۴ پاسخ

منم وقتی دختر دومم به دنیا اومد زن داداشم شب پیشم موند تا صبح بنده خدا نخوابید مدام بهش شیرخشک میداد و پوشک عوض میکرد خدا خیرش بده. خانوده شوهرم که هیچی یه تعارف نکردن

یعنی امشب بهترین شب زندگی همسرته چون داری پیش خواهرش میخوابی انشالله خانواده شوهرت قدر محبتتا رو بدونن
قدم نو رسیده هم مبارکتون باشه

خدا کنه خواهرشوهرت لیاقتشو داشته باشه ،پاچه پاره و وقیح نباشه

هرچقدر به همسرت بد بگذره صداش در نمیاد خخخخ

سوال های مرتبط

مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۵ سالگی
سلام شبتون خوش خوبین میگم تنبلی تخمدان دارم یعنی اصلا پریود نمیشم یا با دارو یا آمپول که سختمه دنبالش هم نمیرم چون همسرم بخاطر هزینه اش منظورم ویزیت دکتر دارو سونو گرافی آزمایش اونم با این همه گرونی غر میزنه کسی رو هم ندارم بچه هام رو نگه داره من دوتا بچه هامو طبیعی باردار شدم بعد چندروز پیش من فرش هام رو دادم قالیشویی گفتم کیان جانم تازه یاد گرفته چهار دست پا میره تمیز باشه دستشو میزاره دهنش به همسرم گفتم با حسین جانم برین بیرون خرید بعد یکی دوساعت بیاین چون حسین جانم دوست داره توی همه کارا کمک کنه همسرم هم زود عصبانی میشه دعواش میکنه کیان جانم هم گریه میکرد چون سرو صدا بود نمیتونست بخوابه پشتم کردم با چادر بستم تمام کارا رو خودم انجام دادم وسایل سنگین برداشتم از موقعی که کیان جانم رو زایمان کردم بعد شش ماه پریود شدم شب یلدا تا ۷ روز الان دو هفته گذشته دوباره امروز پریود شدم ممکنه بخاطر وسایل سنگین که بلند کردم باشه یا چیز خطرناک دیگه ای هست ممنون ببخشید سوالم طولانی شد
مامان هلیا مامان هلیا ۳ سالگی
دخترم خیلی مادرشوهرمو دوست داره
پری روز رفته اونجا
دیشب رفتم دنبالش گفت شام میخوره بعد شام
دیگه خبری نشد تا امروز غروب من ب همسایه مون گفتم بریم دنبال دخترم (مادرشوهرم گفته بود بیا دنبالش غروب میخوام برم بیرون)
زنگ زدم گفت گریه میکنه نیا منم لحنم یکم تند شد گفتم من نمیتونم اسنپ بگیزم پس خودتون شب بیاریذش خونه اگه نیاوردینش هم مهم نیست بمونع گفت نه کار دارم صبح بیرون گفتم من کاری ندارم اصلا کلا بمونه اونجا بچه نمیتونم اسنپ بگیرم بیام دنبالش



(یکی دوبار در ماه میره اونجا چون من هرچقدر سعی کنم نمونه تا ی ذره گریع کنه مادرشوهرم میگه بدار بمونه و این انقدر گریه میکنه تا بذارم بمونه و متاسفانه شوهرمم پشتم نیست میگه بذار بمونه


شوهرم زنگ زد میرم دنبال بچه گفتم نرو بذار بیینم مامانت وقتی بعد س روز میگه گریه میکنه بذار بمونه با چی میخواد بچه رو بیاره
گفت ماشین نداره گفتم ماهم ماشین نداریم چرا ب حرف من ارزش قائل نیستن وقتی بعد س روز میگم میام دنبالش با همسایه ک اسنپ ندم باز میگع بذار بمونه تو تربیت بچه دخالت میکنه من ی کاری میکنم با گریه چیزی ب دست نیاره اون بدتا یادش میده با گریع ب دست بیاره

خلاصه منو شوهرمم بحثمون شد ک میگفت تو مقصری منم گفتم باعث دعوای ما مامانته منکه نمیبخشمش هیچ وقت ایشالله جوابشو میبینه این دنیا

آسمون خدا ب زمین بیاد نمیذارم بچم دیگع شب اونجا بمونه گفت تو یار کشی میکنی و لجبازی این حرفا
منم گفتم اصلا مهم نیست چی میگی یا تو پشت منی یا مقابل من


ولی خیلی حرص خوردم چون حرفم فقط اینکه با گریه نمیخوام بمونه اگه قراره ی روز اونجا باشه خب باشه دیگه وقتی گریع کرد بهش بگید نمیتونه با گریع بمونع باید برگرده خونه و همیشه مقصرم