۹ پاسخ

حتما شوهرت وقت بیشترس واسه بچت میزاره
پسرمن شدید وابسته منه وپدرشو نمیخواد

عزیزم چرا باید بدون شما برن روستا ؟
نزارید اصلا فاصله بینتون بیوفته هر جا رفتن شما هم حتی شده به زور باهاشون همراه شید یکم از در سیاست وارد شید عزیزم با خنده خودتون و جا بدید هر جا میرن
فکر کنم فاصله افتاده بینتون

مشخصه شوهرت اینقددرگوش بچه خونده که بچه نسبت بشما سردشده هدف شوهرت ازینکاراچیه من جای توباشم باباشو نسبت به بچت سردکن تموم اخلاقارفتارهای بد باباشو هی بهش بگو تا بچه بفهمه باباش چه عجوزه اییه

ببخشید ولی من جای شما باشم یه کار دیگه میکنم.شما دارین میگین همه ی کارهای پسرتون رو شما انجام میدین و هر کاری میکنین که پسرتون بیاد سمت شما.
وقتی به کسی بیش از حد محبت کردین دیگه به چشم نمیان.دیگه براش خوراکی نخرین،بازی نکنین و کارهاش رو انجام ندین.حتی اگه رفت زنگ نزنین.بگین برو به بابات بگو.حتی مدرسه هم بگو نمیبرمت.

خواهر منم ب باباش خیلی وابسته هست انقد ک باباشو میخاد منو نمیخاد انقد خوراکی احترامش میزارم هیچ باباش تازه کتکشم میزنه بازم وابسته هست بیخیال بیکاری اهمیت نده

شما وقتی همسرت نیست پسرتو بنشون باهاش مث ی دوست حرف بزن بگو مامانم چیشد ک دیگ دوسم نداری؟ کاری کردم ک باعث ناراحتیت شده؟ هرچی هست بهم بگو من اول دوستتم بعد مامانتم

دختر من وابسته ب هردومونه ولی ی کم بیشتر به پدرش اون یکمم بخاطر اینکه من بعضی اوقات نمیتونم باهاش بازی کنم یا فرصت ندارم ازم ناراحت میشه ولی پدرش حتی اگز خسته هم باشه برای دخترمون وقت میزاره.ولی خوب ن ک بهش وابسته باشه شدیدا و بهم بی احترامی کنه هروقت هم ازش سوال میکنن میگ هردوشونو دوس دارم.دلی خوب خودم حس میکتم ی کم بیشتر پدرشو بخاطر همونایی ک گفتم

سلام.بنظر من ببین پدرش چیکار میکنه ک پسرت دوس داره و شما اونکارو نمیکنی..مثلا بازی کردن گوش دادن ب حرفاش قدرت تصمیم گیری..حتی اگر پدرش جلوپسرتون بی احترامی کزد بهتون شما برعکس از خوبی همسرتون بگید اگربا اینکارا جواب نداد حتما برید مشاوره.

همه اینا زیر سر شوهرته

سوال های مرتبط

مامان s😘😘😘 مامان s😘😘😘 ۵ سالگی
پسرم متولد مهر ۹۸ هست به خواسته همسرم امسال پیش ۲ ثبت نامش کردیم اصلا بچه وابسته ای بمن نبود و ۴ ماه هم هرروز ۴ ساعت میرفت خانه بازی و کلاس و اصلا منو نمیگفت پبشم بشین و بزور میاوردمش خونه ولی از وقتی پیش ۲ ثبت نام کردم یا میگه نمیرم یا باید توهم کنار من بشینی البته انصافا معلمش و کادر مجموعه هم خیلی مهربونن و تو کلاس هم هر نیم ساعت تنفس دارن ولی خیلی خیلی اذیتم میکنه و شبها ازم قول میگیره صبح کنارم بمون اگه بگم نه گریه میکنه که نمیرم و اگه بگم باشه میمونم و فردا پیشش نمونم بمن میگه تو دروغ گو هستی ! حالا مشکلم ابنه من نمیخوام دروغ بهش بگم و گولش بزنم و شب بهش توضیح میدم که نمیشه من هرروز اونجا بشینم ولی باباش برعکس من میگه به بچه استرس نده بذار شب رو بدون استرس بخوابه صبح ببر و بیا منم اینجوری حس میکنم بچه پنهون کار بار بیاد هرقدرم به همسرم توضیح میدم که تربییت منو خراب نکن خودشو حق میدونه و منو ناحق ! میگه حال رو توجه کن .منم نمیخواستم امسال ثبت نامش کنم ۳۰ میلیون هم هزینه شده حالا میگه میخوای نره سال بعد بره شماها بگین تربیت من درسته یا باباش؟
مامان اهورااااا مامان اهورااااا ۵ سالگی
ب والله تو دنیا اگه دوتا خر وجود داشته باشه یکیش این شوهره منه پریروز بعد ظهر اهورا رو بردم حموم منو اهورا باهم رفتیم حموم من اهورا رو حموم کردم ب باباش گفتم تن پوششو بیار در هارم بسته بودم بهش گفتم باز نکنی هوا سردو باد میومد تن پوششو ک آورد اهورا پوشید من فک کردم این احمق برده اتاق سرشو سشوار بگیره لباس تنش نگو بسکه خره در حالو کار ستون باز کرده اهوراهم از موهاش آب شره می‌کنه تو بالکن ی لحظه از حموم نیگا کردم داشتم روانی میشدم بهش گفتم سرده هوا باد میاد هم در بازه هم بچه تو بالکن الان سرما میخوره ..گفت ن بابا چیزی نمیشه هوا خنکه ...وای داشتم از دسش سکته میکردم خودم ی دقیقه طول نکشید از حموم اومدم بیرون بچرو خشک کردم لباس گرم پوشوندمش داروی پلارژین دادم با پروفن اهورا رو خوابوندم وای از خاب ک بیدار شد دیدم دماغ کیپ از از بینیش شره می‌کنه با سرفه پشت هم از خاب بیدار شد گریه می‌کنه ...ینی سگ شدم الان سه روزه سرمای شدید خورده الان سرفه مجالش نمیده این از کاری ک ی بار ب این احمق سپردم 😔😔😔😔
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۵ سالگی
خانوما خیلی دلم گرفته هیج جا هم نمیتونم دردو دل کنم میشه شما راهنمایم کنید مادرشوهرم از روز اول که ما ازدواج کردیم با من مشکل داشت تاالان بااینکه خودش منو برای پسرش انتخاب کرد..یه جوری کرده کل فامیلاشو بامن بد کرده...سرهرچیز کوچیکی قهر میکنه دعوا میکنه.. کلا تو این هفت سالی که ازدواج کردیم سرجمع یک سال هم خونشون نرفتیم....همسرم مجرد که بوده یه دونه خونه با باباش شریکی میخره ولی همسرم میزنه به اسم پدر شوهرم ...ما الان هفت سال اینجا میشینیم ولی تقی به توقی میخوره میگن از اینجا پاشید برید مستاجری ....شوهرمم میگ پول منو بدید من برم اونا هم میزنن زیرش میگن تو هیچ پولی ندادی با اینکه وضع پدر شوهرم خیلی خوبه...چند روز پیش مادرشوهرم زنگ زده به شوهرم گریه کرد که ما تنهاییم هیچ کس نیست توام قهری ماشین نداریم هیج جا بریم شوهرمم گفته حقته تو همش بامن دعوا میکنی اون یکی پسرتو انقدر تحویل میگیری همش باهاش خوب حرف میزنی مادرشوهرمم میگه برای اون مگ خونه خریدم (برادرشوهرم مجرد)برای تو خونه خریدم ...یکم بحثشون میشه به همسرم میگ برو مستاجری بشین....من به همسرم میگم برو خونشون دلشون تنگ شده واست نمیره به نظرتون چیکار کنم میگم هرچی باشه باز پدر ومادرشند..