خانوما شما ی لحظه جای من
من صبح ها بخاطر شوهرم ساعت هفت بیدار میشم دیگه نمیخابم
ظهر هم ساعت دو میخابم تا سه
بعد مادر شوهرم دقیقا همون ساعت استراحت من میاد در خونم یک ساعد در میزنه باهم تو ی ساختمونیم من اذیت میشم مثلا در روز دوبار میاد ببینه من چیکار میکنم بگین من یا این چطور رفتار کنم بعضی وقتا در باز نمیکنم

خيلي واضح بهش بگو من فلان ساعت استراحت زحمت بكش ساعت ديگه اي بيا
كلا رو دربايستي رو بزار كنار
از اول براي خودت حريم بزار
من به همه گفتم بايد قبل از اينكه بيايد خونه چند روز قبلش هماهنگ كنيد
سر ساعت خاصي هم تناس نگيريد
همه م دقيق رعايت ميكنن

قبل از خوابت خودت برو خونه مادر شوهرت دیگه نیاد خودش

خب برو یه خونه دیکه اجاره کن از اونجا بلند شو

به شوهرت و مادرش بگو دکتر بمن گفت استراحت زیاد نیاز داری اصلا بگو استراحت مطلق گفتن برو بگیر بخاب استراحت کن به شوهرتم بگو به مادرش بگه نیا خونه بزار استراحت کنه

😂😂😂من که باهش زندگی میکنم بنده خدا اصلا کاری باهام نداره تازه ناهار هم درسته میکنه بعد میخورم.

در بازنکن بگیر بخاب

صبح بعد این که شوهرت رفت سرکار توهم برو در خونه اونا بگو دلم گرفته یا بگو اومدم با شما صبحانه بخورم یه چند بار بری از خواب بیدارش کنی دیگه نمیاد

ب شوهرت بگو خب

بگو من خابم بهم ریخته ازین به بعد من میام پیش شما بعداز ظهرا

توام ساعت هفت که بیدار میشی برو بالاسرش بیدارش کن
دیگ بعد ظهرا مجبور میشه بخوابه🤣

واقعا درکت میکنم منم مثل شما البته تو یه ساختمون نیستیم ولی تویه کوچه ایم .شب تا صب نمیتونم بخابم بعدازظهر تا میخام یه زره بخابم میاد در میزنه تا در هم باز نکردم ول کن نیست صد بار بهش گفتم من شب نمیتونم بخابم باید صب بخابم ولی کو گوش شنوا یعنی متنفرم ازش به خدا تا میرسه بهم میگه عه بازم خابی تو چقد میخابی دیگه دیوونم کرده

چقدررررررررر سخت