سلام مامانا روزتون بخیر التماستون میکنم جواب سوال منو بدین منو همسرم دوتایی جواب ها رو میخونیم مادرشوهرم خیلی خیلی رفتارهای بچه گونه ای داره و از اول بچه دار شدن ما به شدت تشدید شده میپره بالا پایین بچه رو میترسونه اذیت میکنه و… من اصلا اوکی نیستم با این کاراش و همسرم میگه از دوست داشتنه مشکل این نیست هیمشه به پسرم یاد میده درگوشی حرف بزنه از اون اسباب بازی بخواد تا براش بخره بره قایمکی تو اتاق باهاش حرف بزنه و ریز اطلاعات خونه رو از بچه بکشه بیرون شام چی بود ناهار چی بود کجا رفتین کجا بودین خونه ی کی رفتین
منم به جانان گفتم نرو دیگه تو اتاق
پسر منم نه گذاشت نه برداشت در اولین تماس به اونا گفت مامانم گفته حق نداری بری اتاق
اونا گفتن گوشی رو بده به بابات و کلی فحش و گریه و زاری قطع کردن
همسرم میگه تقصیر توئه
میخوام بدونم من مقصرم واقعا
و اینکه هر شب همسرم میاد سه بار زنگ میزنن یه ربع ده دقیقه حرف میزنن
و به گوشی من زنگ نمیزنن
همش هم به پسرم میگن به بابات گیر بده تو رو بیاره خونمون و چی و چی

۱۳ پاسخ

این رفتارا زندگی رو به هم میریزه
شوهرت باید تذکر بده چون اگه تو حرف بزنی مقصر میشی عروس چه خوب چه بد همیشه مقصره
شوهر شما اگه زندگیشو دوس داره باید تذکر بده چون ای رفتارا واسه بچه خیلی بده و روش تاثیر میزاره
و یکم فاصله خوبه
شب تا شب این همه تلفنی حرف زدن ک زندگی نیس بره کنار خونوادش بشینه هر چقدر میخان حرف بزنن بعدم بجز اطلاعات کشیدن چه حرف دیگه ای دارن ک این همه تلفنی صحبت میکنن

این وسط همسرتون هم مقصرکه پر وبال کسی که تو زندگیش دخالت بیجا میکنه رو نمی چینه .
یه وقتایی خودمون باعث این دخالت هاهستیم اگه خودش تذکر های لازم رو بده این اتفاق ها هم پیش نمیاد وقتی تماس میگیرن و میگن برو اتاق زنت نشونه باید بگه شریک زندگیمه خب بشنوه .حمایت همسرتون از شما روابط رو هم درست میکنه

مادرشوهرتون چندتا بچه داره؟
ببخشید انگار خیلی وقتش خالیه که مدام پیگیر زندگی شماست
همسرتون به رفتارهای مادرش بال و پر نده تا اونم کوتاه بیاد

به شوهرت بگو چشمهاشو باز کنه ببینه اگه همین رفتار و خونه تو داشتن هم خوشش میومد؟عزیزم دوری و دوستی با همه رو سر لوحه کارتون قرار بدین.اینجور ادمها زندگی رو به کارتون قرار بدین.

مشکل منم هست دیگه
کلا اونجور که بخوام بچه هام و تربیت نکردم
با دلسوزی هاشون قشنگ تر میزنن تو تربیت ما
مادرشوهرمنم تا بچه هام برن
از زبونش حرف میکشن کجا بودید چی خوردید
منم یاد دادم که البته پسرم بزرگتره میگم فقط بگو نمیدونم
بگید از مامانم بپرسید من نمیدونم همین
عمرا بپرسن
دخترمم ولی انقد پرسیدن ریز به ریز میگه همه چیز و منم بارها بهشون گفتم نپرسید بچه فضول میشه

عزیز من دیدم کسایی ک از قدیم عقده بچه داشتن با نوه شون این رفتارارو میکردن ولی مادرشوهر شما ۵ تا بچه داره پ عقده بی بچگی توایام جوانیش نیست.باعرض معذرت مث اینک مادرشوهرتون زیاد خوشش نمیاد از شما.هرچقدم ب پسرت بگی اینکار کن نکن نگو بگو شماادم بد میشی .تاجاییک اعصاب خودت و همسرت و رابطه تون لطمه نمیبینه مادرو بیخیال بشید بانوه ش خوش باشه

با هم زندگی میکنید؟ اگه نه که رفت و آمد کم کنید.شوهرتون خودش متوجه رفتارای مادرش هست فقط نمیخواد قبول کنه..

پسرتو از الان داره خاله زنگ میکنن چه کاریه شوهرتم هیچی نگفت تو جلوشون در بیا

اینکه به بچه میگه اسباب بازی میخوای به من بگو وبه بابات بگو بیاردت پیش ما از دوست داشتنه و به تنهایی چیز بدی نیست عزیزم..ولی اینکه بچه رو میبرن از زیر زبونش حرف بکشن واقعا کار زشتیه!اینطوری بچه خبرچین و خاله زنک بار میاد!و اینکار تجاوز به حریم شخصی خانوادتون و سوء استفاده از رفتارهای بچه است...
مادرشوهرت رفتارش خیلی زشته ولی خب از سن تربیت کردنش دیگه گذشته شما و شوهرتون باید به فکر تربیت و آینده بچه خودتون باشین!به بچتون یاد بدین که حریم خصوصی خونه چیه و چیارو حق نداره بگه!
وقتی بچه یاد بگیره نگه اونا هم نمیپرسن!
برای ارتباط برقرار کردن هم باید حدودی مشخص کنین!ارتباط زیاد با خدا هم مشکل سازه عزبزم چه برسه با مادرشوهر!

من از رابطه شما و مادرشوهرتون خبر ندارم ولی خودم ب شخصه اجازه نمیدم کسی دخالت کنه تو زندگیم ولی این چیزایی ک شما گفتید منم باشم ناراحت میشم بچه ها تو این سن خیلی حساسن هر چی بزرگترا بهشون بگن چ خوب چ بد همون رو انجام میدن و ب مرور ک بزرگتر بشن باعث میشه رفتار بدی با دیگران داشته باشن
والا مادرشوهرم من اگه بچه هام ی حرفی بزنن ک من ناراحت بشم دعواشون میکنه میگه باید با مادرتون درست صحبت کنید هر روز زنگ میزنه ب من جدا حالمو میپرسه ب همسرمم جدا زنگ میزنه من اگه مادرشوهرم مثل مادرشوهر شما بود رابطم رو باهاش کم میکردم

به نظرم کارای مادرشوهرت واقعاااا بچگانه اس شوهرتون بزرگترین اشتباهش رو داره می‌کنه تو زندگیش اختلاف میندازه مادر جای خود بچه و زن جای خود اجازه دخالت ندین

به شوهرت بگو خانواده شوهر منم یه جورایی داشتن از زندگی شخصی ما سواستفاده میکردن بعد از دو سال صبرم لبریز شد دعوا راه انداختم تا متوجه بشن زندگی هر کسی به خودش مربوطه شوهرت اگه زندگیشو دوست ندارم بره پیش مامانش صبح تا شب بشیننبا هم حرف بزنن اما اگه زندگیشو دوست داره رفت و آمد و صحبت تلفنی رو خودششوهرم اولین کسی بود که به خانواده خودش امارکنترل کنه من و شوهرم بخاطر دخالت خانواده ها و دعوا هوایی که داشتیم رفت و آمد با خانواده شوهر و خانواده خودم فقط ماهی یک بار گذاشتیم نه اطلاعات میدیم نه چیزی شک نکن شوهر من اولین کسی بود که به خانواده خودش اجازه آمار گرفتن میداد چون وقتی سوال میکردم اونم راحت می‌گفت همه چی رو مرد جماعت هنوز از شیر مادر گرفته نشده باید زن باشی تا کنترل زندگی تو دستت باشه.

منم با مادرشوهرم مشکل دارم هرچی دوست داره میگه اخرشم میگه من نگفتم یا اینکه منظور من ی چیز دیگه بود ...خسته شدم بخدا ..منو شوهرم قرار بود چن سال پیش از هم جداشیم کل اتفاقات رو واسه بچه من تعریف کرده و گفته مامانت تو رو پیش من گذاشت خودش رفت شوهرم میگه حالا گفته مگه چی شده حالم از همشون بهم میخوره مخصوصا شوهرم

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۵ سالگی
خانوما خیلی دلم گرفته هیج جا هم نمیتونم دردو دل کنم میشه شما راهنمایم کنید مادرشوهرم از روز اول که ما ازدواج کردیم با من مشکل داشت تاالان بااینکه خودش منو برای پسرش انتخاب کرد..یه جوری کرده کل فامیلاشو بامن بد کرده...سرهرچیز کوچیکی قهر میکنه دعوا میکنه.. کلا تو این هفت سالی که ازدواج کردیم سرجمع یک سال هم خونشون نرفتیم....همسرم مجرد که بوده یه دونه خونه با باباش شریکی میخره ولی همسرم میزنه به اسم پدر شوهرم ...ما الان هفت سال اینجا میشینیم ولی تقی به توقی میخوره میگن از اینجا پاشید برید مستاجری ....شوهرمم میگ پول منو بدید من برم اونا هم میزنن زیرش میگن تو هیچ پولی ندادی با اینکه وضع پدر شوهرم خیلی خوبه...چند روز پیش مادرشوهرم زنگ زده به شوهرم گریه کرد که ما تنهاییم هیچ کس نیست توام قهری ماشین نداریم هیج جا بریم شوهرمم گفته حقته تو همش بامن دعوا میکنی اون یکی پسرتو انقدر تحویل میگیری همش باهاش خوب حرف میزنی مادرشوهرمم میگه برای اون مگ خونه خریدم (برادرشوهرم مجرد)برای تو خونه خریدم ...یکم بحثشون میشه به همسرم میگ برو مستاجری بشین....من به همسرم میگم برو خونشون دلشون تنگ شده واست نمیره به نظرتون چیکار کنم میگم هرچی باشه باز پدر ومادرشند..
مامان هانا جان مامان هانا جان ۵ سالگی
خانوما من خیلی عذاب وجدان دارم،
پسرخالم دو ماهه بد تصادف کرده، هنوز نتونسته راه بره، ما اوایل هر شب بعدم هفته ای دوبار میرفتیم دیدنش. (هم خودش هم خانومش اصرار میکردن)، تو این رفت و آمدا زن برادر عروس خالم و بچش هم اونجا بودن، یه دختر هفت ساله، تو این مدت بین بچه ها یار کشی میکرد، اصلا نمیزاشت کسی با دخترم بازی کنه، هی میگفت هانا نیاد، با هانا بازی نکنین، هانا برو بیرون ما با تو دوست نیستیم و منم مدام حرص میخوردم، دیگه دیشب کارش به جایی رسیده بود میگفت هانا به من مشت زده در حالیکه منو شوهرم حواسمون بود،
تا دیشب دیگه نتونستم تحمل کنم، جلو همه بچه رو دعوا کردم، گفت به چه حقی علیه هانا دروغمیگی، اینکارارو میکنی، هانا نه میزنتت نه وسایلتو بر میداره، باهات دوسته و ...
همه گفتن ولشون کن اونا بچن
منم گفتم نه اتفاقا بچه نیستن، خوب میفهمه چیکار میکنه،
من به بچم یاد میدم با همه دوست باشه اونوقت شما عین خیالت نیست؟ مظلوم گیر آوردین؟
حالا مثل اینکه ما رفتیم اون خانوم کلی بچشو زده، منم عذاب وجدان گرفتم، ولی چه کنم منم مادرم، بچم از این همه بدجنسی تعجب کرده بود، با ذوق میرفت با گریه برمیگشت.
اصلا دختره یه چیز عجیبیه، خیلی حالیشه، یبار هانا پیش من بود ، گریه گریه که هانا منو حول داده.
راستش من چون خوب و بدو به دخترم یاد میدم ناراحت میشم مادری بیتفاوته
مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
سلام خانوما لطفاً بهم جواب بدید من چیکار کنم
پسرم متولد آبان ۹۸هست پیش یک ثبت نام کردم تا سرش گرم بشه و آماده بشه با محیط آشنا بشه برا سال بعد پیش دو دختر خواهرم پارسال پیش یک می‌رفت نوشتنی نداشتن با بازی بعضی چیزا رو یاد میدادم بقیه کارشون خمیر بازی و شعر و سرود بود منم به هوای اون این بچه رو ثبت نام کردم قبل ثبت نام پرسیدم گفتن ایناهم نوشتنی ندارن حتی کتابشون با پیش دو فرق داره یک مهر شد بچه من رفت کلاس پیش دو همشون پیش دو هستن فقط پسر من پیش یک هست الان هرچی برا اونا تکلیف میگن تو دفتر برا پسر منم میگن یعنی هیچ فرقی با اونا ندارها حرف الف ب رو تا ج خوندن الان رسیدن به دیکته گفتن پسر من تو نقاشی و سرود و خمیر بازی همکاری داره اما تو نوشتن گریه می‌کنه میگه دستام درد می‌کنه من نمیتونم میگم آخه بچه پنج ساله رو چه به دیکته گفتن معلمش میگه تو هر کلاسی یدونه پیش یک داریم تو کلاس من پسر شما فقط پیش یک هست اصلا همکاری نمیکنه تو نوشتن گفتم آخه شما چرا اینارو قاطی پیش دو ها کردین سختشونه خوب اینا قراره سال دیگه اینارو بخونن میگه خانوم فرقی نداره بچتون همکاری ندارها پای تخته صدا می‌کنه املا میگه این بچه هم نمیتونه امتحان آزمون آبان ماه گرفته بود همه مامان ها پرسیدن وضعیت بچه ها چطوره معلم نوشت به غیر از یکی دو نفر همه عالی آن می‌دونم بچه منو میگه چیکار کنم بخدا دلم برا بچه میسوزه حداقل الف بای خالی هم یاد نمید ج با ا چی میشه اونارم میگه یا پیدا کردن کلمه ج از داخل کلمه ها این بچه قدرت خوندن داره آخه نمونه مشق امشبشو میزارم بیبینید توروخدا برا این زود نیست برا پیش یک ؟
مامان s😘😘😘 مامان s😘😘😘 ۵ سالگی
پسرم متولد مهر ۹۸ هست به خواسته همسرم امسال پیش ۲ ثبت نامش کردیم اصلا بچه وابسته ای بمن نبود و ۴ ماه هم هرروز ۴ ساعت میرفت خانه بازی و کلاس و اصلا منو نمیگفت پبشم بشین و بزور میاوردمش خونه ولی از وقتی پیش ۲ ثبت نام کردم یا میگه نمیرم یا باید توهم کنار من بشینی البته انصافا معلمش و کادر مجموعه هم خیلی مهربونن و تو کلاس هم هر نیم ساعت تنفس دارن ولی خیلی خیلی اذیتم میکنه و شبها ازم قول میگیره صبح کنارم بمون اگه بگم نه گریه میکنه که نمیرم و اگه بگم باشه میمونم و فردا پیشش نمونم بمن میگه تو دروغ گو هستی ! حالا مشکلم ابنه من نمیخوام دروغ بهش بگم و گولش بزنم و شب بهش توضیح میدم که نمیشه من هرروز اونجا بشینم ولی باباش برعکس من میگه به بچه استرس نده بذار شب رو بدون استرس بخوابه صبح ببر و بیا منم اینجوری حس میکنم بچه پنهون کار بار بیاد هرقدرم به همسرم توضیح میدم که تربییت منو خراب نکن خودشو حق میدونه و منو ناحق ! میگه حال رو توجه کن .منم نمیخواستم امسال ثبت نامش کنم ۳۰ میلیون هم هزینه شده حالا میگه میخوای نره سال بعد بره شماها بگین تربیت من درسته یا باباش؟