مامانا اینجا اکثریت تو اپارتمان میشنید درسته؟؟ با چند تا بچه بعد ادیت نمیشید سر این ک بچه تو اپارتمان نمیتونه بازی کنه واینا همش باید سکوت کنه سرصدا خیلی نباشه لطفا بیایید بگید ک حرف شوهرم درست نیس و بیشتر یه تیکه بود برادخترم برگشته بهم میگه پول داشتم میرفتم اپارتمان خوب بعد گفت اپارتمانم بخای بری بچه هامون بچه نیستن اون بچه های مردمن ک ارومن واینا خیلی حرفش سنگین بود برام خدایی منطورش دخترمنه میدونم دخترم توخونه باخودش حرف میزنه بازی میکنه این بدش میاد اما کارای بچه خودشو نمیگه ازخونه دزدی میکنه خونه رو دائم میگرده نمونش همین امروز بهش گفتم چنان حالش بد شد ک اما هیچ وقت عیبای بچه خودشو نمیگه ای خدا بخاطر دخترم نمیخام خونم اپارتمانی باشه چون هی اونجا شوهرم میگه ساکت ساکت مریصی مگه اینا اخه دوسال بودم دیگه انگاری برام جهنم بود اینجا ک اومدم انگار تمام دنیارو بهم دادن دخترم ازاده بازی کنه یا یاسین ک جدیدن انقد جیغ میزنه ازخدا میخام همه مستاجرها خونه دارشن منم همینجور یه خونه ویلایی بده بهمون راحت شم از منت های شوهرم

۱۱ پاسخ

بچه مشترکتون نیس مگه؟
از قبل بچه دارین؟

شاید منظورش به هر سه تاشون بوده نه فقط دخترت چون میگی یاسینم جیغ میزنه جدیدا و حتی پسر خودش هرروز داستان درست میکنه . خونه ویلایی بگیرید بهتره براتون

ولش به دل نگیر گلم انشاالله مشکل مائده هم حل بشه البته از نظر من مشکل نیست خیلی از بچه ها دوست خیالی دارن چه عیبی داره بالاخره یه جور باید تخلیه انرژی کنه

عزیز بابای دخترت ازش خبر نداری ؟
یه بار نمیخواد دخترشو ببینه ؟

ما طبقه چهاریم ولی خونمون و محکم ساختن عایق بندیه صدای هیچ همسایه ای ب خونه دیگه نمیره البته بدو بدو نداریم اصن و جیغ و دادم نداریم پسرم کلا بازیاش هوشی و اینجور چیزاس مگر توپ پرت کنه ولی خب بچه شلوغ باشه دیگه چیکار کنه تو قفس ک نمیشه نگهش داشت گناه داره

بنظرم نباید به دل بگیری بالاخره منظورش بچه ی خودش و بچه ی مشترکتونم بوده دختر تو که سروصدا و شربازی نداره که حالا با خودش حرف میزنه آرومه اون بچهای خودشم گفته خیلی زوم نکن رو حرفاش

من مطمعنم اگه آپارتمانی بودیم صدسال جایی تحملمون نمی‌کردن درسته همینجا هم کوچیکه ولی خیلی سروصدا کسی کاری نداره ولی برا خواب ساعت یازده به بعد رعایت میکنیم خیلی بچه هام شلوغن

ما طبقه دومیم.بچه هامم شدید شیطونن.ولی چون بقیه همسایه هامون بی فرهنگن وخودشون تا ۲یا۳ شب دارن جیغ وداد وسرو صدا میکنند منم اصلا به بجه هوم نمیگن بدو بدو نکنید

ما تو ساختمون‌فامیلی هستیم‌هر روز بهمون‌گیر میدن طبقه یکیم‌تازه

والا مام طبقه پنجم بودیم با طبقه پایین یکسره دعوا داشتیمدسر اینکه دخترم بازی میکرد اخرش جا بجا شدیم الان با خبر شدم با مستاجر جدیده هم دعوا داره کار ب شکایت رسیده

آره ما طلقه ۵ هستیم با خانواده همسر و جاری ها
بله باید رعایت بشه

سوال های مرتبط

مامان هلنا مامان هلنا ۲ سالگی
سلام خانوم ها مادرم خیلی بهم میگه نمیدونی بچه بزرگ کنی یعنی حتی نباید عصبانی هم بشم اخه مگه من آدم نیستم خسته نمیشم خودش میدونه چقدر بچه بزرگ کردن سخته بعد هی ازم ایراد میگه تعنه میزنه خسته‌م خیلی از اون ورم شوهرم باهام خوب نیست نمیدونم چیکار کنم بعضی وقتا میزنه به سرن خودمو خلاص کنم کم اوردم بخدا دیشب خونه مامانم بودم میخوام شیر شبش رو قطع کنم ب سینم تلخک زدم وقتی نق میزد میگفتم لطفا شماها حرف نزنید تا دوباره بخوابه بعد مامان بابام هی باهاش حرف میزدن منم عصبانی شدم سر بچم داد زدم میگرن دارم بجای اینکه بهم ارامش بدن مامانم بهم تعنه میزنه و میگه نمیرونی بچه بزرگ کنی یکاری برلم میکنه اینقدر منت سرم میزاره امروز ک بیدار شدم من اصلا به رو خودم نیاوردم ولی مامانم باهام سر سنگین بود دعوامون شد بلند شدم اماده شدم برم مامانم گفت اگه قبل نهار بری نه من نه تو منم رفتم راه رو دوباره برگشتم به حرمت زحمت هایی که برام کشیده بود وگرنه بخدا اون نگران این بود که مردم من رو گریون میبنن آبرو خودش میره،اینقدر دلم شکسته
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۲ سالگی
دور از جون چقدر بعضی از زنا نفهمن رفتم سر کوچه یه دیقه خرید کنم این پسرم میدویید اینور و اونور و گزیه ک نریم خونه به زور بعلش کردم اومدم خریدارو گزاشتم خونه دلم سوخت گریه میکرد دوبازه بردم بیرون گفتم بزار یه دور بزنه رفت یه چوب پیدا کرد از زمین برداشت رفت تو یه پس کوچه من پشت سرش بودم ده دیقه تو اونجا بود هی گفتم بیا هی گوش نداد رفت در یه خونه رو زد سریع رفتم حلوی در معدرت خاهی کردم اوردمش بیرون همچین ک زنه درو بست شروف کرد حیغ و داد ک منظورش با من بود منم عصبی شدم پسرمو به زور بعل کردم ک بیارم بیرون اینم جیغ و گریه میکرد از پس کوچه آوردم بیرون با لج گزاشتمش زمین همچین ک گزاشتم زمین این خورد زمین خود پسرمو میگماااا دوبازه بلندش کردم گوشیمو دادم ک ساکت بشه دیدم یه زنه از اونور داد میزنه میگه بجه رو یواش بزار زمین خاستم یه چیزی بکم گفتم ولش کن اصن تعجب کردم انگار ک من مادر دشمن بچممم ک اون بیاد بگه اینجوری از اونورم اومدم بیردن نزدیک بود بیافته تو جوب ینی هزاااار باااار گفتم غلط کردم زدیم زیر بغل اوردمش خونه انقدرراعصابم بهم ریخته هااااا اصن نمیتونم از جام پاشم کلی کارهم دارم