سلام دوستان من اومدم تجربه زایمانم رو بزارم کلی متفاوته😊پارت اول من تقریبا یک هفته قبل زایمانم نمیدونم چی به حالم شد فک کنم افسردگی گرفتم همش حالم بد بود تو خودم بودم دلم گرفته بود و همش گریه میکردم من سابقه مرده زایی داشتم بخاطر همین هر هفته میرفتم ان اس تی میگرفتم حالا بسمارستان شهرمون (شوش)بهم گفت بخاطر بی ام آی بالا اینجا تحویلت نمیگیریم باید بری یا دزفول یا اهواز اهواز خیلی دوره دو یا سه ساعت راهِ تا اونجا ریسکش بالا بود دزفول تحویل نمیگیرن مگر ماما همراه داشته باشم خلاصه ماما همراه گرفتم قراردادبستم

۱ پاسخ

بعدش😃

مقالات مرتبط

بیماری ام اس چگونه شروع می شود
بیماری ام اس چگونه شروع میشود؟ | علت و علائم بیماری ام اس(...
عوارض واکسن
عوارض واکسن | آیا واکسن برای کودکان، خطرناک است؟
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام
علت بیماری ام اس در زنان
علائم و علت بیماری ام اس در زنان MS

سوال های مرتبط

مامان بچش🤤💗 مامان بچش🤤💗 ۵ ماهگی
مامانایی که قصد زایمان طبیعی دارن واقعا ماما همراه بگیرید خیلی جوابه من ماما همراه گرفتم از ساعت سه بعدازظهر که دردام شروع شد ماما بالا سرم بود تا 8شب که زایمان کردم ینی روند زایمانمو خیلییی زود پیش برد البته من خیلی درد داشتم و همکاری هم نمیکردم باهاش یا وگرنه به گفته خودش من خیلی زودتر زایمان میکردم
یه خانمی از شب قبل درد داشت زایمان نمیکرد تا فردا ظهر ساعت 2بود ماما همراه گرفت یه ساعته فول شد دیگه منم غوری درخاست ماما همراه کردم منی که هرچی امپول فشار میزدن روم تاثیر نداشت تا ماما همراه گرفتم از سه تا 8زایمان کردم ،از زایمان طبیعی متنفرم ولی خداروشکر که ماما همراه داشتم زود فول شدم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان گوجه سبز 💚 مامان گوجه سبز 💚 ۱ ماهگی
خانما اینو ماما همراه من موقعی که نزدیک زایمانم بود گفت بهم ، اینو میزارم اگه کسی ماما همراه نداره استفاده کنه 🤎🧸
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آریا مامان آریا ۵ ماهگی
سلام خانما
اگه ماما همراه نداشته باشم
خیلی زایمانم سخت میشه
تحت نظر ماما همراه بودم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دنیز کوچولوم🤭 مامان دنیز کوچولوم🤭 ۶ ماهگی
خانما لطفا یه نظر بدید من چهارشنبه زایمانه،اونجا ماما زیاد هست از قبل گفتن ک به طور رندوم یه ماما میاد بالا سرت ولی من ماما همراه گرفتم ک اونم اونروز شیفتش همونجاس و کلا قرار بود بالا سرم باشه ،حالا من یک و پونصد قراره بهش بدم ،بنظرتون تو رفتار و کارایی ک قراره بکنه تاثیری داره؟یا من ضرر کردم؟
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
بیمارستان امام حسین
دکتر والیه محمدی
ماما همراه شهلا صیدی
هم دکتر هم ماما همراه فوق العادههههههه بودن خیلی مهربون و درجه یک
شنبه رفتم معاینه شدم( ۴۰هفته) یک سانت باز بودم قبل اون هم دوبار تو هفته ۳۷و ۳۹معاینه شدم بسته بودم و بعدش درد نداشتم
اما این معاینه اخر دردام شروع شد از ساعت ۹شب
دردام منظم شد تا ۴صبر کردم رفتم بیمارستان
از ی سانت بیشتر نشدم ولی خیلی درد داشتم
بعد شدم دوسانت و سه سانت خیلییییی خیلیییییی درد داشتم
چند بار نوار قلب گرفتن ازم
ماما همراه اومد خیلی بهم کمک کرد چون تو اتاق تنها بودم قبل ماما خیلییییی حالم بد بود
از سه سانت خیلی درد کشیدم کمرم بیشتر درد میکرد تا شکمم
چندین بار معاینه شدم و نوار قلب گرفتن ازم خیلی اذیت میشدم
اومدن کیسه آبم رو پاره کردن
شروع کردم ورزش کردن
حدود ی ساعت با سه سانت درد کشیدم اومد معاینه کرد شدم ۶سانت
دیگه غیر قابل تحمل بود برام
بقیش پارت دو
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
داستان زایمانم
آقا از اونجایی ک من از هفته ۵بارداری دیابت گرفتم و مراقبت داشتم تا گذشت تا هفته ۳۲ خلاصه ک من یه روز سردرد گرفتم گفتم فشارم رو چک کنم چک کردن فشار همانا مسمومیت بارداری همانا خلاصه تو ۳۳ هفته ختم بارداری دادن بهم ولی دکترم نزاشت گفت میخوام بکشونمت تا ۳۷ هفته ک بچه نره دستگاه خلاصه هر سونویی ک میرفتمم میگفتن بخاطر دیابت بچه خیلی تپله گذشت تا یه هفته قبل زایمان ک فشارم همش ۱۵ ۱۶ بود دکتر برام نمونه ۲۴ ساعته نوشت ک انجام بدم واسه نامه زایمان چون ختم بودم خلاصه جواب اومد تا یاخدا مسمومیت شدید شده خیلی رفته بالا ۳۶ هفته ۴ روز بودم فشارمم بالا حالم بد بود رفتم بیمارستان بستری کردن بهم سولفات زدن تا فشارم بیاد پایین ۱شب بستری بودم قرار بود شنبه ک ۹ تیر باشه زایمان کنم خلاصه مرخص شدم
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۱
تجربه زایمان (طبیعی)
من اومدم از تجربه زایمانم بگم که بهترین خاطره شد واسم سه روز قبل زایمان من دردام شروع شده بود پیش ماما همراه هم رفتم معاینه کرد گفت دو سانتی دهانه رحم بدی داری فعلا زایمان نمیکنی راحت باش ورزش داد و روزی یک کپسول گل مغربی میخوردم که همش دو روز خورده بودم بقیه کارایی که گفته بود هنوز انجام نداده بودم روز بعد معاینه دوسانت دردام هی بیشتر میشد که دوباره رفتم گفت عالیه رو به چهار سانتی ولی هنوز مونده خیلی تا زایمانت با خیال راحت اومدم رفتم عروسی و اومدم خونه دردام کم بود شبش راحت خوابیدم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان دلی مامان دلی ۸ ماهگی
من حاملگی خیلی سختیییی داشتم خیلییی از ۲۰هفته سرکلاژ شدم و فانلینگ
باز ۲۲هفته رحمم باز شد
۳۴هفته بخاطر انقباضا زیاد بستری شدم
و از ۲۸هفته رشد بچم خراب شد
خیلی بارداری دردناک سختی داشتم🥲🥲🥲🥲
وزنش ۳۶هفته ۲۱۰۰بود ک من خیلی گریه میکردم بخاطر رشدش
هفته ای دوباز باید ان اس تی میدادم
چند روزی بود انقباضا خیلی شدید داشتم ولی محل نمیدادم چون همیشه انقباض داشتم
دیشب خیلی حالم بد بود دلم گرفته بود از این حاملگی که دارم تا صبح گریه کردم.دکترم بهم نامه داد بود برا ۲۴م که سزارین شم
منم امروز گفتم برم بیمارستان مورد نظرم پیدا کنم اومدم بیمارستان اوکی کردم و گفتم این همه راه اومدم ان اس تی هم بگیرم
مامای خیلی مهربونی بود همش منو با عشقم عزیزم صدا میکرد😅
ان اس تی گرفت گفت خانومی نوارت خوب نیس انقباض هم ثبت کرده الان زنگ میزنم دکترت تکون نخور از اینجا من خیلی ترسیدم دست پام شروع کرد لرزیدن همش یاد خوابم میوفتادم که دیشب دیدم نی نیم به دنیا اومده
زنگ زد دکترم‌
دکترم گفت معاینش کنین ان اس تی هم باز تکرار کنین
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نورا مامان نورا ۴ ماهگی
پارت دوم
با ۳سانت بستری شدم
ساعت ۱۰,و نیم آمپول فشار گرفتم اما تا ۱۲هیچ پیشرفتی نکردم بیمارستانی که رفتم از قبل میدونستم میتونم ماما همراه از خودش میتونم بگیرم اما تا حالا هیچکس از دوستام یااقوام ماما همراه نگرفته بودن همش استرس اینو داشتم که دارم ۲میلیون می‌اندازم سلطل زباله و ماما هیچی برام نمیکنه
نیم ساعت بعد ماما همراه اومد یه دخترجوون کم سن سال ترازخودم بود ولی کارش حرف نداشت
ازماساژ با روغن گرفته تا پخش موزیک
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۵ ماهگی
رسیدم بیمارستان
(مادر)

منو سریع فرستادن بالا و ان اس تی گرفتن
من هیچ دردی نداشتم معاینه کرد دهانه رحمم دو سانت بود ولی بد از معاینه درد های من شروع شد و هر یک ربع یکبار می‌گرفت
دست کش خونی و ک دیدم دست ماما خیلی ترسیدم
درد هام می‌گرفت و من فقط تنفس هارو انجام میدادم باعث شد ک درد هام کمتر بشن
بد از نیم ساعت منو بردن تو اتاق
همه اتاق ها پررر شده بود
دهانه رحمم سه سانت بود
یک ماما اومد بالا سرم و گفت من از این ب بعد ماما توام
درد هام شدید تر میشد فاصله دردهایم شده بود یک دقیقه یکبار
🫠🫠🫠🫠
اینقدر درد داشتم که نمیتونم حتی توصیف کنم
شاید هم من خیلی تو درد بی قرار و کم تحمل ام
تنفس هارو انجام میدادم ولی دیگ نمی‌تونستم حتی نفس بکشم از درد ببند شدم ماما منو نشوند روی توپ و من دیگ داد هام شروع شد اصلا نمی‌تونستم این درد و تحمل کنم خیس عرق بودم و همینجوری هم آب کیسه اب کلی رو پاها مو لباسهای تنم ریخته بود حالم داشت بهم میخورد خیلی سردم بودم تب لرز شدیددددد ک التماس میکردم بهم پتو بدین بعد از صدبار گفتن بهم یک پتو دادن
فقط ب ماما گفتم من بی دردی میخاستم کی بهم میزنین
گفت باید ب دکترت زنگ بزنم
اون روز من تنها کسی بودم که هم سنم خیلی کم بود
هم خیلی بی بی قرار بودم
اینقدر معاینه کردن منو ببینم چند سانت دهانه رحمم باز شد ک سمتم میومدم گریه میکرد ک‌توروخدا بهم دست نزنید
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان دو وروجک مامان دو وروجک ۳ ماهگی
خانما چون دکتر بهم گفت بچه خیلی بالان و زایمانم سخته ماما همراه گرفتم گفتم شاید بیشتر کمکم کنه و روند زایمانم رو کمتر بشه چهارتومن ازم گرفت🥺☹️
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان رها مامان رها ۲ ماهگی
از تجربه زایمانم بگم
پارت یک
توصیه من همین اول به شما تحت هر شرایطی ماما همراه بگیرید من اشتباه کردم و پشیمون شدم چون میتونستم بدون امپول فشار پیشرفت کنم با ورزشا و تکنیک های مخصوص
خوب من ۴۰ هفته کامل بودم و دردام شروع نمیشد ۲۱ ام صب رفتم بیمارستان ۱ سانت بودم معاینه تحریکی انجام داد تا شب دو سانت شدم دیگ دردام شدید شد رفتم بیمارستان بستری کردن
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نی نی 🌱 مامان نی نی 🌱 ۱ ماهگی
خانوما من امروز رفتم ماما همراه گرفتم بنظرتون کار خوبی کردم ؟کیا ماما همراه داشتن راضی بودید چطور بود
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان نوران مامان نوران ۱ ماهگی
پارت سوم بهشون گفتم قبلا که میومدم برا ان اس تی بهم میگفتن تحویلت نمیگیریم بخاطر همین رفتم اونجا ماما گرفتم گفتن نه تحویلت میگیریم چرا نگیریم منم که از خدام بود معاینم کردن گفتن کیسه آبت سوراخه دیگه گفتن باید بستری بشی به همراها گفتن برید تشکیل پرونده اومدن ازم آزمایش گرفتن وسایلی که همسرم گرفته بود لباس واینا واسه بیمارستان رو اوردن واسم لباسامو عوض کردم وبه همراه پرستار رفتیم طبقه بالا زایشگاه سرم بهم وصل کردن بعدم امپول فشار دیگه کم کم دردای خفیفم شروع شد در این حین پرستار موقعه ایی که میبینه درد دارم معاینم میکرد تا دهانه رحمم باز بشه یک سانت بود کم کم باز شد روی ۵ سانت دوباره گیر کرد دیگه اومدم رو توپ ومادر شوهرم وخواهر شوهرم ماساژم میدادن مامان خودم که اصلا نمیتونست بیاد تو وببینه درد دارم درد امونم رو بریده بود بعد یه زن اومد من موهامو بسته بودم گفتش موهاتو باز کن تا موهاتو باز نکنی دهانه رحمت باز نمیشه خدا شاهده تا موهامو باز کردم پرستار اومد گفت برو رو تخت معاینت کنم وقتی معاینم کرد داد زد فول شده سر بچه اومد پایین زود بیاید خلاصه زایمانم شد ساعت ۲ شب با کلی درد در این بین نوار قلب بچه هی اوفت میکرد منتظر بودم هر آن بگن باید سزارین بشی کلی میترسم از اتاق عمل همش دعا میکردم کارم به اونجا نکشه که خداروشکر نکشید ولی کم اذیت نشدم از طبیعی حالا بعد از زایمانم هم موضوع تموم نشد😂تازه درد بخیه ها و درد مقعدم شروع شد نمیتونستم درست بشینم از درد به مامانم گفتم بهشون بگو یه مسکن بهم بدن خیلی درد دارم رفتن قرص گرفتن واسم یکم دردم آروم شد خوابیده بودم که احساس کردم دستام خارش دارن از قرصا حساسیت داشتم کبود شده بودم ورم کردم با خارش شدید حالا بیا و درستش کن امپول بهم زدن
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
حاملگی من پارت دو😂
ماه اول نمی‌دونستم باردارم رفتم کوه ورزش تازه مسابقه هم داشتم (تکواندو کار میکنم) کلی تمرین سخت کرده بودم بعد مسابقه رفتیم شهرستانمون ک 5 ساعت فاصله داره اونجا احساس میکردم حالم بده محرم بود همش میخواستم بالا بیارم بوی غذا میخورد بهم به خاله ام(مادر شوهرم) گفتم این مدلیه حالم گفت حتما سرما خوردی بیا قرص و چایی نبات بخور بخواب خوب میشی گفتم قرص نمیخام فکر کن ماه اول قرص می‌خوردم تازه شانسی گفتم قرص نمیخام بعد دو روز فهمیدم عادت ماهانه ام یه هفته اس عقب افتاده رفتم بی بی چک زدم مثبت شد که...!
مشاهده ۶ پاسخ دیگر