۲۱ پاسخ

منم همینم دورم
شهرستانن
تازه دارم به مشکلات زایمان و تنهاییم فکرمیکنم
ولی برم خونه بابام ک چی
برم هرکی یه حرفی میزنه به الانشون نگاه نکن پس فردا میکن اومدی خونه بابات خوردی خوابیدی یا انتظار دارن شوهرم برا ده نفر ادم کیلو کیلو گوشت و برنج بخره
اونجوری ام ک باید تقویت نمیشم
فقط خونه خودم راحتم
به طور میپزم شوهرم کمک کنه بشورم
بهتر از منت بقیه اس

منم مثل شمام ولی سعی کردم خودمو با فیلم و این چیزا سرگرم کنم واقعا دوری از خانواده سخته😴😴

سلام باید خودتو مشغول کنی وگرنه همش تقویم نگا کنی نمیگذره

شما که وضعیتت خوبه خواهر من هم از همسرم دورم بخاطر شغلش هر 15 روز یکبار میاد،،، هم از خانواده ام، ولی 31 هفته بارداری رو خداروشکر گذروندم

من دقیقا خوده توام. منم از خانوادم ۸۰۰ تا دورم . وابستگی شدیدی بین منو همسرم هست
همینطور وابستگی بین منو خانوادم
کلا تمام روزایی ک گذشت و داره میگذره همش با دلتنگیه
اما چاره چیه😔😔

دیگه یا باید پیش شوهرت باشی خودتو سرگرم کنی یام شوهرو چن روز فراموش کن میگی تو یک ساختمونین با خونوادش
منک حال دلم و بچم بهتر بود تو یک شهریم ولی هرازگاهی میرفتم یک هفته میموندم خیلییی روحیم عوض میشد شوهرمم میرف خونه باباش چیزی میخورد
بین خودمو شوهرم خودمو اولویت قرار دادم چون ترسیدم روحیم رو بچه اثر بزاره
الانم ک استراحت مطلق شدم نمیتونم برم خونشون پله داره😭😭😭😭

من خانوادم خوزستان هستن خودم تربت حیدریع.هیشکی و ندارم.شوهرم صبح میره سرکار شب میاد.بچم کلاس اوله.رد این‌یکی هم ایقد سنگینم و اذیتم.ولی همه کارامو خودم مجبورم انجام بدم.حتی مامانم نمیتوته برا زایمانم بیاد.
ترس روز زایمان بچمو کجا و پیشه کی بزارم.کی کارامو کنه.کی بهم برسه.
ولی همش میگم خدا بزرگه میگذره اینم

بنظرم ادم باید تو خونه ی کاری کنه‌‌‌...یعنی کار انلاینی...هنری چیزی...تنها چیزی که آدمو هم سرپا نگه میداره هم ی درآمدی در میاد همین کار کردن تو خونه است

منم همینم انگار هر روز ب اندازه ده روز طول میکشه.البته من یک ماهی ک میشه ک بخاطر ویار شدید خونه مامانمم ولی خیلی دلم میسوزه واسه شوهرم اونم گناهه.مثلا در حد ی هفته برو حوصلت بیاد و حالو هوات عوض شه وبرگرد بیشتر از اینم مطمئن باش نمیتونی خودت میخوای برگردی.منم چون چاره ندارمو حالم همش بده مجبورم اینجا باشم

سلام عزیزم
منم مث شمام تا حدودی
خونه مامانم مشهده ولی خ نه خودم نزدیک کلات بخاطر کار شوهرم اومدیم زاوین
بعد ۳ ماه ک از عروسیم گذشت فهمیدم حاملم از وقتی فهمیدم اومدم پیش مامانم و چون ی مشکلاتی داشتم ( سرویکس کوتاه ) شوهرم منو برد دکتر حالا بماند ک مادرشوهرم مخشو زده بود ک منو نبره و من ۳ یا ۴ ماه بود فقط زیر نظر بهداشت بودم و اصلا دکتر منو نمیبرد منم قهر کردم تا بعد ی هفته منو برد دکتر و موندم خونه مامانم تا هفته پیش و این هفته اولین هفته ایه ک من اومدم خونه خودم و خیلی دلم میخواد زود چهارشنبه شه و دوباره برم پیش مامانم بمونم و ایندفعه برم با رضایت خود شوهرم میمونم تا زایمانم
فقط همین مادرشوهرا رو خدا یا از زمین برداره یا ی کاری کنه کله شونو از تو باسن ما بکشن بیرون 🙂

سلام عزیز دلم اره چرا نباشیم هستیم بهترین موقعیت و بهترین زمان خودت برا خودت بساز عزیزم من مشهدم مامان بابام تهران اگه اونا بیان مشهد وگرنه من همون سالی یک بار میرم هیچطوریمم نیست آدم دلتنگ میشه ولی خودمون باید حال دلمون خوب کنیم اصلا زود زود نرو جلو من که از بس حالم خوبه این حال خوبمو برای شما هم خواستارم الآنم 21هفته هستم منتظر میمونم دخترمو بغل کنم بعداز این انتظار شادی بسیار است انشالله برای همه دوستانم آرزوی موفقیت میکنم

برا من خیلی زود داره مبگذره نمیدونم چرا

منم خانواده م ازم‌دورن. اردیبهشت اومده بودن. الان هم اومدن یه هفته ای برگردن. انقد دلم میخواست باهاشون تو یه شهر بودم. میرفتم میومدن. ولی از ابان پارساله نرفتم. دکترمم اجازه سفر نداد.راه دور خیلی سخته
من یه پسر کوچیکم دارم.ولی دیگه چاره چیه باید بسازم تا عمر بگذره. همش میگم اشتباه کردم به یه شهر دیگه عروس اومدم. شوهرم خوبه ولی واقعا دوری از خانواده بده

منم همینطورم تو اگه خانوادت ۷۰۰ کیلو متر ازت دورن من ۱۴۰۰ کیلومتر ازم دورن و یک سال و دوماهه ندیومشون و اصلا هم نمیتونم برم تا بعد از زایمانم دلم واسه مامانم پر میکشه. بچه مدرسه ای دارم وگرنه با هواپیما میرفتم شوهرمم نگرانش نمیشدم مگه بچس یکم تحمل کنه مشکلی پیش نمیاد.

من اومدم پیش خانوادم شوهرمم اومده با مامانم اینا میمونیم

منم از خانوادم دورم، بدتر اینکه طبقه بالای خانواده شوهرمم، نمیتونم خونه رو ول کنم برم پیش خانوادم چون میان سرک میکشن. خودمم احتمال زایمان زودرس دارم وضعم خیلی بده، تازع شوهرم کارمنده ۳ماهه حقوقشو نریختن ، از اینطرفم ماشینمون خراب شده مونده تو حیاط و از ی طرفم باید هر لحظه برا زایمان آماده باشم، کسی هم کمک دستم نیس.....

من ی بچه کوچیک دارم سرم گرمه اونه زود میگذره توام باید مشغول شی حالا فیلم دیدن خرید مهمونی

دقیقا منم اینطوریم خانوادم ۳۰۰کیلومتر ازم دورن مامانم میگه بیا تنهایی اینجا بهت برسم دورت شلوغ باشه
من همش تو خونه تنهام شوهرم سرکاره اخرشبم از خستگی خوابش می‌بره اینجا هیچکسو ندارم هی میخام برم خونه مامان بابام استرس شوهرمو دارم چی میخوره چی میپوشه چیکار می‌کنه کجا هست

عزیزم سعی کن روزارو نشماری اینجوری خیلی سخت میگذره من اصلا چک نمیکنم که الان چند هفتم و ...منم تقریبا خانوادم دورن ولی خودمو با کارای خونه و بچه داری سرگرم کردم .... این روزام میگذره و باورت نمیصه

منم همین بودممم چون بیکاریم اکثرا فقط میگم زودتر بگذره همش
روزا و هفته ها رو میشمارممم دیگ ماه اخرممم خیلی خیلی سخته دارم ديوانه میشم این 3 4 هفته ام بگذره زایمان کنم راحت شم

روزا من انقد شمردم این شدم تقصیر گهواره اس

سوال های مرتبط