ب والله تو دنیا اگه دوتا خر وجود داشته باشه یکیش این شوهره منه پریروز بعد ظهر اهورا رو بردم حموم منو اهورا باهم رفتیم حموم من اهورا رو حموم کردم ب باباش گفتم تن پوششو بیار در هارم بسته بودم بهش گفتم باز نکنی هوا سردو باد میومد تن پوششو ک آورد اهورا پوشید من فک کردم این احمق برده اتاق سرشو سشوار بگیره لباس تنش نگو بسکه خره در حالو کار ستون باز کرده اهوراهم از موهاش آب شره می‌کنه تو بالکن ی لحظه از حموم نیگا کردم داشتم روانی میشدم بهش گفتم سرده هوا باد میاد هم در بازه هم بچه تو بالکن الان سرما میخوره ..گفت ن بابا چیزی نمیشه هوا خنکه ...وای داشتم از دسش سکته میکردم خودم ی دقیقه طول نکشید از حموم اومدم بیرون بچرو خشک کردم لباس گرم پوشوندمش داروی پلارژین دادم با پروفن اهورا رو خوابوندم وای از خاب ک بیدار شد دیدم دماغ کیپ از از بینیش شره می‌کنه با سرفه پشت هم از خاب بیدار شد گریه می‌کنه ...ینی سگ شدم الان سه روزه سرمای شدید خورده الان سرفه مجالش نمیده این از کاری ک ی بار ب این احمق سپردم 😔😔😔😔

۶ پاسخ

دیگ بعد ای همه مدت زندگی مشترک باید دستتون اومده باشه همسرتون بیخیاله و اهمیت نمیده ب این موضوع خودتون خشکش میکردین حالا دیگ مریض شده حرص نخورین انشالا ک خوب شه زودی الان پاییزه شهر مام سرد شده

کشتنش حلاله

خندم گرفته بگو چرا...
دومی خره کی هست؟

شربت لیمو عسل تندتند درست کن بده بخوره خیلی عالیه لیموی طبیعی بریز

وای ک از دست ادمای بیخیال من ک اصلا اعتماد نمیکنم با خودم میبرم با خودم میارمش بیرون

یه سوال..استامینوفن مگه تو سرما نخوردن تاثیر داره؟

سوال های مرتبط

مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
سلام خانوما وقت بخیر
نزدیک بیست روزه پدرم فوت شده وقتایی که بیمارستان بود بابام نه پسرمو بردم بیبینه نه مراسم سر خاک نه مراسم ختم هیچ کدوم پسرمو نیاوردم حتی کنار این بچه گریه هم نمیکنم چون دل بچه ها نازکه نمی‌خوام بیبینه غصه بکنه اما تقریبا از وقتی پدرم فوت شده من بچم خواب راحت نداره اول وقتی می‌خوابیم بخوابیم میچسبه بهم پاهاشو میندازه رو شکمم هر چقدر میگم اونطرف برو بخواب دست تو دست هم بدیم اهمیت نمیده بعدش وقتی خوابید این بچه تا صبح سه چهار بار بیدار میشه تو یکیش نق میرنه تو یکیش گریه می‌کنه تو یکیش حرف میزنه حتی خواب آلو لحاف و تشک رو هم میندازه اینور اونور بعداً بالشت رو پیدا نمیکنه گریه می‌کنه یعنی نمی‌دونم این بچه چرا اینطوری می‌کنه چشه منظورم از گفتن نبردنش تو مراسم پدرم این بود که هیچ کدوم رو ندیده بگم بچه ترسیده هیج جا نبردمش
اصلا عصر میشه میگم واییی شب میخواد بشه تا صبح قراره کم کم چند باری بپریم رو هوا از همسایه ها هم شرمنده شدم تا آروم بشه طول می‌کشه بگین چیکار کنم