خب من اومدم تجربمو بگم از بیمارستان ۱۷ شهریور
من حدود ساعتای ۱۲:۳۰_۱ ظهر بود که دردم گرفت و من سریع آماده شدم برم بیمارستان ساعت ۲ پذیرش شدم و معاینه کردن ۵ سانت بودم بستریم کردن وقتی رفتم اونجا دقیقا ۶ بار دستامو اومدن رگ بگیرن نتونستن و من همراه با درد زایمان داشتم اون دردم تحمل میکردم بعدش دستگاه و اینا آوردن بالاسرم که نوار قلب و چک کنن و فشارم اینارو ۴ و ۵ نفرم دانشجو بالاسرم بوو یبار یکی از دانشجو ها معاینه کرد ماما اومد و کیسه ابمو زد ۷ سانت بودم دهانه رحمم سمت راست ورم داشت آمپول فشار برام زدنو در این حین پسر من تو رحم مدفوع کرده بود و ب من نمی‌گفتن من نفس تنگی شدید داشتم و فشارم روی ۱۶ و ۱۷ بود ب خاطر وضعیت بچه بهم بی دردی نزدن و همون آخری زدن همزمان با آمپول فشار ک اصلا فایده نداشت و کلا فاز فعالم ۱ ساعته بود و بردنم توی اتاق زایمان اونجا تقریبا خوب همراهیم کردن تا بچه بدنیا اومد و قسمت بد ماجرا اونجا بود ک موقع بخیه زدن دانشجو میزد خراب میزد بعد ماما بازش میکرد دوباره بخیه میزد واقعا زجرکش شدم زایمان من ساعت ۴:۱۰ دقیقه بود و تا نزدیک ۵ بخیه زدن طول کشید و وقتی آوردنم موقع تعویض شیفت بود ک منو ۹ بردن تو بخش نه مامایی بود نه پرستاری خدمتکار اومد دوتا نوار و ی شرت انداخت رو پاهام گف بپوش وسایلتو جمع کن میریم بخش گفتم یا ماما بیاد کمکم کنه یا همراهیمو راه بدین نمیتونم من ک قبول نکردن بعدش ی دعوایی با اون خانومه رفتم و خلاصه رفتم تو بخش تا فرداش ک اونجا بودم برخوردشون همینقدر زننده با همراهی و خودم بود نظر من اینه ک ب هیچ عنوان این بیمارستانو انتخاب نکنین امیدوارم ب دردتون بخوره 🥰

۲۴ پاسخ

بیمارستان های دولتی همشون عوضین.

17 شهریور ب معنای واقعی افتضاحه تو هیچ موردی خوب نیستن احمقا

وووواااییی چ ادمایینننن خدا لعنتشون کنه خیر نبینن ک با مادرای باردار اینظوری رفتار میکنن دستشون بشکنه الهی بی وجدانا😬😬😬😬قلبم واستاد ازین رفتارشون

من با اینکه امام حسین رفتم زجر کش شدم و مرگ دو قدمی من بود
من از ۹سانت دیگه باز نمیشدم باید میبردنم سز نبردن ب زور و بدبختی زور میزدم تا اومد انقدر نفهم بودن صدبار ماساژ رحمی دادن با وجود خونریزی زیاد گفتن ببرین بخش
و تو بخش هم خونریزی شدید کلی پرستار دکتر اومدن رو سرم خون گرفتن دس جا کردن دیدن من خیلی اوضاعم خطریه اورژانسی بخش اتاق عمل برادران بردن منو عمل کورتاژ کردن چون جفتم نیومده بود اگه جفت هم بمونه سبب مرگ مادر میشه!
و بعدش تو ای سی یو خدا روز بد نیاره دوری از بچم یطرف هم تخت بودن ادمای دم مرگ یطرف خیلی بد بود رسیدگی صفر ینی خودم میگفتم همش فرداش هم تو بخش بردن ن مامایی ن پرستاری میومد هیچی اصن واقعن افتضاح بود هرروزم مثه ناظر میومدن میپرسیدن راضی بودی از ما مسخره بود فقط ارزوی ازادی داشتم حالم بهم میخوره از تک تکشون ،،
اینم بگم ک دکتر من فرشچیان بود و نیومد زد زیرش همراهی من شاکی شد ک چرا نیومدی و اینا
اون طلبکار تر بود و به همه سپرده بود کسی نزدیک این نشه حتی پرستار نوزاد میومد بچه ها کناریم اروغ گرفتن یاد میداد میگفتم بیا ب منم بگو من نبودم اصن محل نمیداد راش میکشید میرف هعیییی لعنت بهشون،

وااای چه وحشتناک ، چقدر سختی کشیدی دختر
جالبه ولی من خیلی راضی بودم ، حتی دانشجو میخواست معاینه کنه اجازه گرفت ک اجازه ندادم و معاینه نکرد ، فک کنم دانشجوعه باشخصیت بود😅
ولی خب درکل واقعا من راضی بودم شانست خواهرجان ماما خوبی نبوده باهات ، دکترت کی بود؟؟ من شانسم شیفت دکتر خودم بود هم دکتر هوامو داشت هم خدایی ماما ها و پرستار ها رسیدگی شون خیلی خوب بود ، من سزارین شدم آخر دهانه رحمم باز نمیشد ولی آبریزی داشتم ، درکل راضی بودم جوری ک بچه دیگه ای هم اگه خواستم میرم همونجا دوباره😊

بچه مدفوعه کرده بعد وایستادن طبیعی زایمان کنی ؟ ای خدا لعنتشون کنه لعنت به بیمارستان دولتی اوف

نمیدونم پس اینایی که برا ۱۷شهریور به به چه چه میکنن دقیقا کدوم ۱۷ شهریور رفتن! ما که جز اینا چیزدیگه ای نشنیدیم.

کلا مملکت ماهرجا مجانی باش خیلی بدباهات برخورد میکنن خاک برسرشون

عزیزم چقد سختی کشیدی ایکاش هرجور میتونستی یا میرفتی خصوصی یا نیمه خصوصی بیمارستان دولتی ها زایشگاهش دور از جون مثل کشتارگاهه من از اونجا وحشت میکنم خیلی بد رفتار میکنن انگار طلب شونو خوردی

توی پاستور خدمتکار اومد منم شست واقعا میگن هرچقدر پول بدی همونقدر اش میخوری

واقعا شانسه عزیزم.من راضی بودم نمیدونم دیگه.قدم نو رسیده مبارک. موقع شیر دادن منم دعا کن

معلومه که بیمارستان اموزشی بدرد نمیخوره
اگه جونتون واستون ارزش داره برین بیمارستان خوب

منم 17 شهریور زایمان کردم سزارین بودم واقعااااا برخوردشون با من عالی بود خیلی کمکم کردن و مهربون بودن با من برا شیر خوردن دخترم مشکل داشتم بلد نبودم چندین بار اومدن و راهنماییم کردن

خدابیامرزه پدر هاشمی نژاد من ک ماما هاخیلی کمکم میکردن واسه شیردادن بلندکنن ببردستشویی بیارن خداپس رحم کرده بهت

افتضاحه منم اونجا سقط و کورتاژ داشتم زجر کش شدم

فک نمیکردم دانشجو داشته باشه‌🙄

دیگ شانس آدمه،اگ روز تعطیل و جمعه زایمان کنی یا آخرشب دانشجو نیس خودشون مرتب همه کار میکنن،درکل باید بنظرم حق هم داره اون دانشجو ک ماها موش آزمایشگاهی بشیم حداقل برای نسل بعدی ماما های خوبی میشن درسته از دماغ فیل افتادن،ولی اگه پولش و دارین همون خصوصی برین اگرم پولش نیس همون دولتی اگه دانشجو اومد و نیومد م باید تحمل اینارو داشته باشن همه

شانسی هم هست
من خودم ا.نجا بودم طبیعی
عالی بود

برا طبیعی فقط هفده شهریور باید ماماهمزاخ بگیری

عزیزم رفتی بیمارستان دولتی توقع چی داشتی دقیقا همینه دیگه مشخص

ای خدا پس ماهایی که مجبوریم بریم بیمارستان دولنی خودت کمکمون کن _ باخوندن تاپیکت حسابی ترس بدلم افتاد از طرفی میدونم که بخاطر وضع مالی چاره ی دیگه ای هم جز اونجا رفتن ندارم

من شانس نداشتم ک موقع من حقوقاشونو نداده بودن ک اصلا با بیمارا خوبی رفتار نمیکردن و کمک نمیکردن

من حالم بد شده بود از عوق زدن زیاد مویرگ های صورت و چشم پاره شده بود ساعت ۱ شب رفتم ۱۷ شهریور بعد دکتر حتی نیومد صورت مو ببینه مامایی هم که پذیرش میکرد ی سونو نوشت گفت فردا برو جای متخصص گفتم من اومدم حداقل صدای قلب بچه رو بزارین ببینم سالمه گفتن ما دستگاهمون نمیگیره درصورتی که فرداش تو مطب دکتر با امکانت کم صدای قلب بچه رو برام گذاشتن و الکی هم خرج سونو رو دستم نزاشتن

منم سر بچه دومم رفتم مثل سگ پشیمون شدم رحم نداشتن

سوال های مرتبط

مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان ابوالفض مامان ابوالفض ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
سلام .تجربه زایمان طبیعی که ۲ روز پیش بود
صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان بدون درد توی ۳۷ هفته بهم ختمب ارداری دادن چون کلستاز داشتم
از ۶ که معاینه شدم ۳ سانت بودم و هیچ دردی نداشتم
تا ۹ صبح بهم آمپول فشار وصل بود .ساعت ۹ معاینه تحریکی شدم ک واقعا درد داشت و در همون حین معاینه ماما وحشی کیسه آبمو زد ترکوند با سوزن 😑 یهو خونریزی کردم و آب ازم خارج شد . از ساعت ۹ تا ۲ ظهر دردای عجیب و وحشتناک داشتم ک دهانه رحمم شده بود ۱۰ سانت ک فول فول بودم .بازم به لطف ماما از ساعت ۲ تا ۵ عصر با دهانه رحم ۱۰ سانت درد میکشیدم و میگفتن زور بزن سرش دیده نمیشه
دیگ حوالی ساعت ۵ و نیم عصر بردنم تخت زایمان و بعد ۱۰ دقیقه پسر کوچولوم گذاشتن تو بغلم
زایمان وحشتناکی داشتم و اصلا دلم نمیخاد دیگه یادش بیفتم
بازم خداروشکر خداروشکر که نی نیمون سالمه و این کابوس زایمانم تموم شد . راسی بخیه هم داخلی فراوان و حارجی حدود ۷ تا خوردم که اونام درد عجیبی دارن و بعضی وقتا داخلیا میسوزه . نصیحت من ب شما فقد و فقد اینه ک یبوستی نشین .من یبوست دارم اصلا نمیتونم برم دسشویی و واقعا سخته واقعا سخت .
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۸ :
پس چیشد ؟؟
من ۲ سانت بودم با کیسه آب پاره شده ک بستری شدم
ساعت ۷ معاینه شدم ۴ سانت بودم
ساعت ۸ معاینه شدم هنوز ۴ سانت بودم
ساعت ۱۰ دقیقه ب ۹ از شدت درد معاینه شدم فول بودم
و ساعت ۹ زایمان کردم
بدونِ استفاده از هیچگونه اپیدورال و مسکنی ...

بعد از بخیه منو دوباره بردن تو اتاق زایشگاه روی تخت دراز کشیدم ، چندتا خرما و آبمیوه خوردم با چایی نبات
بعد ماما همراهم دخترمو آورد بهم یاد داد چجوری بهش شیر بدم و دادم.
گفت ۲ ساعت باید اینجا بمونی بعد می‌بریمت بخش ..
تا موقع من خوابیدم ، اومد بیدارم کرد ماما زایشگاه شکممو فشار داد و مثل حالت معاینه اما با یک انگشت کرد داخل واژنم ( راستی یادم شد بگم دکترمم قبل از بخیه زدن یه عالمه فشار داد شکممو و دست کرد داخل بدنم ک اصلا دردش جوری نلود نشه تحمل کرد.. بعد لباسامو عوض کردن شورتکس و پوشک برام گذاشتن و منو بردن تو بخش.. اونجا هم بچه رو آوردن کلا پیش خودم
۲۴ ساعت بعدش هم مرخص شدم .. اگه سوالی دارین بپرسین جواب میدم
مامان جوجو مامان جوجو ۴ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان 💙رضا💙 مامان 💙رضا💙 ۵ ماهگی
پارت اول
سلام خانوما اومدم تجربمو از زایمان بهتون بگم من۳۶ هفته و ۵روز ۸ صبح کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان بردنم بخش زایمان بهم قرص فشار میدادن ولی من نیم سانت هم رحمم باز نبود همش میومدن معاینه میکردن ولی خیلی روندش کند بود درد میومد و میرفت تا ساعت ۱۱شب شروع کردن ب سرم فشار زدن و هر ۵دقیقه درد داشتم اومدن اپیدورال زدن ک من درد حس نکنم ولی اونقدر درد داشتم ک من کامل متوجه میشدم ب جایی رسیده بودم ک هر پرستار و ماما و دکتر و خدمتکارا واسه تمیز کاری میومدن التماسشون میکردم و میگفتم توروخدا کمکم کنید خیلی بد بود تمام استخونام حس میکردم ک دارن میشکنن ولی ۳سانت باز شدم تا ساعت۹ صبح ک دکتر خودم اومد و گفت هم مادر هم بچه دارن میمیرن ببرید سزارین ک بردنم سزارین با اون همه دردی ک روم بود بی حسی زدن و تمام دردام رفت بچه ب دنیا اومد ولی نشونم ندادن و بردنش بخش ان آی سی یو، خودمم بردن آی سی یو بخاطره حال بدی ک داشتم وقتی بردنم بخش ان آی سی یو تازه دردام شروع شد و اثر اون آمپول و قرص های فشار دوباره برگشت ک اومدن بهم مخدر زدن
مامان هامین مامان هامین ۶ ماهگی
امروز ساعت۶ربع اومدم بیمارستان تا معاینه کردن شده بودم یک سانت گفتم اخ جون س سانت دیگ اپیدروال تموم از معاینه ام بگم درد داشت و اینک من کلا خودمو سفت میکنم شاید بخاطر اون بود.گفتم ماما همراه میخام گفت بدرد نمیخوره تو خوابت میبره اونم کنارت میشینه یا دردت زیاده‌نمیتونی ورزش کنی خلاصه ماما کنسل شد ساعت۷ربع رفتم بالا و دیگ لباسامو عوض کردم یکمم درد داشتم کم بود اومدن انژوکت زدن و نوار قلب میگرفتن کلا منم میگفتم چقد دردش کمه خلاصه بهم ساعت۸قرص فشار دادن بازم دردا خوب بود قابل تحمل گفتم میتونم راه برم گفت نیم ساعت راه برو منم راه رفتم بعدش صدام کرد گفت بیا میخام معاینت کنم البته از قرص فشارم چند ساعت گذشته بود ساعت۱۲دوز بعدی بود قبل۱۲ اومد معاینه چقد دردناک بود اونجا خوب فشار داد گفت همکاری کن من پامو تووو شکمش فشار میدادم نمیزاشتم گفت پاهاتو شل کن ک ۴سانت بشی منم همکاری کردم با اینک دردناک بود خلاصه شدم ۴ و دردا شدید دکتر بیهوشی میخاست بیاد ک تخت بغل رو اپیدروال بزنه دیگ بعد از یساعت اومد اول اونو زد بعد من و دردا شدیدمیشد اپیدروال اصلا تزریقش درد نداشت ولی وقتی زد من دردام بود و انقباضام شدیدترم شده بود
مامان دختر کوچولوم مامان دختر کوچولوم ۲ ماهگی
خب اومدم با تجربه زایمانم 🥴🫠 من ۳۸ هفته ۵ روز زایمان طبیعی انجام دادم
من از هفته ۳۷ بارداری درد های پریودی داشتم از پنچشنبه صبح ک بلند شده بودم شکم درد داشتم خیلی کم بود رفته رفته هی دردهام فکر میکردم بیشتر میشه میگفتم حتما باز درد پریودی خوب میشم دگ من موندم تا ساعت ۶ عصر ک رفته رفته کمتر میشد فهمیدم درد زایمانمه گفتم بزار بمونم خونه رفتم بیمارستان اذیت نشم ساعت ۲ شب بود ک دگ نمی‌تونستم تحمل کنم رفتم دوش گرفتم رفتم بیمارستان معاینه شدم که کلا ی سانت هم نمی‌شدم با اون همه درد دگ بستریم کردن گفتند برات آمپول فشار میزنیم سرم وصل کردن من ساعت ۷صبح ک معاینه شدم گفتند ۲ سانتی ولی سر بچه خیلی پایینه من دگ جونی نداشتم گفتم آمپول بی دردی می‌خوام گفتند باشه هر وقت ۵ ۶ سانت شدنی خلاصه من ورزش میکردم توی وان آب گرم میشستم هی معاینه میشدم ی سانت ی سانت اضافه میشدم من ۵ سانت ک شدم دگ داشتم از حال میرفتم ماما گفت برم بگم بیان آمپول بزنن رفت اومد گفت ی دور دگ معاینه کنم همین ک دستش رفت گفت ۶ ۷ ۸ سانت شدی من گفتم فقط آمپول می‌خوام اومدند تزریق کردن بعد اون میگفتن شکمت سفت شدنی فقط زور بده من ک دگ درد نداشتم آروم بودم خیلی خوب بود اون لحظه با چند تا زور رستا خانم منم ساعت ۱۱ صبح ب دنیا آمد من سونو ک رفتم گفت ۳۲۰۰ی روز قبلش فردا ک زایمان کردم ۳۸۵۰ بود من واقعا اذیت شدم 🥲
مامان شهی مامان شهی ۳ ماهگی
خاطره زایمان من
من شنبه وارد هفته ۴۰ شدم چون دردام شروع نشده بود دکتر برام انستی نوشت توی انستی همه چیز خوب بود تا نوار قلب جنین دکتر گرفت و گفت برو وکتر و بستری شو توی بیمارستان با نامه دکتر بستری شدم بعد از معاینه دکتر بخش ۲سانت بودم یعنی من از ساعت ۱۰ صب تا ۴ بعد از ظهر ۲سانت بودم بستری ک شدم ساعت ۴و ربع بعد از ظهر بود ماما بخش خودشو معرفی کرد و دوباره معاینه تحریکیو انجام داد هم چنان ۲سانت بودم امپول فشار تزریق شد دردا کمکم شروع شد تا ساعت ۶ونیم دوباره معاینه شدم بازم ۲سانت بودم بازم امپول فشار تا ساعت ۷وربع ک ماما عوض شد معاینه دوبار ۲سانت و ۳۰بودم مامای جدید اول مسکن برام تزریق کرد دردا کمتر شدو قابل تحمل تا ساعت ۹ که ۴سانت شدم ماما ک دید پیشرفت خاصی نمیکنم درخاست اسپنال کرد ساعت ۱۰ اسپنال شدم بعد از اسپینال ۵ دقیقه طول کشید تمام بدن بی حس شد ماما کار خودشو شروع کرد هر چند دقبقه معتینه تحریکی عمیق من متوجا کاراش میشدم ولی در واقع مغزم خواب بود ساعت ۱۱اثر اسپینال رفت و من هم ۱۰ شدم دردا شدید و شدیدتر شد ساعت ۱۱و نیم رفتم اتاق زایمان دردا اونقدر زیاد بود ک من فقط جیغ میزدم و انرژیم رو ب تموم شدن بود ک دکتر گفت بچه جاش خیلی بد با دهن بسته زور بزن بعد از سه تا زور طولانی و با یک برش بزرگ اقا شهریار ساعت ۱۱و ۴۵ دقیقه به دنیا اومد
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۹ ماهگی
( پارت ۳ ) تجربه زایمان طبیعی 👶🏻💙
و بلاخره آقا میران ساعت ۹:۱۰ دقیقه ۶ اسفند بدنیا اومد 😍🧿🥰
من ۳۵ تا بخیه داخلی و ۵ تا بخیه بیرونی خوردم ک ۱ ساعت و نیم طول کشید بی حسی زیاد روم اثر نکرده بود و اذیت شدم با وجود این همه درد ک کشیدم بعد از زایمان وقتی پسرمو دیدم و ماما گذاشتش تو بغلم یه حس خیلی خوبی بهم دست داد و احساس سبکی کردم اون لحظه دردام فراموش کردم و همینطور باورم نمیشد ک من این فرشته کوچولو رو بدنیا آوردم راستی اینم بگم ک اون لحظه ک درد داشتم برای همه‌ دعا کردم بیشتر هم برا خانومای باردار ک‌ راحت و بسلامتی زایمان کنن
و اینکه از اونجایی ک ماما بخیه هامو بد زده بود منم ک بافت بدنم نرم و پوستم حساس بود بخیه رو پس زده بود من بعد از ۱ روز ک مرخص شدم همش درد و سوزش داشتم وقتی با آینه چک کردم دیدم ۲ تا از بخیه های داخلی و ۵ تا بخیه بیرونیم کلا باز شد با وجود اینکه هیچ فعالیتی نداشتم همش استراحت میکردم و تو رختخواب بودم ۲ بار هم تو آب و بتادین نشستم (در حد ۱۰ دقیقه) با سرم شست و شو و شامپو بچه هم خودمو میشستم قرص هامم سر وقت میخورم شیاف هم میزاشتم با اینکه این همه رعایت کردم بخیه هام یه ذره عفونت کرد بعد از ۴ روز دوباره رفتم بیمارستان و مجددا قسمت هایی ک باز شده بود رو با یه نخ دیگ ک مخصوص سزارین بود بخیه زدن و من دوباره درد کشیدم 😖
مامان نیکان مامان نیکان ۶ ماهگی
ساعت ۹ آمپول فشار بهم زدن..ساعت ۱۱ شدم ۶ سانت ک آوردن بهم بی حسی وریدی زدن ینی ب سرمم آمپول بی حسی میزدن ک تو هر انقباض خودش وارد بدنم‌میشد..ی دکمه ام داشت ک اگه خودم دردم بیشتر شد دوز دارو رو بیشتر میکردم..خیلی خوب بود تحمل درد و برام خیلی آسون کرد..ولی من کل تایم انقباض و باز شدن دهانه رحم درد زیادی نداشتم‌قابل تحمل بود برام
ساعت ۱۲ مامای همراه دوباره معاینه کرد ۸ سانت شده بودم خودش تحریک کرد شدم ۹ سانت گف ۱ میریم اتاق زایمان
دوباره ساعت ۱ اومد یه معاینه کرد ک اون‌معاینه خیلیییییی درد داشت دوس داشتم‌بمیرم
بعد اون معاینه من معنی درد و فهمیدم دیگ داشتم میمردم ..سریع گف بریم اتاق زایمان از اونورم‌زنگ زد ب دکترم ک بیا مریضت فول شده و سر جنینو دارم‌میبینم
رفتیم اتاق زایمان و بمن گفتن زور بزن ..چجوری زور بزنم وقتی هیچ زوری نداشتم..میگفتن زور بزن انگار‌معنی زورو نمیفهمیدم چیزی ب اسم‌زور وجود نداشت..اصلا نمیتونستم زور بزنم..خلاصه با هر بدبختی از گوشه های تخت میگرفتم‌و صدامو مینداختم ته گلوم اصلا داد نمیزدم زور میدادم ..من‌زور واقعی هنوز نیومده بود بهم بخدا خودم داشتم زور میزدم..۳تا یا ۴ تا زور زدم‌ و پسرم دنیا اومد..۴ تا بخیه خوردم ک دکترم‌گف اگ خوب زور میزدی اونم‌نمیخوردی..
ادامه پارت بعدی
مامان جوجولو مامان جوجولو ۶ ماهگی
مامان رادین و دلوین مامان رادین و دلوین روزهای ابتدایی تولد