تجربه زایمان (۲)

خلاصه مامایی ک مسئول من بود و به شدت بداخلاق بود
اومد و داد زد چه خبرته خانوم
همین الان اومدی بی دردی هم میخوای؟!
اما همین ک معاینه ام کرد دید حدود ۷ سانت بازم
و انقباض هام خیلی زیادن
به خانومی که بی دردی تزریق میکرد گفت بیاد بالا سرم
چند تا آمپول تو رگم بزنه
ک حدود ده دقیقه خوابم برد
و اون ده دقیقه چقدرررررر خوب بود🥲
بعدش ک بیدار شدم
به شدت گیج بودم
نیم ساعت بعد
دوباره مامام اومد
معاینه کرد و کیسه آبم رو پاره کرد
چیزی ازش حس نکردم
اما دردام اونقدر وحشتناک شد که خدا میدونه
قبل از پارگی کیسه آب بازم قابل تحمل تر بود
دوباره اومدن بهم بی دردی زدن
اما کم کم دیگ فایده نداشت
و ذره ای از دردام کم نمیکرد
هم گیج بودم، هم درد داشتم، هم از طاق باز خوابیدن کلافه شده بودم، هم تنهایی داشت عذابم میداد
ماما اومد گفتم این چه بی دردی ایه ک من همه چی رو دارم حس میکنم
گف دیگ اثرش رفته و ما مجدد نمیزنیم
باید تحمل کنی و از حالا به بعد زور بزنی…

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط