پارت ۲
ساعتای ۳ و ۳ونیم بود سوند برام گذاشتن خیلی درد نداشت و تحمل کرد تا ۳ سانت باز شدم بعدش سرم فشار بهم زدن و ساعتای ۵و نیم و ۶ یه ماما اومد یه آمپول عضلانی بهم زد از اونجا دردام شروع شد ولی بازم قابل تحمل بود یعنی جوری بود فقط قیافم تو هم میرف ساعتای ۷ شام آوردن نشستم شام خوردم اونم چی جوجه کباب 😂 هی از درد قیافم میرف تو هم هی میخوردم تا پس نیوفتم موقع زایمان دیگه خوردم یکمم راه رفتم دیگه دردا شروع شد دیگه ایندفعه جیغ میزدم پرستارا صداشون در اومده بود خانوم چخبره جیغ بنفش میزنی و اینا تا ساعت ۸ونیم ۹ من همینجوری جیغ میزدم از اون به بعد اومدن کیسه آبو پاره کردن و گفتن زور بزن دیگع جیغ نمیزدم فقط زور میزدم بعدش گفتن بلند شو برو اتاق زایمان یعنی کمک نمیکردن راه برم خودمو انداخته بودم رو شونه پرستار اونم هی غر میزد خانوم بلند شو من نمیتونم منم فقط اشکام همینجوری می‌ریخت به زور بردنم تو اتاق زایمان و زور میزدم بلاخره تموم شد ساعت ۱۰ و نیم شب بچم سالم به دنیا اومد پرستارا میگفتن چقدره نازه و اینا ولی من بیهوش شدم از درد و فقط صدا می‌شنیدم یه پرستار گف که پسرت ختنه شده به دنیا اومده این خیلی واسم جالب بود تو اون بیهوشی تا ۱۲و ۱ شب داشتم بخیه میخوردم و اخراش رو قشنگ حس کردم ساعتای ۲ اینا بود آوردنم بخش سره راهم هم شوهرم و مامانم اومدن منو دیدن من رو ویلچر سرم افتاده یه ور عین بید میلرزیدم منو دیدن گفتن چرا اینجوری گفتن طبیعیه خلاصه بگم هم اذیتم کردن هم راضی بودم

۴ پاسخ

مبارکه عزیزم 🧡
چقد سخت ای خدا
برا منم دعا کن راحت بگذره این مراحل 😢

یعنی چی ختنه شده به دنیا اومده؟🧐

بیمارستان امام رضا رسیدگیشون و برخوردشون خوب بود؟ زیاد معاینه کردن یا نه

واسه طبیعی مگه سوند میذارن!؟!؟؟ چرا گذاشتن؟

سوال های مرتبط

مامان یزدان مامان یزدان روزهای ابتدایی تولد
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد
مامان جوجو مامان جوجو ۴ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان دلانا🍓👼🏻 مامان دلانا🍓👼🏻 ۵ ماهگی
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان رها مامان رها ۶ ماهگی
تا ساعت دو شب همون ۱ سانت بودم بعد آمدن و سرمو قندی وصل کردن و گفتن خیلی درد کشیدی یکم استراحت کن همین ک سرم و فشار غط کردن انگار دردام قابل تحمل تر بود و یکساعت راحت بودم دیگه تحمل کردم و جیغ نمیزدم ولی این ی ساعت خیلی زود تموم شد باز آمپول زدن من گفتم اون دستگاه تنفس و بهم وصل کنین یکم‌دردام کمتر شه اونو ک آوردن من خیلی بهتر دردام و تحمل میکردم درد داشتم اما انگار دردامو قابل تحمل تر میکرد گفتم آمپول کمر و برام بزنین گفتن اون دکترش شیفت صبح میاد دیگه تحمل کردم بعدش انگار بچه سرشو درست آورد و تا ساعت ۶ صبح شده بود ۸ سانت دیگه آمدن معاینه کردن و گفتن باید زور بزنی بچه آمد من خیلی خوب همکاری کردم دوسه بار زور زدم و بچه آمد انگار همه دنیا رو بهم دادن خیلی شبیه دختر بزرگم بود درست بود زایمان سختی داشتم ولی با دیدنش همه چیو فراموش کردم و بعدش از پیشم بردنش و گفتن حالا زور بزن جفتش بیاد من زور زدم جفتش هم آمد و بخیه هم زدن شبه خیلی سختی بود ولی خیلی بچه شیرین اینم از تجربه زایمان من
مامان دلوین💖👣 مامان دلوین💖👣 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمانم
ساعتای ۴ و نیم صبح بود بیدار شده بودم از این پهلو به اون پهلو بشم ، یهو احساس کردم یکم آب یهو قلوپ ریخت بیرون، رفتم دستشویی دیدم اندازه دوتا لیوان اب ریخته ازم شلوارم خیس شده، بی رنگ بود یکم لیز بود
دیگه حاضر شدیم رفتیم بیمارستان ، منو معاینه کردن گفتن ۲ سانت بازی، کیسه ابت هم پاره شده ولی هنوز کامل خالی نشده
دیگه از ساعت ۵ و نیم بستری شدم و بهم سرم وصل کردم و آمپول زدن تا ساعت ۸ درد نداشتم، فقط ورزش میکردم و دستشویی میرفتم
از ساعتای ۸ صبح کم کم درد های پریودی شروع شد تا ساعت ۱۰ همینطوری گذشت
از ساعت ۱۰ درد هام شدید شده بود و نزدیک به هم شده بود، تا اون موقع ۲ تا امپول هم زده بود بهم، برای اینکه دهانه رحمم باز بشه
انقباض‌ هام شروع شده بود و هر ۶ دقیقه دوبار درد داشتم
دیگه کم کم رسید به هر دقیقه درد داشتم، اومدن معاینه کردن گفتن ۶ سانتی
خیلی دردش شدید شده بود هرلحظه ک شکمم منقبض میشد و درد میگرفت احساس میکردم الانه ک ی چیزی بیاد بیرون
دیگه ماما اومد دید دارم خیلی درد میکشم ولی الکی جیغ و‌داد نمیکردم، برای همین اومد گفت بیا کمکت کنم زودتر زایمان کنی
گفت هروقت درد اومد دستاتو بزار پشت رونت رو بگیر زور بزن ، خود ماما هم با انگشت هاش واژنم رو باز میکرد ک ب اون قسمت زور وارد کنم...
چون خیلی درد هام شدید شده بود و تند تند حس میکردم، منم محکم زور میزدم تا زودتر تموم بشه...درکل ۱۵ بار زور زدم این اخریا با زور زدن جیغ هم میزدم دیگه سرش اومد بیرون بدنش رو هم کشیدن بیرون و تمام بالاخره ساعت ۱۴ بدنیا اومد...۷،۸ تا بخیه داخل و ۷، ۸ تا هم بیرون
مامان ☄️خارپشت☄️ مامان ☄️خارپشت☄️ ۶ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمانمو بزارم😂✨💔
پارت۱
من شب ۱۷ ام از ساعت ۱۱ درد پریودی داشتم
صب ساعتای ۵ رفتم سرویس دیدم لباس زیرم یکم خون اومده پبی فاصله دردام هر ی رب ۲۰ دیقه بود
دیگ ساعتای ۸ رفتم برا معاینه گفتن یه سانتی بستری نمیشی
اومدم خونه راه رفتم ورزش کردم دوش اب داغ گرفتم اسکات زدم و اینا دردام شده بود زیر ۵ دیقه و هی شدت دردامم بیشتر میشد ساعتای ۹ شب رفتم معاینه گفتن ۴ سانتی بستری کردن و کلی درد کشیدم هر یه رب ۲۰ دقیقه ام میومدن معاینه میکردن هم دکتر هم دانشجو🤦🏻‍♀️💔
دیگ ساعتای ۱۲ بود عربده میکشیدم و دردام نفسمو بند اورده بود بی حسی بهم زدن اپیدورال قک کنم نمدونم کلن یه ساعت دوساعت بی حس بودم باز دردام شروع شد
۸سانت شدم احساس دفع مدفوع بهم دست میداد دیک دکترع گفت هربار دردت گرفت زور بزن
دیگ ساعتای ۴ بود گفتن سر بچه دیده میشه
هی ساعتای ۴ و نیم بردنم تو ی اتاق دیگ برا زایمان کنم
برش دادن اصن نفهمیدم از بس درد داشتم نمدونم شاید بی حسی زدن بهم متوجه نشدم
دردامم شده بود هر یک دقیقه
هر بار دردم میگرفت داد میزدم و زور میزدم😂💔
.
ادامش تاپیک بعد✨🌺
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۵ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان بهار مامان بهار ۸ ماهگی
تجربیه زایمانم
صبح دردام گرفته میره دردام قابل تحمل بود عصر حموم کردم بعد غروب شوهرم اومده خواستم برم پیشش یه دفعه دردام زیاد زدن از درد نتونستم بلند شم بعد دردام رفت رفتم پیشه شوهرم نشسته هچ درد ندارم بعد تا شب دیگ درد گرفته هر ۵ دقیقه میگیره میره ولی قابل تحمله گفتم میمونم خونه دردامو میکشم تو خونه تا ساعت ۱۲ دیگ نمیتونم تحمل کنم دردام زیاد شده رفتم معاینه ام کردن گفتن یک سانت بازه 🥺حالم بد شد گفتم اخه این همه پیاده روی ورزش یک سانت فقط بعد بهم گفتن برو یه چیز بخور بیاد رفتم و با این درد هم پیاده روی میکنم اومدم بیمارستان نوار قلب گذاشتن منم هی جیغ میزنم از دردام بعد بستریم کردن بعد یه دفعه دردام بیشتر شدن دیگ نمیتونم تحمل موهامو میکشم بعد معاینه ام کردن گفتن هنوز یک سانت تا ساعت ۳ دو سانت شدم گریه کردم گفتم از صبح تا الان فقط دو سانت گفتم تا ده سانت میمیرم از این دردا بعد پرستار صدا کردم بهش گفتم به همرام بگو بیاد گفت نمیشه بعد هی داد میزنم شوهرمو صدا میکنم گریه میکنم بهشون گفتم نمیخوام طبیعی زایمانم کنم منو ببرین اتاق عمل گفتن نمیشه تا ساعت ۵ چیزی داره میاد جیغ زدم پرستارا اومدن معاینم کردن گفتم ۱۰ سانت بچه داره میاد بعد گفتن هر وقت بچه ات اومده زور بزن نفس کش گذاشتن گفتن نفس عمیق بکش ولی من نمیتونم درد دارم ولی گفتم من نمیتونم و هی نفس عمیق میشکم دردم میره زور میزنم گفتم دیگ چنتا زور بزن بچه سرش اومده بعد زور شدم بچه اومده امپول زدن بخیه ام زدن وقتی دخترمو دیدم همه دردام یادم رفت 🥹♥️
مامان (دلانا)💗 مامان (دلانا)💗 ۲ ماهگی
👇تجربه زایمان طبیعی👇2

تا ساعت ۶ونیم دردام قایل تحمل بود با نفس عمیق و رفتن زیر آب گرم و مالش میتونسم تحمل کنم...دیگه به مرور داشت بیشتر میشد معاینم کردن ۴ سانت شده بودم ولی دیگه پیشرفت نداشتم و فقط درد داشتم رفتم زیر آب گرم شکممو کمرمو خودم مالش دادم.. یه کم راه رفتم اومدن معاینه کردن شده بودم ۷ سانت و دردا به اوج خودش رسیده بود یه جور گاز بی حسی یا بی هوشی اوردن هروقت گفتن دردت زیاد شد اونو بکش به نفست..ساعت ۱۰ بود دیگه فقط داد میزدم موهامو از درد میکشیدم چنگ مینداختم پاهامو اومدن گفتن پاشو فول شدی بریم رو تخت زایمان😢😢دیگه لحظه دیدار نزدیک بود و هی میگفتن زور بده بچه سرش اومد..با چندتا زور پشت هم ساعت ۱۰:۳۰شب ۱۴۰۳/۰۶/۱۶یهو دخترمو گذاشتن رو سینم🥺شیطون خانم روز تولد باباش دنیا اومد
اون لحظههه فقط خدارو شکر میکردم بلند بلند...
بعدش شروع کردن به بخیه زدن خیلی حس بدیه بااینکه هم آمپول بی حسی هم اسپری زد ولی همرو فهمیدم. بعدشم که ماساژ شکمی قابل تحمل بود بعدش بردنم ریکاوری اونجا دکتر اومد گفت پاهاتو باز کن میخام معاینه کنم نمیدونم چرا بعد از بخیه معاینه شدم بدترییین لحظه بود ۲ بار دستشو برد داخل دراورد بعدم که باز ماساژ داد شکممو.. خیلی اذیت شدم خیلی پشیمون شدم که چرا سزارین نرفتم ولی شرایط بدنی هرکی متفاوته کسی که با من بستری شد ۲ساعته زایمان کردش