۵ پاسخ

عزیزم نی نی🥹🧿🧿🧿

منم دوستیمو قبول کن ادامشو بخونم

اوخییی 🥺🥺خداحفظش کنه

ای جونم لباساش😋

چند کیلو بود نی نی

سوال های مرتبط

مامان دیارا🩷 مامان دیارا🩷 ۲ ماهگی
خانما من زایمانم طبیعی بود و اومدم تجربه خودم رو بگم
البته که میدونم برای همه اینجوری نیست و صرفا من فقط میخوام تجربه خودمو بگم


پارت ۱:
حدودا ۱ مهر بود که من صبحش باید میرفتم کلاس های امادگی زایمان که میرفتم
اون روز خواب موندم و نیم ساعت دیر تر رسیدم که دیدم کلاس کنسل شده
و به ماما گفتم میشه ضربان قلب بچه رو گوش کنم گفت اره
اولش ایستاده برام امتحان کرد پیدا نمیکرد

بعدش گفت دراز بکش که صدای قلب بچم در اومد

دیگه قرار بود من چهارشنبه معاینه هم بشم تحریکی چون ۶روز مونده بود به زایمانم
دیگه رفتم خونه مامانم حدودا ساعتای ۴ بعد از ظهر بود که دیدم حالت دل درد و کمر درد پریودی دارم

دیگه اهمیت ندادم و گفتم حتما بخاطر پیاده روی و پله هاست
تا شب که شوهرم اومد خونه مامانم و تا اون موقع هم دردام بیشتر شده بود

میخواستم برم خونه خودم که مامانم و شوهرم نزاشتن گفتن بخواب همینجا معلوم نیست چی بشه دیگه همسرم رفت از خونه وسیله هارو اورد چون از قبل اماده کرده بودم

دیگ رفتیم بخوابیم که ساعتای ۲ بود من دردام هی میگرفت هی ول میکرد ولی منظم نبود منم همچنان میگفتم درد زایمان نیست من قراره معاینه بشم

تا ساعت ۴ صبح که دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم مامانم و صدا کردم گفتم من درد دارم بریم بیمارستان
مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۲ ماهگی
«تجربه ی زایمان پارت ۱👣🤱💕»
روز پنجشنبه از خواب بیدار شدم یکم درد داشتم، روز قبلش همه ی خونه رو تمیز کرده بودم ،زیاد اهمیت ندادم بعد ساعت ۱۰:۳۰صبح به بعد زیر دلم درد میکرد هی می‌گرفت و ول میکرد نامنظم بود منم یکم استراحت کردم ولی هنوز درد داشتم تا ساعت ۱۱:۳۰شوهرم اومد گفت بریم بیمارستان
گفتم نه هنوز تریم چون نامنظمه ،نهار خوردیم ساعت ۱۴ بود که دردم بیشتر شدرفتیم بیمارستان nstگرفتن و معاینه تحریکی انجام داد گفتن یکم انقباض داری و ۱فینگری برو خونه فعالیت داشته باش معلوم نیست زایمانت کی باشه
شوهرم منو گذاشت خونه ی مامانم خودشم رفت سرکار
هی درد داشتم زمان می‌گرفتم اما منظم نبود پیاده روی و ورزش های لنگی هم انجام دادم ساعت ۱۸اینا خوابیدم تا ۱۹بعدشم بیدار شدم دردم شدید تر بود .رفتم یه دوش آبگرم گرفتم ،شام خوردیم بعد دوباره پیاده روی و ورزش کردم دردم بیشتر شده بود اما منظم نبود. دوباره ساعت ۲۳ رفتیم بیمارستان nstگرفتن دوبار معاینه تحریکی کردن ،بار دومش یه حالت قهوه ای و خونی کشدار ازم خارج شد ماما گفت بهش میگن شوزایمان گفت ۲فینگری
برو خونه عجله نکن ورزش و فعالیت کن ...
مامان الین مامان الین ۱ ماهگی
خیله خب خانما بریم برا تجربه زایمان من🥲
پارت 1
اول بگم ک بدن همه باهم فرق میکنه و همه مثل هم نیستن
پس فکر نکنید اگه من زایمانم سخت بود قراره مال شماها دقیقا مثل من باشه
من سه شنبه عصر معاینه تحریکی شدم چون ۳۸ هفته بودم و دو هفته هم بود همش درد زایمان داشتم ولی منظم و خیلی شدید نبودن برا همین فایده نداشت و زایمان نمیکردم
معاینه تحریکی ک شدم پیش ماما همراهم بعدش لکه بینی اومد سراغم
اول خونی بود و کم بود
ولی تا شب قهوه ای شدن و خیلی زیاد و دردای زیاد و شدید و منظم میگرفت و ول میکرد هر ده دقیقه منم رفتی یک ساعت پیاده روی و پله و دوش آبگرم و ورزش زیر دوش و اینجور کارا
دیگه ساعت ۵ صبح رفتم زایشگاه معاینه کردن از عصر ک معاینه شده بودم دوسانت پنجاه درصد بودم و بازم گفتن تغییری نکرده و برم خونه اگه دردام شدید شد برم زایشگاه
دیگه منم رفتم خونه و سعی کردم بخوابم
دیگه خوابیدم و دردام نصفه و نیمه شد ولی همچنان خونریزی قهوه ای رو داشتم
صب ک از خواب بیدار شدم دیگه ب جز یه درد پریودی دیگه درد خاصی نداشتم و بیخیالش شدم
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
قسمت اول
من ۳۹ هفته بودم ک صبح ازخواب بیدار شدم لک صورتی دیدم ..استراحت کردم تا عصر ک خبری نبود ..رفتم خرید و برگشتم باز لکه ولی این دفه خونی بود..دیگه زنگ زدم ب مامان اینا ک اره لکه دیدم بیاین بریم بیمارستان..وسیله هامو جم کردم رفتیم..معاینه شدم گفتن خبری نیس ..ان اس تی دادم همه چی خوب بود ..برام سونوگرافی و تنفس نوزاد رو نوشتن..فردا صبح رفتم سونو اونجام گفتن همه چی خوبه..نتیجه رو بردم بیمارستان ..باز ازم ان اس تی گرفتن همه چی خوب بود و انقباض نداشتم...تا اینکه یهو گفتن باید بستری شی..گفتم چرا ؟گفتن دکتر میگه چون لکه دیده ریسکه بره خونه..منم گریه ک من درد ندارم برم بالا امپول فشار میزنن و چند ساعت الاف میشم و...همسرم گف ن اینجا بستری نشو دیگه ب هطار رحمت و اثر انگشت از بیمارستان خارج شدیم..رفتیم ی بیمارستان دیگ..ک بلکه دکتر ببینیم و عمل شم😐ک گفتن امکانش نیس..با مامای اونجام صحبت کردم گفتن اره دیگ باید زایمان طبیعی کنی ..و بازم اونجا نموندیم و اومدیم خونه..شب خوابیده بودیم ک ساعت دیدم درد دارم ..میگیره و ول میکنه هر ۵ دقیقه ی بار...🥰
مامان داداشی کوچولو و مامان داداشی کوچولو و ۲ ماهگی
پارت دو:تجربه زایمان عراق:
کم کم خونریزیم بیشتر شد دوباره بعد از ظهر رفتم گفت یک و نیم سانت باز شده و... برو سونو بیرون بیمارستان ماهم چند جا رفتیم بسته بود و چون آخرین سونوم ۳۸هفته بود گفتم ولش اومدم خونه😁
و همچنان دردم مثل پریودی بود که اونشبم خوابیدم خسته و. فرداش ک میشد شنبه یکم خلط های خونی پررنگ و زیاد شده بودن دوباره رفتم بیمارستان ک بعد از معاینه گفت سه سانتی بستری نمیشی برو ساعت سه و نیم بعد از ظهر بیا هواهم گررم منم خسته شده بودم واسه دوستم ماشین گرفتیم دربست خودم از بیمارستان تا خونه پیاده اومدم با همسر ک یک سانت و خورده ای طول کشید تا خونه اومدم خونه حموم آب داغ کردم دوباره گل گاو زبان خوردم و ناهار ساعت های پنج بود دوستم اومد با همسر رفتیم وسایل هامونم بردیم ک بدون معاینه گفت برو اتاق زایمان پرونده درست کردم و رفتم اتاق زایمان آزمایش ها هم ک صبح گرفته بودن داخل اتاق زایمان بهم انژیوکت وصل کردن و بعد اومد معاینه کرد
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🥺😍
من ساعت ۳ شب دردام شروع شدخیلی شدید بود ولی طوری هم نبود که خابم ببره
دیگه تا ساعت ۶ صبح خابم نبرد هی مینشستم هی دراز می‌کشیدم😢بالاخره ۶ خابم برد تا ۷
ساعت ۷ از خواب پریدم با درد زیر دل و کمر درد شدید
خلاصه همسرم هی بیدار می‌شد می‌گفت بریم بیمارستان من می‌گفتم نه زوده دوباره میخابید😂 بعدش تا ساعت ۹ همش تو خونه راه رفتم تا جای که تونستم هم قر کمر رفتم یکی دو تا بشین پاشو رفتم ک درد شدیدی واژنم رو گرفت که بیخیال شدم😂 دیگه طاقتم تموم شد همسرمو بیدار کردم با گریه گفتم منو ببر بیمارستان بعد آماده شدیم به مامانم زنگ زدم گفتم من دارم میرم سمت بیمارستان توعم بیا مامانم بیچاره خیلی ترسیده بود🥺همش نگران زایمان من بود دیگه تا وقتی رفتیم ساعت ۱۰ شد اونجا هم ک رفتم دردام شدید بود اونا هم واسه ی معاینه خیلی معطل میکردن تا وقتی معاینه کردن ساعت ۱۱ شد گفتن دو سانتی😢گفتن برو خونه دوش بگیر راه برو دردات بیشتر شد بیا
منم دردام خیلی شدید بود 🥺🥺دیگه رفتیم خونه مامانم یه دوش گرفتم ی چیزی خوردم راه رفتم دردام خیلی شدید بود همش ب مامانم میگفتم بهم مسکن بده😭😭تا ساعت ۱ راه رفتم دوباره رفتیم بیمارستان گفتن ۴ سانتی برو بستری نمی‌کنیم
دیگه نرفتم
مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ ماهگی
(تجربه زایمانم پارت 1)
خب من شنبه 6/10 ساعت 22:30 دقیقه شب زایمان کردم
از هفته قبلش کلی ورزش از گوشی گرفتم و انجام میدادم توی خونه تحرک هم زیاد داشتم از اول بارداریم شبها هم میرفتیم پارک من پیاده روی میکردم و پله نوردی هم بیرون داشتم هم تو خونه چهارشنبه شبش هم رابطه بدون جلوگیری داشتم که شنیده بودم دهانه رحم رو نرم میکنه شب شنبه بود رفتیم خونه پدرشوهرم یکم کمرم درد میکرد برگشتنا هم پیاده اومدیم تا خونه و کمرم درد میکرد ولی فکر کردم بخاطر وزنم و شکممه که بزرگ و زیادشده وقتی خوابیدیم یه نیم ساعت گذشت رفتم دستشویی یهویی دیدم خون از دماغم میاد که یه کوچولو بود آب زدم و بند اومد و رفتم خوابیدم ولی از نصف شب تقریبا کمرم و زیر دلم هی درد میگرفت و ول میکرد که فکر کردم از سردی هواس و پهلوهام درد میکنه و سرما خورده خلاصه گذشت تا صبح ساعتاب پنج بود دیدم هنوز درد دارم و یکم بیشتر شده بازم گذشت یه دو ساعتی گذشت دیدم نه داره شدید ترمیشه مثل درد پریودی توی همین گهواره گفتم خانوما گفتن درد زایمانه و برم بیمارستان یا اگه منظم شد دردا برم منم طبق گفته اونا محاسبه کردم ببینم دردم(انقباضام) منظمه یا نه که دیدم هر پوج دقیقه در حد سی ثانیه میگیره ول میکنه زنگ زدم به جاریم گفتم اینجوریه گفت آماده شو میام بریم بیمارستان معاینه کنن اگه برای زایمانت باشه بستری میشی اگه نه میای خونه خلاصه آماده شدم جاریم اومد دنبالم رفتیم بیمارستان(بنت الهدی) توی مسیر هم هی دردم میگرفت هی ول میکرد رفتیم بیمارستان بخش زایشگاه رفتم گفتم دردام شروع شده اومدم گفتن باید معاینه بشی دیگه نشستم تا نوبتم شد( حالا منم معاینه نرفته بودم قرار بود همون روز شنبه بعدازظهر برم پیش دکتر برای معاینه لگنی🤦🏻‍♀️😂)
مامان نــورا👼🏻 مامان نــورا👼🏻 ۲ ماهگی
#پارت ۲
ناامید از بیمارستان اومدم بیرون مامانم گفت زهرا بیا پیاده بریم حرم دوستان قمی میدونن از فرقانی تا حرم خیلی راه هست خلاصه از فرقانی پیاده رفتم تا حرم بعدش پیاده رفتم تا صفائیه کلی گشتیم بعدش دوباره پیاده تا ۱۵ خرداد که خونه مامانمه رفتیم حدودا ۵ ساعتی پیاده رفتم شایدم بیشتر بعدش روضه بود خونه مادرشوهرم با مامانم گفتم من میرم همینکه رفتم خونه مادرشوهرم شکمم سفت بود و اصلا شل نمیشد مثل سنگ سفت سفت بود دیگه روضه تموم شد رفتیم خونه فقط شکمم سفت بود و یکم درد تو لگن و تکون های نورا خیلی کم بود شام خوردیم خوابیدم از ساعت ۱۲ تا ۵ صب هرچی شیرینی و شکلات خوردم کلا ۳،۴ تا تکون کوچیک حس کردم شوهرم خیلی نگران بود واسم شربت درست کرد نورا باز دو تا تکون آروم خورد شوهرم گفت بخواب تا ساعت ۷ اگر اصلا تکون نخورد میریم بیمارستان که من خوابم برد ساعت ۸ بیدار شدم به شوهرم گفتم چرا نرفتی سرکار گفت بلند شو صبحونه بخور بریم بیمارستان گفتم چرا گفت به دلم بد اومده خواب هم دیدم نورا به دنیا اومده خلاصه صبحونه خوردم نورا تکون خورد گفتم علی ولش کن نریم خوابیدیم از ساعت ۹ و نیم خوابیدم تا ۱۰ و نیم ۵ بار انقباض خیلی شدید داشتم که از خواب می‌پریدم ولی منظم نبود دیگه شوهرم گفت من میرم حموم آماده میشم توام آماده شو دیگه من همه ظرفارو شستم خونه رو جارو دستی کشیدم لباس خوشگل پوشیدم آرایش کردم همه طلاهامم در آوردم همچنان دردام فاطله خیلی زیاد داشت ولی وقتی می‌گرفت خیلی شدید بود