سلام خانما اومدم درد دل
واقعا اعصابم نمیکشه خستم یکم ارامش میخام این بچه از ۸صبح تاشب بیداره اذیت میکنه همش باید دنبالش برم دنبال شیطونیای خطرناکه همش میره کشوهارو باز میکنه بشینه توش یا لوازم برقی هام میخاد بریزه پایین درشونم میبندم میبینه باز نمیشه بکوب جیغ میزنه حتی از درسامم افتادم دیروز تو یه امتحانم نمرم پایین اومد اعصابم از اون خرابه فردام دوباره امتحان دارم هچی نتونستم بخونم یسات نمیخابه اروم بشم میریم خونه مامانم اونجام کسی نمیتونه نگهداره دلم میخاد امشب همسرم با پسرم بفرستم خونه مامانم خودم نرم بمونم خونه😭ولی نمیشه یسات راهه تااونجا مامانم نگران میمونه همسرمم با بچه رانندگی کردنو هم میترسم چکارکنم ی قرصی چیزی بگین ارومم کنه اسپرسو قهوه نمیتونم اصلا بخورم میخام ذهنم اروم بشه😓خیلی فشار رومه بخدا دیگ دارم کم میاارم دنبال یه دقیقه ارامشم
همسرمم قبلا بچم نگه میداشت از وقتی درسام سنگین شده اونم نگه نمیداره هربار میگ باش نگه میدارم ولی باز خاب میره ساعت۹ باز من میمونم بچه اعصاب خوردگیم
ازصبح یه لقمه غذا نخوردم از بس اعصابم خرابه نمیتونم پاشم یه راه حل جلوم بزارین

۸ پاسخ

فدات شم کاش پیشت بودم بغلت میکردم. چقد میفهمم چی میگی، هممون این لحظع ها رو تجربه کردیم. ببزن فقط چن لحطه چشاتو ببند بعد یه لیوان اب سر بکش، نفس عگیق.
این روزا گذرا هست
میفهمم کلافت میکنه ولی اون خیلی کوچیکه دست خودش نیس
تو دنیای اونی واسه همین بی تو نمیتونه بمونه.
من ای وی افی هستم
بعد انتقال ۱۴ روز از تخت بلند نشدم تا جواب ازمایشم بیاد
همش تو ذهنم تمرین میکردم به همه بگم
" من حاملم " این جمله اینقد برام عجیب بود
حالا هر موقع به اخر میرسم با خودم میگم من حاملم، بعد واقعا میخندم پا میشمو ادامه میدم
به سنو های حاملگی فک کن اروم میشی

عزیزم از نیرو کمکی استفاده کن یه پرستار ساعتی تو خونت استخدام کن هرچندساعت ک میخای بچتو نگهداره خودت ب همه کارات برس دختر عمم همین کارو کرده یه پرستار گرفته ۳ساعت در روز میاد توخونه جلوچشمش مواظب بچه هست اینم میره دوش میگیره لباساشو اتو میکنه آرایش میکنه غذا درست میکنه ب کارای خونه میرسه ب راحتی

وای
چقد میفهممت
مخصوصا وقتی کارت زیاده
بدتر از همیشه میشه همه چئ ، حتی بچه شیطون تر میشه


الان یکم ول کن هنه چیز رو
ی لقمه نون پنیر با چای بخور
بعد بشین باهاش بازی کن
کشتی بگیر ، گرگم ب هوا ، بازی های فیزیکی
سعی کن اعصابتو اروم کنی ، ب هیچی فکر نکنی

خسته اش کن شب زودتر بخوابونش
تا بتوتی چند ساعت برا امتحان بخونی

منم مث تووو
تنشون سلامت ناشکری نیس درد و دل میکنیم پسرمنم حسابی شیطونی میکنه،قفلی زده رو اجاق گاز و بخاری ک هی شعله هاش رو دست میزنه و کم و زیاد میکنه گاهی خاموش میکنه گاهی گاز در میاد،جاروبرقی میکشم میگه بده من‌نمیدم از برق میکشه، خلاصش اینکه یه لحظه هم نمیشه تنهاش گذاشت..منم دست تنهام خانوادم یه شهردیگس گاهی واقعا خسته میشم

یکمم افسرده هستم هیچی نمیتونم بخورم،اگه تو یه روز غذا بخورم جای تعجب داره..

این دردهمست عزیزم میگذره این روزا صلوات بفرس اروم باش

عزیزم بذار بشین تو کشو لباسا اشکالی نداره کشو پایین براش بذار باز نمیشه هر کاری ک میخوادکنه مانعش بشی
وسایل برقیتو جابجا کن
بذارش روپات یه چیز بده دسش میخوابه خستع میشه

عزیزم اگه میتونی بخوابونش خودت هم بخواب تا یه کم ذهنت استراحت کنه بعدش که بیدار شدی شروع کن درس خوندن ، پسرت رو هم اسباب بازی بزار جلوش یا وسایل خطرناکه از جلوی دستش بردار بزار بازی کنه

دانشجویی

سوال های مرتبط

مامان علیسان مامان علیسان ۱۶ ماهگی
خانما راهنماییم کنین لطفا من ۱۸سالمه سه سال عقب موندم از درسم دهم بخاطر افسردگی یسالم نتونستم بخونم بعد سال بعدش ازدواج کردم قرصام قطع کردم خود ب خود و باردارشدم نتونستم بخونم پارسالم بچم تیر بدنیا اومد کوچیک بود نتونستم بخونم از امسال شروع کردم بخونم بچمم شلوغه چون نمیتونم برم کلاس توخونه میخونم بدون هیچ معلم وپشتیبانی اینا کنارشم کلاس زبان میرم تا آماده بشم واس تافل اینا هرروز بچه وکارخونه و غذا کنارش بچم میخابه فقط میتونم درس بخونم کل روز استراحت ندارم الان بعد چنماه حس میکنم خیلی عصبی پرخاشگر شدم این دوهفته برای بچم نه ها باعلیسان اصلا کاری ندارم باهاش خیلی ام مهربونم بیچاره مغز همسرم میخورم همش از کاراش ایراد میگیرم حرص میخورم قهوه نسکافه اصلا نمیتونم بخورم ک ذهنم اروم بشه حتی خاب اروم ندارم میبینی تانصف شب ساعت۳بیدارم اونم دراز کشیدم همش تو ذهنم خودخوری میکنم هی مشغوله ذهنم صبح ساعت۷بیدار میشم تاشب خودم اصلا وقتم پیداکنم بازم نمیتونم بخابم همش تو ذهنم درگیرم الکی ذهنم مشغوله بنظرتون چرااینجوری شدم؟یعنی افسردگیم داره برمیگرده؟بنظرتون بجز قهوه نسکافه گل گاوزبان چی ارومم میکنه بخورم
اینم بگم وقتی درس میخونم خیلی ارومم اصلا عصبی اینا نمیشم ک‌ چرا متوجه نمیشم اینا حاضرم صبح تاشب درس بخونم فقط پسرم همسرم کاری ب کارم نداشته باشن قبلا واس خونه مامانم پر پر میزدم ولی الان اصلا دلم نمخاد برم همسرم ب زور میبرتم 😐کلا نمیدونم چمه هوف اونایی ام ک میدونن ماجرای دخترهمسرمم ک این چنماه خیلی ذهنم مشغول کرده دیگ حس میکنم دارم دیوونه میشم