۱۴ پاسخ

صبرتو بیشتر کن زندگی فقط ۱۰۰ سالش سخته😁😁

واسه من هزار بار پیش اومده پیش خودم حتی نه به کسی گفتم حالا خداروشکر که پثلا این ویژگی مثبت رو داره در کنار این بدی ها بعد فرداش جوری میزاره تو کاسه ام که از حرفی که تو دلم با خودم هم زدم پشیمون شدم دیشب رفتیم بیرون شام بخوریم جوری این بچه اعصابمون رو خورد کرد و گریه میکرد اونم به خاطر شیر آبی که گوشه رستوران بود می خواست بره اونو باز کنه یعنی نعره میزد بقیه هم که همه بدون بچه جوری صورتشونو جمع میکردن که انگار تا به حال بچه ای در حال گریه ندیدن اخری شوهرم بچه رو برده بیرون چرخونده که اون از سرش بپره حالا مصیبت های سر سفره به کنار که دست مینداخت موهای خانم تخت بغلی رو بکشه اصلا نفهمیدم چی خوردم از بس هول هول خوردیم فقط زودتر بزنیم بیرون درصورتی که بارها اونجا رفته بودیم اصلا چنین رفتاری رو نداشت نهایت با دستمال کاغذی بازی میکرد اصلا روی رفتار و عکس العمل بچه ها نمیشه حساب باز کرد

منم همش با حودم میگم کی میشه از همه نظر مستقل بشه.مخصوصن غذا خوردن🙄

بعد دو سالگی ک از شیر بگیریش خیلی اوضاع بهتر میشه هم خواب هم غذا...ولی چالش های رفتاری تشدید میشه...البته از الان استارت کم کردن شیر و خذف شیر قبل از خواب بزن ...

عزیزم اون روز دیرنیست
من درواقع پوستم کنده شده
دیشب میخاستم گریه کنم ازدستش
ولی میگم میگذره این روزا
بازهم صبوری کن
من دیگه اون زن آروم وباحوصله گذشته نیستم🥴

دیگه مریسا جون همینیه که هست سختیش صدساله اوله

خیلی سخته به یه بچه اکتفا کن وگرنه پیر پیر میشی

اشکالی نداره عزیزم خاله قربونت بشه 🥰

صبوری کن این دوران میگذرہ ھرچند سخت

نه هیچوقت

انشاالله که بهتر میشه تا بزرگ بشن همین هستن فقط باید صبر کرد تا این روزها به امید خدا بگذره

بعد می گن خداروشاکر باش. هرباررررر که شکر کردم ازم گرفته شد😐

حتما اون روز میاد . ولی نمیدونم اون روز از نظر جسمی و روحی و اعصاب در چه وضعیتی هستیم 🤐

خواهر ی چیزی بگم من از شیر گرفتم به گوه خوردن افتادم بسه که اذیتاش هزار برابر شده خدا خودش میدونه دارم دق میکنم فققطططط دادا میزنه چند روز پیش کم مونده بود تو راه چپ کنم از بس که داد میزد حالا در سو مشق پسرم و مریضی شوهرم که دیگه نگو.....😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان آقا نویان مامان آقا نویان ۲ سالگی
سلام. وقت همگی بخیر. چهل و هشت ساعته که بدترین روزای مادریمو گذروندم. پسر من به خاطر الرژییش از ۹ تا ۱۵ ماهگیش اسهال بود‌. اون وسطا مثلا یه هفته خوب می شد و دوباره از نو. نهایت روزی هفت هشت بار. دو روزه نمی دونم از کجا بچه م ویرووسی شده. جالبه تا سر کوچه هم نرفیم سه چهار روزه. تو خونه بودیم. فقط باباش می رفت سر کار و برمی گشت که فقط احتمال انتقال از باباشو می دیم. روز و شبمون یکی شده. بچه م انقد این دو روز گریه کرده و ترسیده نمی دونم خوب بشه از ذهنش میره یا نه‌. از پوشک کردن می ترسه، از شسته شدن می ترسه، از حموم و دستشویی می ترسه، هر نیم ساعت یه ساعت اسهاله، و وقتی پوشکش کثیف می شه خودشو مثل چوب خشک می کنه و جیغ می زنه، دو روزه بازی نمی کنه. دو روزه انقد پاش سوخته که حتی نتونسته بشینه، از پماد و پماد زدن می ترسه، بازی و خنده فایده نداره. با اینکه معمولا خیلی کم پیش میومد با گوشی بخوایم گریه شو استپ کنیم، دو روزه فقط با گوشی یه لحظه ساکته. دو روزه آب، غذا و شیر نمی خوره. به زور دو دفعه تو خواب شیر می دم که بازم بعد خوردنش اسهال می شه و دوباره داستان ها شروع می شه. الهی که هیچ بچه ای تو دنیا مریض نشه، الهی که پدر و مادرا همیشه خنده بچه هاشونپ ببینن. من قوی نیستم در برابر این همه درد بچه م. وقتی شکمشو فشار می ده و می گه مامانی درد، قلبم هزارتیکه می شه. از خدا می خوام الان که بخوابه و بیدار بشه دیگه تموم شده باشه همه چی. بچه م بتونه بخنده، بازی کنه، آب بخوره. خیلی سخت گذشت خدا کنه به خیر بگذره🥺😭😭😭