خانما یه درد دل باهاتون داشتم من سر زایمان اولم تو بیمارستان مامانم موند پیشم و خیلی اذیت شد و دندون درد شدید گرفت ولی مادر شوهرم فقط زمانی که مرخص شدم اومد که فقط یه جعبه شیرینی گرفته بود که البته اونم شوهرم خریده بود و داده بود دستش بعد از بیمارستان رفتم خونه مادرم موندم یک ماه مادرم تموم کارامو میکرد ولی مادر شوهرم تو یک ماه که خونه مادرم موندم دو سه بار اومد دیدن دخترم یه هزاری بابت کادو و چشم روشنی نداد و اینکه دخترم چند ماهه شد که دو دست لباس آورد فقط کلا برای دخترم هیچ کاری نکرده و ازش دلخوشی ندارم با اینکه خونه هامون نزدیک همه و فاصله ای ندارن اما سر این یکی دخترم به شوهرم گفتم باید مادرت بیاد بیمارستان پیشم بمونه مادر من وظیفه ای ندارن اینبار نوبت مادر توعه مادر شوهرم یکم پیره مادر من جوونتره نسبت بهش با اینکه خوشم نمیاد ازش ولی میخام این بار اون بیاد بیمارستان ناسلامتی نوه اونم میشه بهم بگین چیکار کنم ؟؟😔😔😔

۲۱ پاسخ

عزیزم شما تصمیم گرفتی بچه بیاری نه مادرت و نه مادر همسرت هیچکدوم«وظیفه»ندارن از شما مراقبت کنن
مادرت اگه پیشت میمونه هم بخاطر لطف و احساسات مادرانه است
مادرهمسرتون تو این سن طبیعیه که حوصله بیمارستان موندن نداشته باشه داشته باشه هم وظیفه و اجباری در قبال شما نداره

عزیزم اول نگو ناسلامتی بگو سلامتی😍دوم واقعا وظیفه مادر شوهر نیست چنانچه ما میگیم وظیفه عروس نیست مادر شوهر و نگه داره اونا هم میگن مادر خودش هست مادرش بیاد پرستاری کنه بعدشم آدم پیش مادر خودش راحتره تا پیش مادر شوهر حالا یه روز تو بیمارستان میمونی اون یه روز و مادرت بیاد پیشت تو خونه هم دوتاشون باشن چه ایرادی داره همسرتون هم هست بحرحال کمک میکنه به نظرم همون مامانت باشه بهتره و راحت تری

ادم مگه با مادرشوهرشم راحت میشه😐

وای نه توروخدااا، مادرشوهر بیاد بهت برسه خودت اذیت میشی دختر. به جاش بگو کادوی خوب برات بیارن

اصن جایی مادر شوهر نمیره که
درسته نوه اوناهم هست ولی چه کاریه منت بذاری سرخودت

همراه زائو فقط مادر خود آدم خوبه یا خواهر

معمولا مادر خود ادم میاد ندیدم جای مادرشوهر برع

منکه تحت هیچ شرایطی حاظر نیستم کسی جز مامانم بیاد تازه اونم مجبورم چون همسرمو نمیزارن بیاد .ترجیحم اینه مامانم باشع

به نظرم هر چه مادرشوهر مهربون باشه بازم آدم معذب هست و به راحتی که پیش مادر خودت داری پیش مادر شوهر نداری
مادر بدون هیچ چشم داشت و منتی جور بچه اش رو میکشه ولی مادرشوهر نه

مال منم میاد پیشم تو دختر اولم اومد دخترمو بستری کردن منم از اتاق عمل اوردن پیش من ی گریه ای کرد من ترسیدم فک کردم چی شده ب مامانم گفتم ناراحت نباش ها بچم چیزی نیست خودم دیدمش،من نمیخوام هچ بیاد

اه با مادر شوهرت راحت نمیشی بزار همون مامانت بیاد ول کن

منم ندیدم مادر شوهر بره

من مادرشوهرم عممه الان اونو مامانم دعوا دارن این مگه من می مونم مامانم میگه ن من خودم هستم😂منم هیچکدومو نمیبرم خواهر بزرگمو میبرم

با هرکی راحتی برو بیمارستان، مامانت بدون منت میاد، مادرشوهرت ممکنه با نارضایتی بیاد اعصاب خودتم خورد میشه

به نظر من آدم با مامان خودش راحتتره
اگه بخواد خودش پیشنهاد میده دیگه چرا منتشو بکشی

مادرشوهر چیه اه هیچکس خودت برو تروتمیز بزا بیا من سر دوتا بچم مامانمو خواهرم بودن اینبار میخام تنها برم

منکه جز مادرم هیچکیو نمیخوام حتی شوهرم

بیمارستان مامانت بیاد.دوهفته برو‌خونه مادرت بعدش دوهفته خونه مادرشوهر

بنظرم ن مادرتو ببر ن مادرشوهرتو زودی خسته میشن ،اگه آبجی داری آبجیتو ببر بهترهه

تحفه میخاستی

منم دلم میخواد مامانم بیاد پیشم و باهاش راحتم ولی میگم فقط مادر من وظیفه نداره اینبار باید اون بیاد نوه اونم میشه

سوال های مرتبط

مامان علی.عباس.طاها مامان علی.عباس.طاها روزهای ابتدایی تولد
انگار همین دیروز بود که رفتم خبر بارداری دومیم به مادرم بگم که خبر تصادف مادرم دادن دنیا رو سرم خراب شد بعد اون چند بار بهم گفتن باید عادت کنی بدون مادر زندگی کنی گفتم خدا یعنی. حق من این بود. آنقدر گریه کردم اربابم حسین صدا کردم گفتم من راضیم مادرم رو تخت باشه تا آخر عمر نوکریشو کنم. ولی کنارم باشه. قربونت اربابم برم بعد اون مادر یکم حالش بهتر شد تا 17مرداد سال 1400دوباره عملش کردمدوباره دکترا گفتن فقط یک ماه میمونه. ومن ماه آخر بارداریم بود هر روز که زدیم شهریور میشدم ترسم بیشتر میشد. چون من 16شهریور باید میرفتم بیمارستان برای به دنیا اومدن پسردومم و بلاخره با هر سختی بود روز موعود رسید و من پسر بزرگم گذاشتم پیش خواهرم رفتم بیمارستان و زایمان کردم. ولی با اون استرسی که من داشتم. افت ضربان قلب پیدا کردم داداشم ترسیده بود اون جوری که خودش میگه وقتی جلو در اتاق عمل وقتی خبر دادن بچه سالم ولی من رو بردن مراقبت ویژه. تنها کلمه که گفته یا حضرت عباس بود گفته بود که اگه خواهر خوب بشه اسم پسرش به نیت اسمت میزایم عباس. تا بعد دو روز من حالم خوب شد. وبعد چند روز برگشتم خونه خداروشکر هم مادرم خوب بود هم. خودم از رو این موضوع سه سال میگذره و من قرار برای عشق مامان تولد بگیرم و هر سال یاد اون روزا میفتم خداروشکر مادرم امسال با پایی خودش راه می‌ره میخواستم بگم تا خدا نخواد هیچ برگی از درخت نمیفته. همیشه یادمون باشه خدا خیلی بزرگ
مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر هفته سی‌وپنجم بارداری
موضوع مادرشوهرم 😬و زایمان🫠😅
مامان خودم آدم مسئولیت پذیر و اهل کمک نیست ..سر زایمان اولم هیچی کاری برام نکرد نه یه تیکه سیسمونی داد نه بیمارستان آمد نه ده روز ازم خوب مراقبت مرد همش قهر میکرد میرفت بیشتر از اینکه که کمکم کنه حرصم داد با قهر کردناش...قهر میکرد میرفت باز روز بعد میومد ...مادرشوهرم در حد توانش کمکم بود بیمارستان پیشم آمد ولی باز بچه هاش خییلی میومدن میخوردن میریختن میرفتن حرفاشون اینا باعث اذیتت شد طوری که روز پنجم زایمان با همه دعوا کردم بابام آمد برد خونشون دو سه روز وایستادم..از روز هفتمم خونه خودم تنها بودم .....حالا امروز مادرشوهرم میگه به مامانت بگی بیاد مراقبت باشه من نمیتونم گفتم اصلا به هیچ کدومتون نیازی ندارم خودم تنهایی میمونم...میگه خونه اشکالی نداره دیوار به دیواریم یه سر میزنم ولی بیمارستان از الان بگم نمیتونم بیام ...گفتم بیخیال خودم یه کاریش میکنم فقط مثل امیر علی کوفتم نکنید ..میگم مامانم الان میدونست کمر درد شدید داشتم میمردم نیومد یه سر بزنه ..یا یه استکانمو بشوره سر زایمانم چشم آب نمیخوره بیاد..
حقیقتش با این حرفش باز استرس افتاد به جونم🫠🫠کسی کمکی ندارم شوهرم از اون شوهرا نیست که بهش امیدی داشته باشم 🫠کسی هست مثل من باشه