تجربه زایمان طبیعی

پارت۲
دیگه سریع وسایلمو برداشتم رفتیم بیمارستان توی آسانسور بیمارستان هم یه دفعه یه عالمه آب ازم ریخت و رفتم زایشگاه گفت کیسه آب پاره شده ولی هنوز ۲سانت بازی بخواب که ساعت ۷صبح آمپول فشار تزریق کنیم جون داشته باشی برای زایمان زور بزنی 😁
ساعت ۷صبح آمپول فشار تزریق شد ساعت ۹صبح تازه ۵سانت شدم با ورزش و ماساژهایی که ماماهمراهم میداد دردام یکم آروم میشد و بعد اینکه ۶سانت شدم آمپول پتدین که آرام بخش هست تزریق کردن و اینکه از اینجا به بعدش یکم سخت شد دردا شدید شد ساعت ۱ظهر ۱۰سانت فول شدم و رفتم توی اتاق زایمان که هرچی زور میزدم بچه نمیومد که ساعت ۱ونیم با وکیوم بچم بدنیا اومد و لحظه ای که دنیا اومد انقد توی کانال زایمان اذیت شده بود که نفس کم آورد و یه ربع اکسیژن گرفت ولی الحمدلله راضی بودم
هم از کادر بیمارستان آریا مشهد که عالی بودن هم از ماماهمراه عزیزم خانم علیزاده که با جون و دل از ۳سانت اومدن بالای سرم و تا لحظه آخر همراهم بودن

۵ پاسخ

زایشگاه بیمارستان اریا واقعاااا عالی هستن

با وکیوم چطوری بود ؟درد داشت؟

من راضی نبودم🥹🥹

به سلامتی عزیزم خدا حفظش کنه😍 شما شیافم استفاده میکردین دوران بارداری؟من دو سه ماه استفاده کردم میترسم زایمانو سخت کنه

خیلی درد داره طبیعی؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان آیهان 💙 مامان آیهان 💙 روزهای ابتدایی تولد
سلام بلاخره روزی رسید که منم از تجربه زایمانم براتون بگم

ساعت ۳ونیم بود دردای ریزی داشتم تا ساعت ۹ونیم شب واقعا دردهام زیاد شده بودن رفتم تامین قبولم نکرد گفت باید بری فردا بیای منم از اونجایی که فشارم بالا بود سریع رفتم فاطمیه اونجا تا بستری بشم و برم زایشگاه شد ساعت ۱وربع شب رفتم اونجا خلاصه لا ی مامایی صحبت کردم که بهم ی ماماهمراه معرفی کرد قرارداد با همسرم بستن و ماماهمراهم رفت من ۲سانت بودم دیگه دکتری که شیفت بود خدا خیرش بده خیلیییی کمکم کرد از ۲سانت رسیدم به ۴سانت البته از ساعت ۱وربع شب تا ۲ونیم فردا ظهرش بعد هم که از اونورم ماماهمراهم اومد ورزش اینا بهم داد تا ساعت ۶عصر معاینه کرد شدم ۵ کیسه ابمو دکتر اومد زد دردای شدیدم یهو شروع شد خلاصه با توپ ورزش کردم شدم یهو ۸سانت حالت سجده رفتم که شدم ۱۰سانت بعد هم که با این دردهای شدید دکتر اومد بالاسرم گفت سر بچه رو داره میبینه با چندتا زور بچه به دنیا اومد که وقتی گذاشتنش رو سینم تمام دردهام از بین رفت حتی دردای بخیه رو هم حس نکردم الانم بخیه هام زیاد اذیتم نمیکنه واقعا از بیمارستان فاطمیه راضی بودم پرسنل خیلی دلسوز ماماهمراهم عالی بود عالیییییی حتی برام اهنگ گذاشت باهم ورزش کردیم گل مغربی هم برام ی عالمه گذاشت واقعا تاثیر داشت راستی زایمان من با آمپول فشار بود انقد نگید زایمان طبیعی سخته خانما من الان واقعا راضی ام درد داره ولی مهم اینکه بعدش هیچ دردی نمیکشی کلا دردهای شدید من تا زایمان کنم ۴۰ دقیقه شد آیهان کوچولوی ماهم ۷ونیم شب به دنیا اومد ۳۷هفته دقیق و با وزن ۳۱۰۰ خداروشکر زردی نداشت تو دستگاه هم نرفت 😍😍
مامان نیلا مامان نیلا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من:
تجربه خیلی قشنگی نیست اگه حس میکنین تاثیر میزاره رو ذهنتون نخونید
من از هفته ۲۰ ورزش خوب و سنگین میکردم و قبل بارداری هم کلا زیاد ورزش کرده بودم و کلا میخواستم طبیعی بچرو به دنیا بیارم
هفته ۳۹ که پر شد روز چهارشنبه بعد معاینه تحریکی دکتر درد های خفیف داشتم ولی تقریبا منظم بود حدود ۱۰ ساعت بود که هی میخواستم شدیدتر بشه ولی نشد و گفتم منظم شده هر ۳ ۴دقیقه برم بیمارستان ساعت ۴ صبح رفتم بیمارستان معاینه سه سانت بودم بستری شدم
ساعت ۵ بستری شدم دردام به جای زیاد شدن کمتر شد ساعت ۷صبح بهم امپول فشار تزریق کردن منم کلا سعی می‌کردم ورزش کنم دردام شدت گرفته بود معاینه شدم ساعت ۸ و نیم ۵سانت بودم که کیسه آبو زدن بعد توی جکوزی رفتم یکم ورزش کردم دیگه تقریبا دردا قابل تحمل نبود برام که یکم گاز آنتونوکس استفاده کردم یکم تاثیر داشت ساعت ۹ و نیم معاینه شدم ۱۰سانت فول بودم فقط گفتن سر بچه استیشن صفره که برای به دنیا اومدن باید بشه +۲ یکم با دست سعی میکردن موقع زور زدن کمک کنن که بچه بیاد پایین تر که متاسفانه موقع زور زدن میومد پایین دوباره میرفت بالا
ومن دو ساعتو نیم زور زدم و نشد که تو این زمان دو سه بار از بالای شکم فشار دادن و با دست از داخل سعی میکردن سرو بچرخونن و باز هم نمیشد. بچه واقعا لای پام بود انگار و نمیتونستم حتی بشینم و دردم بسیار زیاد بود و تو ۲دقیقه یک دقیقشو کامل درد داشتم و بقیشو تقریبا از حال میرفتم
در اخر متاسفانه من سزارین اورژانسی شدم. فکر کنم هرکی تو اتاق عمل بود دلش برام کباب شده بود ولی خلاصه بچه به دنیا اومد فقط بخاطر اینکه زیاد سر بچه تو کانال بود یک مقدار سر دفرمه به سمت راست شده که گفتن درست میشه.
فقط خواستم تجربمو بگم از زایمان شاید کمکتون بکنه❤️
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
ساعت شش صبح بود که ماما اومد سرم زد اما سرم جدید یه آمپول فشار هم تو سرم تزریق کرد ساعت 9بود که من دردام شروع شد جوری که طاقتم طاق شده بود ساعت دوازده ظهر داد جیغ میزدم درخواست کمک داشتم ولی امان از یه کمک فقط گاز بی درد آورده بودن که رو من تاثیری نداشت تنفس هم رو من اثری نداشت و ساعت سه نیم بود که ماما اومد منو چک کرد اما یکی دیگه بود که سنشم بیشتر بود می‌گفت زور بزن پاهات باز کن دستات بزار زیر زانوت تا میتونی زور بزن نمی‌دونم چجور ولی موقع زور زدن اندازه اون آمپول فشار بهم فشار نمی‌آورده در واقع لگنم برای جوجم زایمان طبیعی عالی بود دکتر بدو بدو اومد لباس پوشید می‌گفت زور نزن درحالی که من زور نمی زدم بچه خودش بود که داشت فشار می‌آورد یهو دادزم سر بچه اومد بیرون و پسرم اومد دنیا من راحت شدم خوشحال بعد اون جفت اومد بیرون پسرم گذاشتن رو سینم بعدش گفتم بگیریتش از دستم نیفته چون لرز داشتم کلی بخیه خوردم شاید ده دقیقه داشتن بخیه میزدن الآنم خونم مرخص شدم دو روزه اینم داستان زایمان من😍
مامان آقا کیان 🩵❄️ مامان آقا کیان 🩵❄️ ۲ ماهگی
پارت 3#

وقتی دکترم اومد و معاینه کرد گفت یه کوچولو آمپول فشار میزنیم بهت تا دردات بیشتر ولی تا یه کوچولو از اون سروم که وارد رگام شد رحمم خیلی سفت شد و فشار زیاد اومد رو من و سریع سروم و قطع کردن دوتا آمپول مسکن به رگ دستم زدن و اکسیژن وصل کردن بعدش کم کم حالم بهتر شد دردام قابل تحمل بود و ورزش هامو انجام میدادم فقط اون یه ساعت آخر که فشار میومد به مقعدم و دکتر میگفت زور بزن و از اون ورم که کمرم و دلم درد میکرد خیلی سخت بود ولی فقط همون یه ساعت بود که نباید جیغ بزنی باید تا جایی که میتونی زور بزنی
داشتم زور میزدم اومد معاینه کرد گفت ببرینش اتاق زایمان رفتم اونجا و دوبار زور میزدم زور آخری و با جیغ و فشار زیاد زدم که احساس کردم یه چیزی ازم اومد بیرون و باز دوباره همونو احساس کردم که اول سربچه بود بعدشم بدنش اومد بیرون که پسر گل مو گذاشتن رو شکمم و من واقعا دیگه هیچ دردی نداشتم و هیچی نفهمیدم و با پسرم حرف میزدم که روشکمم بود گریه میکرد و دکتر داشت تمیزش میکرد آنقدر حس قشنگی بود که نمیشه با پیام نشونش بدم و باید خود آدم تجربش کنه تا بدونه چقدر قشنگه و حس آرامش میده به آدم
مامان پارسا🐣 مامان پارسا🐣 ۲ ماهگی
سلام مامانا میخوام تجربه ام از زایمان طبیعی بگم براتون
روز۲۴دی شب تا صبح بیدار بودم نتونستم خوب بخوابم صبح خوابیدم ساعتای ده،ده ونیم احساس خیسی کردم فکر کردم که توی خواب ادرار کردم😅 پاشدم برم سرویس که دیدم نه انگار کیسه آب پاره شده و شدید آبریزش داشتم جوریکه من توی نهایت ده دقیقه چهارتا پوشک ساده گذاشتم کامل خیس شد تاحاضرشدم و رسیدم بیمارستان ساعت یازده ظهرشد بیمارستانمم موسی بن جعفر بود پذیرش شدم ولباس بهم دادن پوشیدم ومنو بردن توی اتاق شیش تخته که دور هر تخت پرده داشت وان اس تی وصل کردن و نوار قلب و هر لحظه چک میشدم و دارو می گرفتم درد کم داشتم قابل تحمل بود و هر بیست دقیقه بود اول و همینطور فاصله دردام کم میشد و دردام شدید ولی پیشرفتم کم بود بهم امپول فشار تزریق کردن ودردای وحشتناک شروع شد بافاصله دو دقیقه که اصلا قابل تحمل نبود و بخاطر اینکه آب دور بچه هم کم شده بود بهم پیشنهاد تزریق بی حسی دادن ومنم اپیدورال خواستم آمپول ساعت چهار بود که رسید برای تزریق و متخصص بیهوشی اومد بالاسرم تزریق اپیدورال یکم دردناک بود برای من ولی به محض تزریق دارو تمام دردام قطع شد و هیچی دیگه حس نمیکردم و کامل بی حس بودم از کمر به پایین پیشرفت زایمان به گفته دکترم عالی بود نهایت ساعت۱۸:۸دقیقه پسرقشنگمو روی سینم گذاشتن ❤️🥰