سلام خانم ها شبتون بخیر
کی ها بیدارن ؟
من که خوابم نمیبره شوهرم خوابیده من خوابم نمیاد میرم دستشویی باز میام میشینم تو صالون بعد میام میخوابم پهلو به پهلو میشم نمیشه آروم نمیگیرم شکمم درد میکنه پهلو هامم درد میکنه بچه خودشو تکون میده شکمم درد میگیره انگار بجه از معده ام میاد بیرون من وقتی این همه سختی میکشم همش با خودم میگم چقد سخته نو ماهه بچه رو تو شکم مادره چقد مادر عذاب میبینه من به یاد مادرم میوفتم بندا خدا نو ماهه. منو تو شکمش نگه داشته چقد سختی کشیده منم باید قدرشو بدونم تا الان دوستش داشتم تو قلبم جاشه
ولی من همش میگم اون مادریکه ۱۰ تا بچه دنیا میاره خوب چجوری اینمهمه رو دنیا میاره تو نو ماهه چیکار میکنه منم هنوز بچه اولمه کم آوردم اونا چجوری اینهمه رو میزاییه ن خیلی سخته همش تو این فکرم چجور آخی اش
مادر بودن خیلی سخته هر بار سختی میکشم بیشتر دلتنگ مادرم میشم 😢😢😢😢😢

۱۳ پاسخ

من سر دختر اولم خیلی شبا گیره میکردم شوهرم تاصبح بیدار بود تامن بخابم بنده خدا صبح میرفت سرکار دلم واسش میسوخت ولی هرچی میگفتم بخاب میگفت من نمیتونم درد بکشیی من بخابم ولی دختر دومم خیلی درد نداشتم فقد بعضی شبا یه پهلو خابم می برد خیلی عضیت میشدم تا میومد سر جاش ولی یادمه خیلی خوشحال بودم هیچ وقت تنها نمیشدم غم نمیخوردم هرشب میرفتیم پارک مخصوصن ماهای اخر زایمان

منم عذاب وجدان میگیرم میگم چقد به مادر خودم اذیت دادم از بچگی تا الان خدا سایشونو بالا سرمون نگه داره ان شاءالله
دقیقا منم همین طوریم فقط تو رفت و امدم

من سر بارداری اولم به این چیزا خیلی فک میکردم
آدم تا حامله نشه تا مادر نشه تا زایمان نکنه واقعا نمیتونه یه مادرو درک کنه ...

منم بیدارم با همین وضعیت تو خیلی داغونم روحی

الان خوب استراحت کن بخیر دنیا بیاد باز شب تا صبح بالا سرش نشسته باشی میفهمی که نه واقعا به شکم آدم باشه بچه بهتره من ۴۰ شب ساعت ۱۰ شروع میکرد گریه تا ۷ صبح گریه میکرد
انشالله خدا بچه تو بخیر دنیا بیاره و خیلی بچه آروم باشه هیچ اذیتت نکنه انشالله

الانکه خوبه حسابی استراحت کنید که نی نی بیاد همش باید باهاش بازی کنید

عزیزم انشالله زایمان میکنی راحت میشی خودتون چندتاخواهربرادرین

منم ماه آخرم واسه هر دوتا زایمان خیلی اذیت بودم خدا صبرت بده

خوب میگن تا مادر بشی قدر مادر و خوب بدونیم
مادر شدن خیلی سخته و همچنان شیرین و بسیار مسئولیت سخت ولی همین خدا ما رو لایق مادر شدن دونسته شکرش همه سختی ها به جون میخریم خدا خودش کمک حال هست
من خودم سر هر بارداری اذیتی های خودم داشتم بچه دومم یک سال و هفت ماه بودشیرمیخورد خداخواست دوباره باردارشدم واز اول بارداری اذیت بودم با وجود بچه کوچیک و پسر بزرگم کلاس اول خیلی فشار روم بود درد زایمان از اول ماه ۸شروع شد تا اول ۹ یک ماه من درد زایمان خوردم زجر کشیدم فقط بچه به دنیا نیاد بمونه برام

واقعا خیلی سخته منم دقیقا همینطورم و از درد پاشدم واقعا مادرامون چی کشیدن قدرشونو باید بیشتر بدونیم 🩷👌🏻

واقعا منم نمیتونم بخوابم هی اینور اونور میشم یا دستشویی ام واقعا خیلی سخته و شیرینه مادر شدن

واقعا بارداری سخته
منم خواب ندارم شبها
و جالبه که اون زمان مامان ها پشت سر هم بچه میاوردن... با ایییین همه سختی... 😵‍💫😵‍💫

عمه م میگه اون زمان بچه آوری مد بود

همه میاوردن و کسی اخم به ابروش نمیاورد🚶‍♀️

من سر دخترم خیلی اذیت شدم خیلی قابل توصیف نیست

سوال های مرتبط