۵ پاسخ

وای دقیقا مثل من روز زایمانم ۸نفر بودیم هیچکس نتونست تحمل کنه همه شدن سزارین جز من

از زایمان اپیدورال راضی بودی؟

منکه سر زایمان مردم زنده شدم از درد

چرا رفتن سزارین؟توهم میرفتی

روز زایمان منم خیلی شلوغ بود
و اکثرا طبیعی

سوال های مرتبط

مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
#تحربه زایمان من پارت ۳
چیزی نگذشت از دوازده دردام شروع شد دیگه نمیتونستم رو تخت باشم صدا میزدم که من درد دارم میشه بیام پایین که اومدن با دستگاه که بهم وصل بود رفتم پایین وایساده راحت تر بود ماما خوبی بالا سرم بود خدایی شیفت عوض شد و مامام هم تغییر کرد من کمکی بلوک زایمان بهم گفتماما همراه به درد نمیخوره هزینه الکیه ... اگه میخوای اپیدورال بزنی که بی خیال شو
منم ترجیح دادم نگیرم گفتم ولش😂
بهشون گفتم من توپ می‌خوام که یکم ورزش کنم منو منتقل کردن به اتاق ال دی ار و تنها شدم معاینه هم کردن دو سانت بودم دردام خیلی زیاد شده بود از نظر خودم
خلاصه غذا خوردم و یکم رو توپ ورزش کردم دیدم دردام خیلی داره زیاد میشه ترجیح دادم بگم همرام بیاد داخل یه ربع کنارم بود و بعد بیرونش کردن دوباره معاینه شدم سه سانت شده بودم خیلی دردم زیاد بود باز گفتم میشه شوهرم و بگین بیاد که راهش دادن اومد و بعدم دکترم اومد بهم سر بزنه بازم معاینه شدم سه سانت بودم دکترم یه ربع نشست رفت مطب گفت هست سانت شد به من خبر بدین بیام
مامان پسر مامان پسر ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت سه

بعد اون آمپول تا حدود زیادی آرامش پیدا کردم ‌اما همچنان انقباض ها بود،بالاخره تونستم یه چیزی بخورم چون تا قبلش از شدت درد هرچی میخوردم بالا میاوردم
یه خرده گذشت ازم‌خواست اجازه بدم معاینه کنه منم که بهش اعتمادکرده بودم اجازه دادم
در کمال آرامش با یه معاینه تحریکی بهم گفت که شدی سه سانت،،،باور نمیکردم گفتم دارین گولم میزنید همون حین هم دکترم اومد و اون هم معاینه کرد گفت حدیث سه سانت شدی یک سانت دیگه پیش بری واست اپیدورال میزنیم و نهایت تا ظهر زایمان کردی
منی که وقتی وارد تالار شدم با اعتماد بنفس کامل گفته بودم اپیدورال نمیخوام و میخوام زایمان فیزیولوژیک داشته باشم با شنیدن این حرف جون گرفتم
اخه دیده بودم که خانم‌های دیگه چطوری بعد گرفتن اپیدورال دردشون اروم‌میشد و سریع پیشرفت میکردن
و از اونجایی که دیذم دکترم بهیچ‌وجه سزارین نمیکنه شرایط پذیرفتم و سرم سنتو مجدد شروع شد
که البته بخش زیادی از آرامشم بخاطر همون آمپول مسکن بود
خلاصه خیلی زود چهارسانت شدم و دکتر بیهوشی اومد برای اپیدورال

ادامه تاپیک بعد
مامان نیکان مامان نیکان ۲ ماهگی
تجربه زایمان.
من ۳۸ هفته و ۶ روز بدون درد بستری شدم ساعت ۷ تا ساعت ۸ که دکترم اومد معاینه کرد از ۲ سانت به ۳ سانت رسیدم بعدش معاینه تحریکی شدم و سرم و آمپول فشار گرفتم کم‌کم دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود به ۳ دقیقه رسید و شدتش زیاد شد از ۸:۳۰تا ۹:۳۰ توی وان بودن دیگه نمیتونستم تحمل کنم گفتم اپیدورال بزنن نزدیکای ۱۰ اپیدورال زدن اصلا سخت نبود چند لحظه باید قوز کرده بمونی بعد کیسه آبمو سوراخ کردن بعدش یکم مونده به ساعت ۱۱ حس زور داشتم اپیدورال دیگه اثر نمیکرد یه امپول زدن به شلنگی که به کمرم وصل بود ولی بازم اون‌حس زور شدید بود و درد زیاد پاهام‌ میلرزید دیگه زور و فشار میکند دکترم اومد و سر بچه رو کشید بیرون و بعدشم جفت دوتا هم بخیه خوردم بعدش پاهام گز گز میکرد ولی یه ربع بعد خوب شدم خداروشکر زایمان طبیعی درسته درد داره ولی در حد ۲ ساعته درد شدیدش ولی خب الان توی اتاقمون ۳ نفر سزارینن نمیتونن تکون بخورن من‌خودم دستشویی میرم و راحتم
راستی اون‌موقع که درد زور داشتم اومدن ادرارمو خالی کردن‌نمیدونم با چه وسیله ای بود شلنگ داشت .
من روز قبل جشونده تخم شوید و گل گاوزبون‌خوردم .شبم یه کپسول روغن کرچک که قشنگ معدمو خالی کرد دیگه مدفوع نداشتم موقع زایمان .
۱۰ روز قبلم هر شب یه شیاف گل مغربی میزاشتم .گفتن لگنت خیلی خوبه دهانه رحمت کاملا نرمه .و اینم بگم زایمان اولم طبیعی بودم و ۱۰ ساعت درد تحمل کردم
مامان آوا مامان آوا ۱ ماهگی
مامان حسین جان👼🏻🧸 مامان حسین جان👼🏻🧸 ۲ ماهگی
پارت دوم

فردا صبح من و یک خانم دیگه دونفر باید برای زایمان آماده می‌شدیم د درد نداشتم من ۲ سانت باز بودم( زایمان اون خانم رو حتما حتما براتون تعریف میکنم)
خلاصه سرم ها زده و شد و آن اس تی ها وصل شد بهم گفتن هروقت ۳ سانت شد با ماما همراهم تماس میگیرن هیچ درد نداشتم و ساعت حدود های ۲ بود ۳ سانت شدم ماما همراهم خودشو رسوند من همچنان درد نداشتم
تا حدود ۵ سانت باز شدم که گفت برای بهتر پیش رفتن باید کیسه آب پاره بشه
و پاره کردن هیچ درد ی نداشت احساس جالبی بود یه عالم آب از شکم آدم خارج میشه
واقعا بعدش خیلی سریع پیش رفت با ورزش های که ماما همراه بهم میداد ساعت ۵بود که معاینه کردن و گفتن ۷ سانت باز شد زنگ زدن دکترم هم اومد درد های شدید من از ۵ونیم شروع شد
خیلی بی قرار شده بودم احساس زور داشتم ماما همراه خیلی کمکم کرد همش بهم پوزیشن های زایمانی میداد
درد های من ساعت ۶ با بیرون اومد پسرم تموم شو وحتی بعدش زمانی که دکتر بهم بخیه زد متوجه نشدم ماما بچه رو آورد بهم نشون داد و حین بخیه خوردن بهم آبمیوه میداد واقعا خیلی مهربون و دلسوز بود و خیلی کمکم کرد
خلاصه زایمان من ساعت ۶ تموم شد دوساعت زایشگاه بخش بسترش نگهم داشتن پسرم‌آوردن و بهش شیر دادم بعد دوساعت رفتم بخش زنان بعدش
دیگه هیچ درد ی نداشتم
این بود از تجربه زایمان من🤱🏻👼🏻🤎

اگه مایل هستیداز تجربه زایمان اون‌خانم هم بگم که از نادر ترین ها بود
مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۶ ماهگی
+تجربه زایمان طبیعی ۳+
همسرم رسید منزل دردای منظم داشتم که داشت شدیدتر میشد نشستم روی توپ ورزش کردم حدود ساعت ۸ ماما همراهم تماس گرفت اوضاعمو پرسید و با اون شرایطم گفت برو بیمارستان با عجله وسایل ساک خودمو که نصفه مونده بود جمع کردیم دمنوش گل گاوزبان خوردم و رفتیم بیمارستان داخل ماشین تا برسیم دردام هر ۳ دقیقه منظم بود مامای زایشگاه معاینه کرد‌۴ سانت بودم بستری شدم تا پرونده تشکیل بدیم و لباس بپوشم ماما همراه خودم رسید معاینه کرد ۵ سانت بودم😅کیسه آب رو پاره کرد آمپول فشار نزد ورزشارو شروع کردیم دردام میومد و می رفت ولی کم کم زیاد میشد یکساعت بعد معاینه کرد ۷ سانت بودم دردا دیگه داشت سخت میشد گفتم مسکن بزنین بعد بردم داخل وان آب گرم نشستم همسرم هم کنارم بود دردم زیاد شده بود دوست نداشتم از آب بیام بیرون🫠اومدم بیرون معاینه شدم حدود ۹ سانت بودم ماما گفت موقع انقباض زور بزن فول بشی بریم رو تخت زایمان سخت گذشت از اینجا به بعد ولی به عشق دیدن دخترم تحمل میکردم رفتیم رو تخت نمی تونستم زورای خوب بدم چندبار تلاش کردم ماما بهم روحیه میداد که موهاشو دیدم زور خوب بده دیگه توانمو جمع کردم و زور محکم دادم خداروشکر دخترم ساعت ۱۱ به دنیا اومد خارج شدنش حس عجیبی بود 🥲آوردنش رو سینه ام نمی‌دونستم چیکار کنم گیج زایمان بودم هنوز 🥹بعد جفت اومد و بخیه هارو زدن ...
کمکم کردن بدنمو شستم لباسمو عوض کردن آموزش شیردهی دادن سرم زدن رفتیم بخش شیاف زدن واسم البته اون لحظه درد خاصی نداشتم تحت تاثیر بی حسی بودم .اینم تجربه زایمان طبیعی من😌
ان‌ شاالله همه مامانا زایمان راحتی داشته باشن و بسلامتی نی نی هاشونو بغل بگیرن 🌹
مامان فاطمه مامان فاطمه روزهای ابتدایی تولد
دیگه ماما زنگ زد به دکترم گزارش داد و دکترم گفت بستریش کنید
دیگه ساعت ۴ و نیم صبح دقیقا لحظه اذان بود بستری شدم و بهم لباس برای بستری شدن دادن و پوشیدم و بهم گفتن رو تخت دراز بکش مامای بخش باز مجدد نوار قلب بچه رو گرفت و سرم وصل کرد دردام یکم کمتر شده بود تخت کناریم یه خانمی بود که اون ۲ سانت بیشتر باز نبود اما مامای خصوصی گرفته بود که از ساعت ۷ صبح اومد بهش ورزش داد و ماساژ داد ساعت ۸ و نیم صبح زایمان کرد
ساعت ۸ صبح بود که شیفت ماماها عوض شده باز دوباره معاینه شدم گف همون ۴ سانته کیسه ابمو پاره کرد دردم یکم بیشتر شده بود مامای شیفت اومد بالاسرم گف اینجوری نمیشه اگه همینجوری دراز کش باشی حالا حالاها کار داری و زایمان نمیکنی بهم گف بلندشو کنار تختت ورزش کن و اسکوات بزن منم بلند شدم همینجور که ببخشید از زیرم کیسه اب خالی میشد ورزش میکردم خلاصه قر کمر و ورزش زیاد جوابگو نبود و تخت کناریم با اینکه ۲ سانت بود به کمک مامای خصوصیش فول شد و زایمان کرد اما من ...
مامان دوقلوها 😍 مامان دوقلوها 😍 ۲ ماهگی
سلام خانوما خب یه ذره وقت کردم گفتم بیام از تجربه زایمان بگم براتون😅
پارت ۱
من ۳۴ هفته و سه روز زایمان کردم از ۳۳ هفته اینا یه ذره سفت شدن شکمم زیاد شده بود درد خاصی نداشتم ولی خب شکمم سفت میشد مخصوصا یه طرف .
شنبه ۱۷ شهریور برای تشکیل پرونده رفتم بیمارستان موسوی زنجان
اونجا نوار قلب گرفتن انقباض نشون داد گفتن باید معاینه بشی 🥲 خواستم اجازه ندم ولی گفتن خطرناکه ، معاینه کردن که یعنی من هر بار با این معاینه میمردم و زنده میشدم 😭🥲 تو بلوک زایمان بهم گفتن ۲ سانتی ، و بستریم کردن ، سعی کردن با دارو اینا انقباضات رو کنترل کنن که یه ذره بهتر بشه ، آمپول ریه هم اون روز یه بار زدن
روز بعد خیلی بهتر شده بودم و دوز بعدی آمپول ریه زدن ولی عصرش دوباره انقباض نشون داد و معاینه شدم و رسید به چهار سانت و هشت شب اورژانسی فرستادن اتاق عمل ، دوقلوهای من هر دو سفالیک بودن ، قل اول ۹:۳۰ و قل دوم ۹:۳۱ به دنیا اومد یکیش ۲۲۰۰ یکیش ۲۲۲۰ بودن🙁
به نظرم درباره زایمان طبیعی و سزارین بستگی به بدن تون داره ، تو مراحل زایمان شاید یه چیز برای من سخت بوده باشه و برای شما راحت پس مقایسه نکنید خودتون رو و این رو بر پایه تجربه شخصی بزارید
مثلا سوند گذاشتن زنداداش من می‌گفت درد نداشت ولی برای من خیلی دردناک بود سه چهار نفر با هم داشتن میزاشتن ، و چون اورژانسی بودم خیلی همه چی داشت سریع پیش می‌رفت
رفتار پرسنل اتاق عمل خوب بود و سعی میکردن آرومم کنن، آمپول بیحسی برای من درد نداشت ،چجوری بگم در طول عمل آدم متوجه خیلی چیزا هست حداقل برای من که اینطور بود ، درد نبود ها ، یه جورایی مثل فشار رو شکم و خارج کردن بچه ها و اینا رو قشنگ متوجه بودم و اخرا تنگی نفس می‌گرفتم که اکسیژن گذاشتن