۴ پاسخ

از زایمان اپیدورال راضی بودی؟

منکه سر زایمان مردم زنده شدم از درد

چرا رفتن سزارین؟توهم میرفتی

روز زایمان منم خیلی شلوغ بود
و اکثرا طبیعی

سوال های مرتبط

مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
#تحربه زایمان من پارت ۳
چیزی نگذشت از دوازده دردام شروع شد دیگه نمیتونستم رو تخت باشم صدا میزدم که من درد دارم میشه بیام پایین که اومدن با دستگاه که بهم وصل بود رفتم پایین وایساده راحت تر بود ماما خوبی بالا سرم بود خدایی شیفت عوض شد و مامام هم تغییر کرد من کمکی بلوک زایمان بهم گفتماما همراه به درد نمیخوره هزینه الکیه ... اگه میخوای اپیدورال بزنی که بی خیال شو
منم ترجیح دادم نگیرم گفتم ولش😂
بهشون گفتم من توپ می‌خوام که یکم ورزش کنم منو منتقل کردن به اتاق ال دی ار و تنها شدم معاینه هم کردن دو سانت بودم دردام خیلی زیاد شده بود از نظر خودم
خلاصه غذا خوردم و یکم رو توپ ورزش کردم دیدم دردام خیلی داره زیاد میشه ترجیح دادم بگم همرام بیاد داخل یه ربع کنارم بود و بعد بیرونش کردن دوباره معاینه شدم سه سانت شده بودم خیلی دردم زیاد بود باز گفتم میشه شوهرم و بگین بیاد که راهش دادن اومد و بعدم دکترم اومد بهم سر بزنه بازم معاینه شدم سه سانت بودم دکترم یه ربع نشست رفت مطب گفت هست سانت شد به من خبر بدین بیام
مامان پسر مامان پسر ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت سه

بعد اون آمپول تا حدود زیادی آرامش پیدا کردم ‌اما همچنان انقباض ها بود،بالاخره تونستم یه چیزی بخورم چون تا قبلش از شدت درد هرچی میخوردم بالا میاوردم
یه خرده گذشت ازم‌خواست اجازه بدم معاینه کنه منم که بهش اعتمادکرده بودم اجازه دادم
در کمال آرامش با یه معاینه تحریکی بهم گفت که شدی سه سانت،،،باور نمیکردم گفتم دارین گولم میزنید همون حین هم دکترم اومد و اون هم معاینه کرد گفت حدیث سه سانت شدی یک سانت دیگه پیش بری واست اپیدورال میزنیم و نهایت تا ظهر زایمان کردی
منی که وقتی وارد تالار شدم با اعتماد بنفس کامل گفته بودم اپیدورال نمیخوام و میخوام زایمان فیزیولوژیک داشته باشم با شنیدن این حرف جون گرفتم
اخه دیده بودم که خانم‌های دیگه چطوری بعد گرفتن اپیدورال دردشون اروم‌میشد و سریع پیشرفت میکردن
و از اونجایی که دیذم دکترم بهیچ‌وجه سزارین نمیکنه شرایط پذیرفتم و سرم سنتو مجدد شروع شد
که البته بخش زیادی از آرامشم بخاطر همون آمپول مسکن بود
خلاصه خیلی زود چهارسانت شدم و دکتر بیهوشی اومد برای اپیدورال

ادامه تاپیک بعد
مامان نیکان مامان نیکان ۲ ماهگی
تجربه زایمان.
من ۳۸ هفته و ۶ روز بدون درد بستری شدم ساعت ۷ تا ساعت ۸ که دکترم اومد معاینه کرد از ۲ سانت به ۳ سانت رسیدم بعدش معاینه تحریکی شدم و سرم و آمپول فشار گرفتم کم‌کم دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود به ۳ دقیقه رسید و شدتش زیاد شد از ۸:۳۰تا ۹:۳۰ توی وان بودن دیگه نمیتونستم تحمل کنم گفتم اپیدورال بزنن نزدیکای ۱۰ اپیدورال زدن اصلا سخت نبود چند لحظه باید قوز کرده بمونی بعد کیسه آبمو سوراخ کردن بعدش یکم مونده به ساعت ۱۱ حس زور داشتم اپیدورال دیگه اثر نمیکرد یه امپول زدن به شلنگی که به کمرم وصل بود ولی بازم اون‌حس زور شدید بود و درد زیاد پاهام‌ میلرزید دیگه زور و فشار میکند دکترم اومد و سر بچه رو کشید بیرون و بعدشم جفت دوتا هم بخیه خوردم بعدش پاهام گز گز میکرد ولی یه ربع بعد خوب شدم خداروشکر زایمان طبیعی درسته درد داره ولی در حد ۲ ساعته درد شدیدش ولی خب الان توی اتاقمون ۳ نفر سزارینن نمیتونن تکون بخورن من‌خودم دستشویی میرم و راحتم
راستی اون‌موقع که درد زور داشتم اومدن ادرارمو خالی کردن‌نمیدونم با چه وسیله ای بود شلنگ داشت .
من روز قبل جشونده تخم شوید و گل گاوزبون‌خوردم .شبم یه کپسول روغن کرچک که قشنگ معدمو خالی کرد دیگه مدفوع نداشتم موقع زایمان .
۱۰ روز قبلم هر شب یه شیاف گل مغربی میزاشتم .گفتن لگنت خیلی خوبه دهانه رحمت کاملا نرمه .و اینم بگم زایمان اولم طبیعی بودم و ۱۰ ساعت درد تحمل کردم
مامان آوا مامان آوا روزهای ابتدایی تولد
مامان حسین جان👼🏻🧸 مامان حسین جان👼🏻🧸 ۲ ماهگی
پارت دوم

فردا صبح من و یک خانم دیگه دونفر باید برای زایمان آماده می‌شدیم د درد نداشتم من ۲ سانت باز بودم( زایمان اون خانم رو حتما حتما براتون تعریف میکنم)
خلاصه سرم ها زده و شد و آن اس تی ها وصل شد بهم گفتن هروقت ۳ سانت شد با ماما همراهم تماس میگیرن هیچ درد نداشتم و ساعت حدود های ۲ بود ۳ سانت شدم ماما همراهم خودشو رسوند من همچنان درد نداشتم
تا حدود ۵ سانت باز شدم که گفت برای بهتر پیش رفتن باید کیسه آب پاره بشه
و پاره کردن هیچ درد ی نداشت احساس جالبی بود یه عالم آب از شکم آدم خارج میشه
واقعا بعدش خیلی سریع پیش رفت با ورزش های که ماما همراه بهم میداد ساعت ۵بود که معاینه کردن و گفتن ۷ سانت باز شد زنگ زدن دکترم هم اومد درد های شدید من از ۵ونیم شروع شد
خیلی بی قرار شده بودم احساس زور داشتم ماما همراه خیلی کمکم کرد همش بهم پوزیشن های زایمانی میداد
درد های من ساعت ۶ با بیرون اومد پسرم تموم شو وحتی بعدش زمانی که دکتر بهم بخیه زد متوجه نشدم ماما بچه رو آورد بهم نشون داد و حین بخیه خوردن بهم آبمیوه میداد واقعا خیلی مهربون و دلسوز بود و خیلی کمکم کرد
خلاصه زایمان من ساعت ۶ تموم شد دوساعت زایشگاه بخش بسترش نگهم داشتن پسرم‌آوردن و بهش شیر دادم بعد دوساعت رفتم بخش زنان بعدش
دیگه هیچ درد ی نداشتم
این بود از تجربه زایمان من🤱🏻👼🏻🤎

اگه مایل هستیداز تجربه زایمان اون‌خانم هم بگم که از نادر ترین ها بود
مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۶ ماهگی
+تجربه زایمان طبیعی ۳+
همسرم رسید منزل دردای منظم داشتم که داشت شدیدتر میشد نشستم روی توپ ورزش کردم حدود ساعت ۸ ماما همراهم تماس گرفت اوضاعمو پرسید و با اون شرایطم گفت برو بیمارستان با عجله وسایل ساک خودمو که نصفه مونده بود جمع کردیم دمنوش گل گاوزبان خوردم و رفتیم بیمارستان داخل ماشین تا برسیم دردام هر ۳ دقیقه منظم بود مامای زایشگاه معاینه کرد‌۴ سانت بودم بستری شدم تا پرونده تشکیل بدیم و لباس بپوشم ماما همراه خودم رسید معاینه کرد ۵ سانت بودم😅کیسه آب رو پاره کرد آمپول فشار نزد ورزشارو شروع کردیم دردام میومد و می رفت ولی کم کم زیاد میشد یکساعت بعد معاینه کرد ۷ سانت بودم دردا دیگه داشت سخت میشد گفتم مسکن بزنین بعد بردم داخل وان آب گرم نشستم همسرم هم کنارم بود دردم زیاد شده بود دوست نداشتم از آب بیام بیرون🫠اومدم بیرون معاینه شدم حدود ۹ سانت بودم ماما گفت موقع انقباض زور بزن فول بشی بریم رو تخت زایمان سخت گذشت از اینجا به بعد ولی به عشق دیدن دخترم تحمل میکردم رفتیم رو تخت نمی تونستم زورای خوب بدم چندبار تلاش کردم ماما بهم روحیه میداد که موهاشو دیدم زور خوب بده دیگه توانمو جمع کردم و زور محکم دادم خداروشکر دخترم ساعت ۱۱ به دنیا اومد خارج شدنش حس عجیبی بود 🥲آوردنش رو سینه ام نمی‌دونستم چیکار کنم گیج زایمان بودم هنوز 🥹بعد جفت اومد و بخیه هارو زدن ...
کمکم کردن بدنمو شستم لباسمو عوض کردن آموزش شیردهی دادن سرم زدن رفتیم بخش شیاف زدن واسم البته اون لحظه درد خاصی نداشتم تحت تاثیر بی حسی بودم .اینم تجربه زایمان طبیعی من😌
ان‌ شاالله همه مامانا زایمان راحتی داشته باشن و بسلامتی نی نی هاشونو بغل بگیرن 🌹
مامان دوقلوها 😍 مامان دوقلوها 😍 ۱ ماهگی
سلام خانوما خب یه ذره وقت کردم گفتم بیام از تجربه زایمان بگم براتون😅
پارت ۱
من ۳۴ هفته و سه روز زایمان کردم از ۳۳ هفته اینا یه ذره سفت شدن شکمم زیاد شده بود درد خاصی نداشتم ولی خب شکمم سفت میشد مخصوصا یه طرف .
شنبه ۱۷ شهریور برای تشکیل پرونده رفتم بیمارستان موسوی زنجان
اونجا نوار قلب گرفتن انقباض نشون داد گفتن باید معاینه بشی 🥲 خواستم اجازه ندم ولی گفتن خطرناکه ، معاینه کردن که یعنی من هر بار با این معاینه میمردم و زنده میشدم 😭🥲 تو بلوک زایمان بهم گفتن ۲ سانتی ، و بستریم کردن ، سعی کردن با دارو اینا انقباضات رو کنترل کنن که یه ذره بهتر بشه ، آمپول ریه هم اون روز یه بار زدن
روز بعد خیلی بهتر شده بودم و دوز بعدی آمپول ریه زدن ولی عصرش دوباره انقباض نشون داد و معاینه شدم و رسید به چهار سانت و هشت شب اورژانسی فرستادن اتاق عمل ، دوقلوهای من هر دو سفالیک بودن ، قل اول ۹:۳۰ و قل دوم ۹:۳۱ به دنیا اومد یکیش ۲۲۰۰ یکیش ۲۲۲۰ بودن🙁
به نظرم درباره زایمان طبیعی و سزارین بستگی به بدن تون داره ، تو مراحل زایمان شاید یه چیز برای من سخت بوده باشه و برای شما راحت پس مقایسه نکنید خودتون رو و این رو بر پایه تجربه شخصی بزارید
مثلا سوند گذاشتن زنداداش من می‌گفت درد نداشت ولی برای من خیلی دردناک بود سه چهار نفر با هم داشتن میزاشتن ، و چون اورژانسی بودم خیلی همه چی داشت سریع پیش می‌رفت
رفتار پرسنل اتاق عمل خوب بود و سعی میکردن آرومم کنن، آمپول بیحسی برای من درد نداشت ،چجوری بگم در طول عمل آدم متوجه خیلی چیزا هست حداقل برای من که اینطور بود ، درد نبود ها ، یه جورایی مثل فشار رو شکم و خارج کردن بچه ها و اینا رو قشنگ متوجه بودم و اخرا تنگی نفس می‌گرفتم که اکسیژن گذاشتن
مامان زینب🌻 مامان زینب🌻 ۳ ماهگی
تجربه زایمان۲
مامانم اومد و هنوز حالم خوب بود و ورزش میکردم و هر چند ساعت یکبار یکی میومد برای بررسی قلب و معاینه و ...
واقعا بد بودن زود بیمارستان رفتن همینه که هر مامایی که میاد می خواد معاینت کنه
همونجا گفتم من ماما همراه می خوام که با یه نفر در ارتباط باشم
و این ماما همراه داشتن شاید زایمانمو ساعت ها انداخت جلو
خلاصه با خیال راحت ناهار خوردم و با یکم درد و انقباض نمازمو خوندم و کم کم دردام شدید میشد
یاعت ۴ عصر بود که ماما همراهم گفت ۳ سانتی
ساعت ۶ عصر دوباره با معاینه گفت ۴ سانت خیلی خوبی
و من با خودم فکر میکردم اگه ۴ سانت انقدر درد داره ۱۰ سانت چه بلایی می خواد سرم بیاد
دیگه با شدت گرفتن دردام با ماما شروع کردیم ورزش کردن و تمرین تنفس که خیلی در کاهش دردها اثر داشت
ساعت حدود ۸ و نیم بود که دیگه پوزیشن سجده رو بهم گفت انجام بده و من دیگه نمیتونستم چون خیلی درد داشتم و ماما تعجب کرد و معاینه کرد و گفت دختر تو فولی 😯
و من اون لحظه : میگم چقدر درد داره ها 😫
گفت بهت قول میدم ۹ و ربع دخترت توو بغلت باشه اگه همکاری کنی
و اینجوری شد که دقیقا ۹ و ربع زینب خانم ما اومد به دنیا
اینکه نیم ساعت آخر رو نمیگم برای اینه که من خیلی موقع زور زدن درد کشیدم خیلی زیاد
چون بدنم آماده و ورزش کرده نبود و بچه اولم بود طبیعی بود اینهمه درد
و خب برای خیلیا آسون تره
ولی انقدر حس بعد از دنیا اومدن بچه قشنگ و وصف ناپذیره که همه دردا فراموشت میشه 🤱
خلاصه که زایمان طبیعی ممکنه برای یکی مثل آب خوردن باشه و برای یکی مثل من خیلی سخت و خارج از حد تصور ولی باید به جهت ذهنی خودتو آماده کنی و بعد این نوع زایمان رو انتخاب کنی
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۲ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون