۱۱ پاسخ

همش عشقه بین مادرو فرزند
همین ک نمیتونی دوریشو طاقت بیاری یعنی جزئی از وجودتو
خداروشکر کن بابت این نعمت قشنگی ک بهت داده

وای چطور دلت میاد میگی
مادر شدن بهترین حس دنیاس

من ک رسما رد دادم
وقتی پسرم بیداره کچلم میکنه
بخدا بیچارم میکنه بس ک شیطونه
وقتی خوابه دیوانه وار دلم تنگش میشه نمیتونم طاقت بیارم

دیشب شوهرم تا مغازه بردش و نیم ساعتم گفت میبرم بگرده حال و هواش عوض شه
پنج شیش بار بهش زنگ زدم ک حواست بهش باشه و...
تا برگشت کلی دلم براش تنگ شده بود
خونه بدون اون سوت کور بود
با اینکه واقعا ب استراحت نیاز دارم اما نتونستم اون نیم ساعتم تحمل کنم همش فکرم پیشش بود
بنطرم اینا عشق مادر ب ی تیکه از وجودشه

بچه من نمیتونه حرف بزنه همش جیغ میزنه صداش همش تو مغزمه
با اینکه خوب میخوره ولی وزن نمیگیره کوچولو مونده همش حرص میخورم با این حال خیلی دوسش دارم درسته شیطونه ولی عشق منه

پسر فک کنم خیلی شیطونتره منم پسرم همینه ینی انقد تو خونه راه رفتم کار کردم از الان پادرد کمر درد دارم ولی بازم دوسش دارم حس میکنم همه اینارو میبینه و ی روزی ی کار میکنه ک بهش افتخار کنم ولی بازم توقعی ندارم باز شکر خدا تنش سلامته همسن ک بخنده برام کافیه خیلیا حشرت همین رو دارن شکر

کاش یکی هم بود یه روز بچه های منو نگه می‌داشت یه دل سیر می‌خوابیدم
از این فرصت استفاده کن ریلکس کن بابا

عزیزم خداروشکر کن ک پیش مادرتون میمونه الان من جراحی دارم باید برم بیمارستان خاطر اینکه بچه هام جز پیش خودم جای نمیمونن هی میندازم عقب حتا پیش باباشون هم ب زور میمونن

دقیقا منم همینجورم

وای پسره منم خیلی شیطونه
غذا هم نمیخوره بیشترعذابم‌میده

نگووووو
این عشق بینتونه😍
بچه عشقه😍
باعث میشه صبورتر و بزرگتر بشی😍

سوال های مرتبط

مامان امیر مامان امیر ۱ سالگی
ما یک ماهه بنایی داریم اومدیم خونه مادرم،،، مادرمم شهرستان بود قرار نبود فعلا بیاد،پاش ترک خورده اومد اینجا من بهش برسم،ولی انقد اخلاقش خاصه ک خیلی اذیت میشم به شدت به تمیزی خونه حساسه از وقتی بیدار میشم سرپام همه جارو تمیز میکنم ولی باز غر میزنه اصلا نمیگه تو بدبختم یه ذره استراحت کن بقران تا ۵ صبح سرپام بچم دم صبح میخوابه تو خوابم مدام گریه میکنه باید هی بزارم رو پام کلا ۴ ساعت خواب ندارم بهم میگه دوساعت زودتر بیدار شو کارهارو انجام بده نمیگه تونستی بخوابی اصلا بچه گذاشت استراحت کنی،بچم پشتی رو میندازه باهاش تند حرف میزنه میگه چرا میندازی درحالی ک میره شهرستان صدبار زنگ میزنه ک دلم برای امیرعباس تنگ شده ولی میاد نزدیک انقد بداخلاقی میکنه کلا روحیمو خراب میکنه همیشه همینطوری بوده فقط میگه خونه تمیز باشه بشینم بداخلاقی کنم و غر بزنم واسه هر چیزی غر میزنه الان حیاط تمیزه هوا سرده میگه برو حیاط گرد و خاکه بشور، لگن میارم دستشویی میکنه میبرم خالی میکنم مادرمه دوسش دارم همه کار براش میکنم ولی انقد اخلاقش خاصه و سریع خوبی رو فراموش میکنه آدم زده میشه از ترس مامانم همش خونه رو مرتب میکنم وقت نمیکنم یه حموم برم،مادر مردم کمک خال بچشون میشن اینم اینجوری،از وقتی مامانم اومده ۵ دقیقه با بچم نتونستم بازی کنم😒حرصم میده خیلی