خانوما خیلی دلم گرفته هیج جا هم نمیتونم دردو دل کنم میشه شما راهنمایم کنید مادرشوهرم از روز اول که ما ازدواج کردیم با من مشکل داشت تاالان بااینکه خودش منو برای پسرش انتخاب کرد..یه جوری کرده کل فامیلاشو بامن بد کرده...سرهرچیز کوچیکی قهر میکنه دعوا میکنه.. کلا تو این هفت سالی که ازدواج کردیم سرجمع یک سال هم خونشون نرفتیم....همسرم مجرد که بوده یه دونه خونه با باباش شریکی میخره ولی همسرم میزنه به اسم پدر شوهرم ...ما الان هفت سال اینجا میشینیم ولی تقی به توقی میخوره میگن از اینجا پاشید برید مستاجری ....شوهرمم میگ پول منو بدید من برم اونا هم میزنن زیرش میگن تو هیچ پولی ندادی با اینکه وضع پدر شوهرم خیلی خوبه...چند روز پیش مادرشوهرم زنگ زده به شوهرم گریه کرد که ما تنهاییم هیچ کس نیست توام قهری ماشین نداریم هیج جا بریم شوهرمم گفته حقته تو همش بامن دعوا میکنی اون یکی پسرتو انقدر تحویل میگیری همش باهاش خوب حرف میزنی مادرشوهرمم میگه برای اون مگ خونه خریدم (برادرشوهرم مجرد)برای تو خونه خریدم ...یکم بحثشون میشه به همسرم میگ برو مستاجری بشین....من به همسرم میگم برو خونشون دلشون تنگ شده واست نمیره به نظرتون چیکار کنم میگم هرچی باشه باز پدر ومادرشند..

۱۰ پاسخ

ول کن بذار شوهرت نره اونا یکم تنبیه بشن

شما خودتو خوب جلوه بده
بگو پدر مادرت هر چی باشه
بلکه خوبه بشه بزنید به اسم خودتون یا که پول رو بتونید بگیرید

ب شوهرت بگو بهشون بگه خونه ای ک‌با هم خریدم بزنن ب اسم شما یا کلا ی خونه برا شما بخرن تا آشتی کنین
ازشون جدا بشین بهتر

خواهر جان مادرشوهرمن ول کن مانیست جمعه به جمعه اگه نریم خونش سریع میزنه بهروم.منوپسر انتخاب کرده ولی مشکلی نداریم فقط زیادی اویزونه مادرشوهرم اویزونه ادمه

بنظرم زیادی خوب نباش

اخی این مشکلا رو هم منم ده ساله دارم مادرشوهر من که خودشون منو انتخاب کردن برای بچشون الان ده ساله عروسشم تو ده سال یک سال خونشون نرفتیم خدایی پسرش یه دونه دوتا دختر هم داره از روزی عروسی کردیم خونه اجاره ای هستیم عروسی خودمون گرفتیم هیچ کمکی نکردن تا تقی به توقی میخواره فحش وتهمت به من میزنن شوهرمم هشت ماه هست نمیره نمیزاره ماهم بریم

بنظرم ول کن شوهرت هرکاری میخواد بکنه تو ج خوب باشی چ بد خانواده شوهر همه تقصیرارو میندازن تقصیر عروس میگن اون پا پسرمونوبرید بیخیال حرص خانواده شوهرونزن

عزیزم من جات بودم نه تنها نمیرفتم خونشون بلکه جوابشونم نمیدادم والله هر چی حاظر جواب باشی عزیز تری

ول کن بابا تو اصلا چیزی نگو و دخالت نکن
از خداتم باشه شوهرت طرفشون نیست حداقل

بنظر من تو بحث خانواده همسر دخالت نکنی بهتره.
خودشون میدونن چیکار کنن.
همین همسرت بعدا با مادرش اینا خوب بشه نمیادازت تشکر کنه که تو بهش میگفتی برو خونشون.
ولی خب چی بگم برام عجیبه اینجور پدر مادر ها.

سوال های مرتبط

مامان جانان مامان جانان ۵ سالگی
سلام مامانا روزتون بخیر التماستون میکنم جواب سوال منو بدین منو همسرم دوتایی جواب ها رو میخونیم مادرشوهرم خیلی خیلی رفتارهای بچه گونه ای داره و از اول بچه دار شدن ما به شدت تشدید شده میپره بالا پایین بچه رو میترسونه اذیت میکنه و… من اصلا اوکی نیستم با این کاراش و همسرم میگه از دوست داشتنه مشکل این نیست هیمشه به پسرم یاد میده درگوشی حرف بزنه از اون اسباب بازی بخواد تا براش بخره بره قایمکی تو اتاق باهاش حرف بزنه و ریز اطلاعات خونه رو از بچه بکشه بیرون شام چی بود ناهار چی بود کجا رفتین کجا بودین خونه ی کی رفتین
منم به جانان گفتم نرو دیگه تو اتاق
پسر منم نه گذاشت نه برداشت در اولین تماس به اونا گفت مامانم گفته حق نداری بری اتاق
اونا گفتن گوشی رو بده به بابات و کلی فحش و گریه و زاری قطع کردن
همسرم میگه تقصیر توئه
میخوام بدونم من مقصرم واقعا
و اینکه هر شب همسرم میاد سه بار زنگ میزنن یه ربع ده دقیقه حرف میزنن
و به گوشی من زنگ نمیزنن
همش هم به پسرم میگن به بابات گیر بده تو رو بیاره خونمون و چی و چی
مامان هانا جان مامان هانا جان ۵ سالگی
خانوما من خیلی عذاب وجدان دارم،
پسرخالم دو ماهه بد تصادف کرده، هنوز نتونسته راه بره، ما اوایل هر شب بعدم هفته ای دوبار میرفتیم دیدنش. (هم خودش هم خانومش اصرار میکردن)، تو این رفت و آمدا زن برادر عروس خالم و بچش هم اونجا بودن، یه دختر هفت ساله، تو این مدت بین بچه ها یار کشی میکرد، اصلا نمیزاشت کسی با دخترم بازی کنه، هی میگفت هانا نیاد، با هانا بازی نکنین، هانا برو بیرون ما با تو دوست نیستیم و منم مدام حرص میخوردم، دیگه دیشب کارش به جایی رسیده بود میگفت هانا به من مشت زده در حالیکه منو شوهرم حواسمون بود،
تا دیشب دیگه نتونستم تحمل کنم، جلو همه بچه رو دعوا کردم، گفت به چه حقی علیه هانا دروغمیگی، اینکارارو میکنی، هانا نه میزنتت نه وسایلتو بر میداره، باهات دوسته و ...
همه گفتن ولشون کن اونا بچن
منم گفتم نه اتفاقا بچه نیستن، خوب میفهمه چیکار میکنه،
من به بچم یاد میدم با همه دوست باشه اونوقت شما عین خیالت نیست؟ مظلوم گیر آوردین؟
حالا مثل اینکه ما رفتیم اون خانوم کلی بچشو زده، منم عذاب وجدان گرفتم، ولی چه کنم منم مادرم، بچم از این همه بدجنسی تعجب کرده بود، با ذوق میرفت با گریه برمیگشت.
اصلا دختره یه چیز عجیبیه، خیلی حالیشه، یبار هانا پیش من بود ، گریه گریه که هانا منو حول داده.
راستش من چون خوب و بدو به دخترم یاد میدم ناراحت میشم مادری بیتفاوته
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
سلام مامان ها
من و همسرم همیشه به پسرم گفتیم که نباید کسی رو بزنه
پسرم قبلا خیلی اسباب بازی هاش رو به بقیه میداد و وقتی بقیه بهش اسباب بازی نمیدادن گریه میکرد و این شد که تصمیم گرفتیم بهش بگیم که اگه دوستت بهت اسباب بازی داد تو هم بهش اسباب بازی بده و فقط برای اینکه بازی کنه نه اینکه کلا اسباب بازی رو بدی بهشون
الان تو خانواده نزدیکمون یه پسر کوچولو هست که اسباب بازی نمیده به آیهان،آیهان هم دیگه به اون اسباب بازی نمیده،الان اون پسر شروع کرده به زدن آیهان و ما چون به آیهان گفتیم نباید کسی رو بزنی،آیهان فقط داد میزنه که نباید من رو بزنی،مامان و بابای پسر هم واکنشی آنچنانی نشون نمیدن و چندبار که من به پسرکوچولو گفتم آیهان رو نزن من رو زده😒
امشب آیهان دوباره از پسره کتک خورد من اومدم جدا کنم که دیرم آیهان از خشم قرمز شده و کل بدنش میلرزید و انگار شوک عصبی بهش دست داده باشه نمیتونست نفس بکشه که بردیمش ت فضای آزاد و صورتش رو شستیم که بتونه نفس بکشه و آروم شه
الان همسرم میگه اشتباه از ما هست که به بچمون گفتیم کسی رو نزنه و آیهان شده کتک خور بقیه (چهار تا پسر عمو داره از سه تاشون کتک خورده و بهش زور میگن)
من خودم رو مقصر میدونم مثلا اسباب بازیش رو بقیه خواستن آیهان گفته نه،من آیهان رو راضی کردم که اسباب بازیش رو بده به بقیه و گفتم اع نه آیهان آسباب بازیت رو بده تا بهت خوش بگذره و باهم بازی کنید و اینجوری شد که آیهان به همه اسباب بازی میده تا فقط باهاش بازی کنن
الان من یهو برم به آیهان بگم وقتی زدنت باید بزتی؟؟
همسرم امشب خیلی دعوام کرد که با این اخلاقت داری به آیهان ضربه میزنی