستان آمد نه ده روز ازم خوب مراقبت مرد همش قهر میکرد میرفت بیشتر از اینکه که کمکم کنه حرصم داد با قهر کردناش...قهر میکرد میرفت باز روز بعد میومد ...مادرشوهرم در حد توانش کمکم بود بیمارستان پیشم آمد ولی باز بچه هاش خییلی میومدن میخوردن میریختن میرفتن حرفاشون اینا باعث اذیتت شد طوری که روز پنجم زایمان با همه دعوا کردم بابام آمد برد خونشون دو سه روز وایستادم..از روز هفتمم خونه خودم تنها بودم .....حالا امروز مادرشوهرم میگه به مامانت بگی بیاد مراقبت باشه من نمیتونم گفتم اصلا به هیچ کدومتون نیازی ندارم خودم تنهایی میمونم...میگه خونه اشکالی نداره دیوار به دیواریم یه سر میزنم ولی بیمارستان از الان بگم نمیتونم بیام ...گفتم بیخیال خودم یه کاریش میکنم فقط مثل امیر علی کوفتم نکنید ..میگم مامانم الان میدونست کمر درد شدید داشتم میمردم نیومد یه سر بزنه ..یا یه استکانمو بشوره سر زایمانم چشم آب نمیخوره بیاد..
حقیقتش با این حرفش باز استرس افتاد به جونم🫠🫠کسی کمکی ندارم شوهرم از اون شوهرا نیست که بهش امیدی داشته باشم 🫠کسی هست مثل من باشه

۲۷ پاسخ

اما هیچکس مادر آدم نمیشه شاید حق با مادرتون بوده فامیل شوهر میومدن میخوردن و می پاشیدن و مادرتون مجبور بوده جمع کنه .
چون شما میگین وقتی خونه مادرتون بودید همه جوره هواتون رو داشته ایندفعه از اول به همسرتون بگید ده روز اول که مادرتون هستند نیان یا یه ساعتی رو مشخص کنید مادرتون بره خونه خودش یه سر بزنه و اونا بیان بریزن و بپاشن و خودشون جمع کنن برن.
یا هم ک کلا برید خونه مادرتون این ده روز ک راحت باشید بالاخره هر چی باشن مادر هستند هیچوقت مادر شوهر مثل مادر خود آدم دلسوز نیست.
‌اگر هم مادرتون با شما قهر هستند به هر دلیلی وظیفه شماست که پا پیش بزارید و باهاشون آشتی کنید.

میتونی پرستار بگیری برا بیمارستانت خیلی هم خوب مراقبت میکنن

یه دوست کنار خودت داشته باش اینجور جاها به دردت بخوره

من مثل خودتم با این تفاوت که مادرم خیلی برا زایمان اولم کمک کرد خیلی خدا انشاءالله هر چه میخواد بهش بده مادر شوهرم خونمون بود ولی یک بارم دستم نگرفت تا بچه گریه میکرد میدویید سمت بچه تو اتاقم مادرشوهرم می‌خوابید منم باهاش راحت نبودم یک شد که شکمم نفخ داشت فهمید گفت راحت باش گفتم راحت نیستم با شما درست نیست بی احترامی کنم هیچی قهر کرد شب ها نمیومد بخوابه تو یک اتاق دیگه بود اما تابچل صداش میومد مثل فرفره میدونید سمت بچه میخواست خودش آرومش بکنه منم دلم میخواست خودم بچم بغل بکنم ازش متنفر شده بودم بچم بغل میکرد شوهرم که از سر کار میومد میرفت پیشش نمیذاشت من برم پیش شوهرم یک هفته شد موند کلی هم کم محل من کرد شعر میخوند برا بچم تو شعراش لالایی هاش میگفت تو برام مهم نیستی خودتو بابات مهمید خلاصه یک هفته شد رفت زنگ هم نمیزد نه خودش نه دختراش اما مثل گاو یهو میومدند خونمون مثل طلب کارها می‌خوردند می‌ریختند با من هم کاری نداشتند بچه را فقط سوالش می‌کردند تا شد چهل روز یک گوسفند گرفتیم رفتیم خونه اونا خودمون جا نداشتیم که برا نذری زایمانم بشه گوسفند خیلی خیلی بزرگ بود خلاصه برا خودش و دختراش برداشت به داداش خواهرای من نداد منم هیچیش نیاوردم گفتم برا خودتون فقط خیلی گریه کردم به شوهرم گفتم فرداش پسرم بردیم ختنه کردیم بهش نگفتم زنگ نزد تا خودم زنگ زدم بعد یک هفته اینقدر بهم حرف زد شیرم در جا خشک شد اینقدر گریه کردم میگفت چرا به من نگفتید نوم‌بردید ختنه کردید تا ۵ماه بعدش قهر بودیم ادعا هم داشتند که نوشتن دوست دارند ولی نیومدن خونمون من بعد ۵ماه رفتم شیرینی هم گرفتم

وای خدا مگه میشه مادر آدم این جوری باشه 😑من مامانم از الان میگه بهت گفته باشم تا یک ماه نمیزارم بری خونه خودت تا کامل خوب نشدی با این که خودش کلی کار داره همیشه مهمون داره
فک کنم مادر شما دلش از سنگه که با تک دختر خودش قهر میکنه

واسه منم دقیقا مادرم همینطوریه بچه اولمم‌ کمکم نکرد حالا اینو مادرشوهرم گفته میام‌دیگه خدا داند ببینیم چیکار میکنه

پول بده یه پرستار بگیر اون رو بیاد همراهت.اتفافا خیلی بهتر از مامانای ناشی هس

چقد دلم برای خودمون سوخت😢😢😢
این همه سختی بکش یه موجود رو بدنیا بیار اونوقت کسی نباشه پرستاریتو کنه


ملت یه دماغ عمل میکنن تا یه ماه دست ب سیاه و سفید نمیزنن اونوقت ما باید از الان استرس بکشیم

اگر میتونی پول بده کمکی بگیر

سرابهان اینکارارو‌نکردم‌ولی سراین میبینم بهونه میاره نمیمونه مریضیشو بهونه میگیره میره یا کلا حرص و حرفای میزنه اذیتم میکنه منم گفتم فک‌کنم اگه بمونی۲۰ روز رو خونه خودم برسی چون بچه مهد داره نمیتونه نره ولی سعی میکنم خدا کمک کنه همه کارامو خودم کنم

خدا کمکت کنه عزیزم

به شوهرت بگو مرخصی بگیره

من مادرم بام بحث میکنه سراینکه بایدبیایی خونمون من میگم ن خونه خودم بهتره دخترام کوچیکی ان برادرزاده هام هستن نمیشه همش دعوامیکنن فامیلای شوهرم ازالان نوبت بستن براغذا وتمیزکاری خونم جوجه هارو آخرپاییزمیشمارن دیگه😂

عزیزم خدا خودش مراقب همه هستش شماهم تو اونا ولی همون روز بیمارستان بیاد خوبه بهشون بگو ک بی زحمت روز بیمارستان بیا پیشم بمون چون بچه کوچیکم داری

چقدرمنی
اشکال نداره خدابزرگه خودش توانش میده
من این بارداری سوم هست سرهیچکدوم کسی کمکم نکردفقط خودم بودم
الان که یک بچه کوچیکم دارم سخت تره
ولی توکل به خدا خودش توانش میده غصه نخور

یه دختر دایی دختر عمویی دوستی چیزی نداری .چون واقعا روزای اول آدم توان نداره که تنها باشه.اصلا درست هم نیست زائو تنها باشه

منیکه ن مادرر شوهر دارم ن مادر،
ن خاهر،
و نه خاهرشوهر دلسوزی🖤

درکل هرچی هم باش آدم خودش باید قوی وپرانژی باش وگرنه نمیشه به کسی اطمینان شد😣

وای چقد من بودی مثل من کشیدی سر زایمان

واس بیمارستان یه پرستاربگیرکه بهت برسه ومراقب کسی رونمیخوای ولی واس خونه یکم دل مادرشوهرت وبگیرتودستت بزاربهت برسه

عزیزممم🥺
کارگر بگیر به نظر من اون ده روز و جمعت کنه ولی اونا نیان حرصت بدن

خدایی یه مادر چطور میتونه اینقدر بی تفاوت باشه😢😢

اره عزیزم من کمکی ندارم مامانم مریض نمیتونه ازم مراقبت کنه یکی میخاد از خودش مراقبت کنه مادرشوهرمم از قبل اینکه باردار بشم گفت من نمیتونم بچه داری کنم از اول بارداریمم بی دلیل باهام قهر کرد خواهرم ندارم خلاصه تنهام اتفاقن امروز ظهر واس این‌تنهایی خودم کلی گریه کردم که برا بیمارستان چیکار کنم روزای اول که با بچه تنها تو خونه چه کنم تجربه بچه داریم ندارم بچه اولمه

عزیزم‌ دوستی یا خواهری کسی نداری واسه دو روز اول بیاد پیشت

خواهر نداری عزیزم ؟

منم خاهرم گفتم بیاد
مادرم مثل مادر تو قهریم باهم زود بهش برمیخوره و قهر میکنه خاهرای دیگمم که هیچی فقط یه خاهرم میگه میام بیمارستان خونه هم خودمم دیگه

دوست صمیمی چیزی نداری

سوال های مرتبط

مامان سارینا مامان سارینا هفته سی‌وچهارم بارداری