تجربه زایمان طبیعی پارت پنج

زور بزن افرین دختر داریم میبینیمش زور بزن😭
یه سوزش و صدای گریه های پسرم😭😭😭
وای خدای من باورم نمیشه
ساعت ۱۴:۳۰ هامون من به دنیا اومد💖
بقیه اپیدورالم تزریق کردن، بخیه زدن و پسرم برای کنترل بردن نوزادان و من دو ساعت توی اتاق زایمان زیر سه تا پتو که میلرزیدم از سرما خوابم برد
و ساعت ۱۶:۳۰ بهمراه پسرم وارد بخش شدیم و همه عزیزانم با چشم‌های گریون به استقبالمون اومدن و برای من درد همونجا تموم شد🌸
الان که روی تخت دراز کشیدم و‌پسرم کنارم خوابیده و در کمال آرامش حال خوب هستم باید بگم بنظر من طبیعی و‌سزارین فقط یه انتخابه که باید نسبت به توانایی های مادر و‌وضعیت جسمانی انتخاب بشه،،زمان بستری من سه تا مادر اومدن زایمان کردن و رفتن ‌‌و‌بسیار زایمان راحتی داشتن،،دو‌تا خانم اومدن سزارین شدن که من مدام میگفتم خوشبحالشون ولی فردا توی کلاس شیردهی بسیار آزرده و‌دردمند بودن
برای من سخت گذشت ولی گذشت،،خب پسرمن توی ۳۳ هفتگی ار حالت بریچ دراومد و به دهانه رحم فشاری نیاورده بود که کمک کنه،و اکر الان با همون شرایط به عقب برمیگشتم صبر میکردم شده روزی دوبار nst میدادم ولی صبر میکردم تا جایی که میشد تا حسابی دهانه رحم نرم بشه و سر بچه فشار بیاره
البته بنظر مامای ماهر هم بسیار توی پیشرفت زایمان تاثیر داره
الهی که برای همه این تجربه شیرین و لذت بخش باشه
بیخشید طولانی شد🙏🧡

۲۰ پاسخ

بسلامتی راحت شدی..ی سوال داشتم عزیزم.سوتین رو هم موقع دردات درد آورده بودی.یا نه؟چون لباسای بیمارستان رو که میدن بپوشی گفتم شاید بگن در بیار.همینو نمیدونستم؟؟.

عزیزم مبارک باشه و واقعا خسته نباشی 🌹🌹
خیلی ممنون از توضیحات کاملی که دادی من این مدت خیلی در مورد زایمان طبیعی خوندم اما تجربه ای که گذاشتی بهترینش بود و جواب تمام سوالام رو گرفتم ان شاالله از این به بعد بهترین روزها رو در کنار پسر عزیزت داشته باشی❤️

چقد سخت زایمان کردی ولی آفرین بهت ک از پسش بر اومدی

خداروشکر عزیزم که سالم و سلامت زایمان کردی فقط دکترت کی بود؟

مبارک باشه قدمش پر خیر و برکت باشه براتون عزیزم

خداروشكر عزيزم😍🐣انشاالله كه همیشه درصحت و سلامت کامل باشید،بازهم قدم نو رسیده تون مبارک❤️❤️❤️❤️

قشنگ ترین حس اینکه وقتی صدای بچه رو میشنوی بچه رو روی شکمت میزارن من که وقتی داشتن بخیه میزدن من چشمم از رو بچم برداشته نمیشد

بسلامتی عزیزم. دکترت کی بود و کدوم بیمارستان بودی؟

وای من خیلی میترسم خدا بخیر بگذرونه

خب خدارو شکر که با اینکه زایمان سختی بود خوب از پسش بر اومدی طبیعی من احساسی شدم اشک تو چشمام جمع شد واقعا مادر بودن سخته🥹همه میگن بچه رو میدن بغلت همه چی فراموش میشه نی نی رو بغل کن و از بودن باهاش لذت ببر عزیزم🪬👼🏻❤️

قدمش مبارکه انشالله. هزینه دو شبت توی بیمارستان قدس چقدر شد؟ کل هزینه هات چقدر شد

ایجوننن مبارکه عزیزم بسلامتی انشالا

عزیز دلممممم مبارک باشههههه😍🥺❤️

چرا من وقتی تجربتو خوندم گریه کردم :((((( خدایا خودت کمک کن به همه ، زایمان راحتی داشته باشن . فقط تنها چیزی که ترسم رو‌کم میکنه اینه که من از اول نی نی سفالیک بوده و سرویکس هم ۳۰. ایشالا خوب فشار آورده باشه دیگه

چ خوب تعریف کردی منم مث تو بودم اما یه شب اول ک موندم بیمارستانو فرداش اصلا دهانه رحمم ببشتر از یه سانت باز نشد و اخرشم بچه مدفوع کرده بود سریع بردنم برای سزارین

به تو میگن مامان قوی 💪🏼آفرین بهت که از پسش بر اومدی

بسلامتی عزیزم 😍😍
تا زایمان نکنی نمیفهمی زایمان چه جوریه 😢

قدم نورسیده مبارک ابجی خعلی ازت خوشم میادبخاطراینکه زن قوی هستی😊

سلام عزیزم خداروشکر گذشت چقدر شبیه تجریه من بود پس منم دروز تو راه بود و من کلی درد کشیدم و الان میگم سر دخترم اصلا بیمارستان نمیرم تا دردم بگیر ولی میترسم بازم درم نگیره 🥲

آخی چقدر سخت بوده زایمانت از دکترت راضی بودی فکر کنم دکترت با من یکیه دکتر عظیمی نژاد درسته؟!

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۵ ماهگی
ی چندتا چیز از تجربه زایمان سزارین بگم بهتون . اول اینکه من اورژانسی عمل شدم و درد طبیعی و سزارین رو با هم چشیدم و باید بگم که اصلا نمیتونم بگم این یکی خوب بود و این یکی بد بود چون من دوازده ساعت درد کشیدم ولی ی سانت هم باز نشدم ولی بقیه ی خانم ها که اومدن زایمان طبیعی توی دو ساعت اینا دنیا میاوردن و میرفتن و طبیعی بعدش خیلی آسونه چون دردات تموم شدست ولی سزارین خودش که عالیه البته بجز اون سوند هستش چیه نمی‌دونم همون که میزارن توی مثانت تا ادرار تخلیه بشه . من فقط سر اون اذیت شدم وگرنه آمپول بی حسی که از کمر میزنه رو اصلا نفهمیدم بعدش هم که پاهات گرم و بی حس میشه و صداهارو داری می‌شنوی و خلاصه در آرامش و حس و حال خوب بچتو میبینی ولی بعدش دهنت سرویسه بخصوص دوازده ساعت اول اوه خیلی باید درد کشید و من الان شش روز از عملم گذشت ولی نمیتونم درست بشینم و پاشم وقتی دراز میکشم که دو نفر دیگه لازم دارم که بلندم کنن . خلاصه خواستم بگم به تجربه زایمان های بقیه زیاد چیز نکنید که روی انتخاب خودتون تاثیر بزاره و اگه بدنتون آمادگی زایمان داشت برید طبیعی و اگه بفهمید که ذره ای قراره زایمان سختی رو پشت سر بزارید برید سزارین
مامان نفس مامان مامان نفس مامان ۶ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمان
پنجشنبه من رفتم مطب دکترم معاینه تحریکی شدم دکتر نامه داد که فرداش یعنی جمعه بستری بشم از مطب دکتر که برگشتم تا صبح همش انقباض داشتم تا صبح خواب نرفتم صبح جمعه ساعت 9صبح به اتفاق شوهر رفتم بیمارستان ان اس تی که گرفت دید که هر ده دقیقه سه تا انقباض دارم پرونده تشکیل دادم رفتم بخش زایمان تا ساعت 1/30ظهر درد زایمان طبیعی کشیدم اما دهانه رحم فقط دو سانت باز شده بود اونجا بود که سوند زدن و منو بردن اتاق عمل خودم بیهوشی کامل انتخاب کردم بچه به دنیا اومد و حالا حاله منی که تازه بهوش اومده بود وای نگم براتون تا بهوش اومدم انگار که دارن چاقو میزنن توی شکمم سریع بهم مسکن زدن و من دوباره خواب رفتم بعد فهمیدم چرا این قدر درد کشیدم من به پنی سیلین حساسیت داشتم توی پرونده نگاه نکرده بودن و به من تزریق کردن توی بیهوشی فشارم خیلی رفته بود بالا و خونریزی خیلی شدید داشتم خلاصه منو اوردن توی بخش و فقط با مسکن اروم می‌شدم امروز خیلی بهترم اما یه نصیحت از من طبیعی زایمان کنید اگه می‌تونید بدون هیچ دلیل سزارین نشین
مامان فاطمه‌خانوم❤️ مامان فاطمه‌خانوم❤️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

پارت۲
دیگه سریع وسایلمو برداشتم رفتیم بیمارستان توی آسانسور بیمارستان هم یه دفعه یه عالمه آب ازم ریخت و رفتم زایشگاه گفت کیسه آب پاره شده ولی هنوز ۲سانت بازی بخواب که ساعت ۷صبح آمپول فشار تزریق کنیم جون داشته باشی برای زایمان زور بزنی 😁
ساعت ۷صبح آمپول فشار تزریق شد ساعت ۹صبح تازه ۵سانت شدم با ورزش و ماساژهایی که ماماهمراهم میداد دردام یکم آروم میشد و بعد اینکه ۶سانت شدم آمپول پتدین که آرام بخش هست تزریق کردن و اینکه از اینجا به بعدش یکم سخت شد دردا شدید شد ساعت ۱ظهر ۱۰سانت فول شدم و رفتم توی اتاق زایمان که هرچی زور میزدم بچه نمیومد که ساعت ۱ونیم با وکیوم بچم بدنیا اومد و لحظه ای که دنیا اومد انقد توی کانال زایمان اذیت شده بود که نفس کم آورد و یه ربع اکسیژن گرفت ولی الحمدلله راضی بودم
هم از کادر بیمارستان آریا مشهد که عالی بودن هم از ماماهمراه عزیزم خانم علیزاده که با جون و دل از ۳سانت اومدن بالای سرم و تا لحظه آخر همراهم بودن
مامان سید صدرا مامان سید صدرا ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت یک
سلام دوستان ۱۷شهریور حرکات بچه رو از صبح حس نمی‌کردم چون خیلی شکمم سفت میشد رفتم بیمارستان برای نوار قلب بچه که اونجا گفتن بستری شو برای زایمان چون نوار قلبش ضعیف بود بستری شدم بیمارستان مبینی سبزوار چون توی سبزوار برای زایمان فقط همین یدونه بیمارستان برای زایمان منم بدون هیچ حق انتخابی بستری شدم
ماما همراه هم داشتم ولی گفتن تا چهار سانت فول نشی ماما همراهت نمیاد بالا سرت خلاصه که منم تو بلوک زایمان تنها بودم از ساعت هشت و نیم شب تا یک بعد ازظهر روز بعد که شدم چهار سانت ماما همراهم اومد و متوجه شدم که شب قبلش هم شیفت بوده تا صبح و متاسفانه وقتی اومد به جای اینکه خانم بیاد و پیش من باشه میرفت و با پرسنل گرم صحبت بود و من از درد بخودم میپیچیدم دهانه رحمم شب که بستری شدم یک سانت بود صبح شدم دو سانت ساعت یکه هم که ماما همراهم اومد شدم چهار سانت وقتی دیدم ماما همراه من بهم اهمیت نمیده و بقیه که بعد من میومدم زایمان میکردم و میرفتن بیصدا اشک می ریختم تخت های بغل فکر میکردن از درد دارم گریه میکردم ولی در واقع از بی کسی بود همه بهم میگفتن مگه درد نداری از دیشب اینجایی و ساکت نشستی ولی خب چیکار میکردم من اینجوریم که دردامو تو خودم میریزم که بقیه از دردم استرس بهشون وارد نشه و برای زایمان بترسن چون هر کی میومد به من استرس وارد میکرد من دلم نمی‌خواست به بقیه استرس وارد کنم خلاصه بعد خوردن سه تا قرص فشار و دو تا آمپول فشار شدم شش سانت که ساعت پنج و نیم بعد ازظهر قلب بچه افت فشار پیدا کرد و منو اورژانسی سزارین کردن و بسیار بسیار اذیت شدم تو اون دو روز ولی خدارو شکر که بچم سالمه