تجربه سزارین ۳
و همچنان میلرزیدم بردنم تو ریکاوری و یه لوله که گرما داشت گذاشتن زیر پتوم اما من میلرزیدم اصلا نمیتونستم کنترل کنم خودمو پسرمو اوردن و گفتن یکم شیر بده بهش ،شیرمو خورد بردنش ،چنددقیقه موندم لرزش هام که کم شد بردنش تو بخش همه چیز خوب پیش میرفت اصلا دردی نداشتم تا شب باز دردی احساس نمیکردم خیلی خوشحال و راضی بودم پرستارا میومدن مسکن میزدن میرفتن، هیچ دردی من نداشتم تا اینکه گفتم باید بلند شی راه بری وای نگم از دردش یه لحظه که به کمک همسرم بلند شدم احساس کردم نفسم بند اومد نمیتونستم حرف بزنم من اشتباهی که کردم تا صبح بلند نشدم تخت بغلیم بلند شد راه رفت من موندم صبح ، سعی کنین وقتی بهتون میگن راه برین تنبلی نکنین من چون دیدم درد ندارم جدی نگرفتمش و اینکه بعد از سزارین صحبت نکنین سرتونو تکون ندین ،من اصلا رعایت نکردم و سردرد وحشتناکی گرفتم تا چند روز ادامه داشت،اولین راه رفتن واقعا سخت بود دلم میخواست بمیرم ولی راه نرم ولی هرچی قدم برمیداری انگار دردا کمتر میشن،قدمای اول خیلی سخته و واقعا یه لحظه از اینکه سزارین شدم پشیمون بودم اما خب رفته رفته دردا کم شد ...

۹ پاسخ

مبارکه عزیزم

دکترت کی بود؟کدوم بیمارستان بودی؟؟راضی بودی؟؟

وقتی بی حسی چه جوری شیرمیدی؟راهنمایی می‌کنی لطفا؟؟

وای اولین راه رفتن‌ چقد سخته😑😑
اصلا نمیتونی بلند بشی از جات نمیتونی این پهلو اون پهلو بشی

وای چقدر قشنگ توضیح میدی ممنون.

کدوم‌بیمارستان بودی عزیزم

همچین نوشتی انگار خود منم منم همچین بود

مبارک باشه عزیزم به سلامتی

دمت گرم ک انقد قشنگ راهنمایب میکنی ممنون

سوال های مرتبط

مامان بچک مامان بچک ۳ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۶ ماهگی
#تجربه زایمان پارت چهارم

دیگ شروع کرده بودن به بخیه زدن، کم کم یه لرزی افتاده بود ب جونم که تو عمرم اونطوری نلرزیده بودم کل فکم میخواست بشکنه انقد که دندونام محکم میخورد بهم دستامم نمیتونستم کنترل کنم .
عمل تموم شد و منو بردن ریکاوری،روم پتو انداختن بخاری برقی زدن ولی لرزم کم نمیشد اینجا یه بد شانسی اوردم که بخش شلوغ بود من ۲ساعت ریکاوری موندم و همه بیحسیم رفته بود وااااای نگم از اون فشارایی که میدادن از رو دلم دااااد میزدما چون بی حسیم رفته بود شد ساعت ۴عصر و بخش یه جا خالی پیدا شد و منو میخواستن تحویل بخش بدن آاااااخ که از این تخت میخواستن بذارنم رو اون تخت چقد درد داشتم.از اتاق عمل اوردنم بیرون مامانم و همسرم پشت در بودن ب حدی حال من بد بود رنگشون پریده بود
منو آوردن بخش و دوباره میخواستن بذارن رو تخت باز اون درد وحشتناک رو کشیدم. به شدت درد داشتم آوردن مسکن زدن تو سرم و دوتا هم شیاف گذاشتن بعد چند دقیقه یکم بهتر شدم ولی هنوز نمیتونستم تکون بخورم پاهام جون نداشت.
ماما اومد گفت میتونه ۱۲شب یه چیز شیرین بخوره و تا اون موقع هیچی نخوردم بعد ساعت ۱۲ اومدن گفت ساعت یک و نیم شب بلندم کنن راه برم
و یه دردی رو اون موقع کشیدم که توی این ۲۵ سال همچین دردی نداشتم خلاصه بلند شدم با هر دردی بود چند قدم رفتم و دوبار برگشتم رو تخت
بعدش دیگ هر ۴ الی ۶ ساعت شیاف میذاشتم و در طول این مدت که بستری بودم چندباری بلند میشدم راه میرفتم چون از لخته شدن خون تو پا بشدت میترسیدم

و در آخر منی که برای طبیعی آماده شده بودم سز شدم
ولی الان که فکر میکنم شاید هیچوقت نمیتونستم درد طبیعی رو تحمل کنم و به خواست خدا سز شدم
اینم از تجربه زایمان من اگه بازم سوالی دارید بپرسید جواب بدم
مامان جوجههه🐥🤰🏼 مامان جوجههه🐥🤰🏼 روزهای ابتدایی تولد
پارت. (۲)

منو بردن ریکاوری و از لحظه که بچرو دراوردن من لرز بدی گرفتم شونه هام و دندونام اصلا لرزششون قابل کنترل نبود یدفه کمتر میشد یدفه خیلی شدید دیگه اونجا یه لوله ک باد گرم داشت گذاشتن زیر پتوم و واقعا ارومم میکرد اما نیم ساعت اون لرزش ادامه داشت میومدن شکممو فشار میدادن اولاش واقعا هیچی حس نمی‌کردم اما کم کم بی حسیم داشت میرفت هم دردارو میفهمیدم هم فشار شکمی رو و واقعا اینجاش برای من عذاب اور ترین لحظه بود هرچیم بیشتر خودتو سفت نگه داری اونا دفعات بیشتری میان برای ماساژ بعد کلی درد کشیدن از ماساژ بالاخره تونستم پاهامو تکون بدم و بی حسیم رفته بود تقریبا منو منتقل کردن بخش ... اونجا مادرم اومد و بچرو بهش دادن و واقعا تا وقتی بچه کنارم بود هیچی از دردا نمیفهمیدم هر چند قابل تحمل بودن و کنترل شده ولی هست اما خب برای من درکل خوب بود فقط الان ک اومدم خونه بخیم یه سمتش میسوزه و گزگز میکنه نمیدونم طبیعی هستش یا ن درد هم تا وقتی نشستم چیزی احساس نمیکنم اما برای بلند شدن هنوز درد دارم و سختمه🥲
مامان فداش بشم منه آراد مامان فداش بشم منه آراد ۱ ماهگی
ادامه تجربه زايمان🤍
داخل بخش كه رفتم يه مقدار طول كشيد كه پسرمو لباس تنش كنن و بيارن بعد پرستار اومد منو چك كرد و شياف برام گذاشتن و پوشك گذاشتن برام گفتن تا ١٢ ساعت نميتونم چيزي بخورم و از جام بلند بشم،
بعد از اون بازم به پسرم شير دادم و تا ساعت ٥ بعد ازظهر هنوز شير داشتم ولي بعد از اون خيلي كم شد و پسرم دائم گريه ميكرد و نميدونستيم چشه( فرداش فهميديم كه گرسنه ميمونه) ساعت ١٠ شد كه بهم گفتن بايد بلند شم راه برم و اول يه آب سيب خوردم و بعد يه كم نسكافه بعدش با كمك پرستار بلند شدم، اولش يه مقدار سخت بود پايين اومدن از تخت ولي شياف دردو خيلي كم كرده بود حدود ٥ دقيقه كمك كردن بهم كه راه برم بعد از اون بهم گفتن هر نيم ساعت يه بار سعي كن بلند شي راه بري كه خودت راحت تر باشي، بهم يه شربتي دادن كه براي كار كردن شكم بود، من همون شب براي پسرم ترنجبين و شيرخشت دم كردم در حد ٥ ميل كمتر دادم بهش خورد، همون نصف شبم شكمش شروع كرد به كار كردن و دستشويي كرد، فردا صبحش دكتر اومد بخيه هامو چك كرد و گفت ١٠ روز ديگه بيا بكشمش و كارامونو كردن و ساعت ٢ اينا بود كه مرخص شديم…
اين تجربه من بود با اينكه يه عالمه درد كشيدم قبل از زايمانم ولي واقعا سزارين در حدي نبود كه من نتونم باهاش كنار بيام، برام يه غول بزرگ شده بود ولي اصلا اينطوري نبود، من واقعا راضيم از اينكه سزازين شدم، حتي من فردا عملم بعد از مرخص شدنم شياف گذاشتم و٣ طبقه از پله هاي خونمون اومدم بالا و اصلا اونجوري اذيت نشدم و تا ١٠ روز بعد عملمم هر موقع مهمون ميومد و يا خيلي درد داشتم شياف ميذاشتم و راحت بلند ميشدم،
اميدوارم همه مامانا به سلامت زايمان كنن 😍 و با آرامش ني ني هاشونو بغل بگيرن🫶🏻🤍
مامان کیان و آوا♥️ مامان کیان و آوا♥️ ۱ ماهگی
مامان نفس و کارن❤️ مامان نفس و کارن❤️ ۱ ماهگی
«خب ادامه تایپک های قبلم»
وقتی اومدم بخش هیچ درد و حسی نداشتم دیگ کلا خوابیدم تا صبح.
صبح بیدار شدم خداروشکر حسم برگشته بود ولی همچنان بدون درد و سرحال بودم دیگ کم کم خوردن مایعات رو شروع کردم بعدم دیگ دکتر اومد و گفت شروع به راه رفتن کن راه رفتن واقعا سخت بود یه حجم زیادی درد توی پهلوهام و شکمم بود وقتی راه میرفتم اصلا نمیتونستم حرف بزنم اما بازم جوری نبود که از دردش گریه و ناله کنم سرویس رفتن و بالا پایین شدن از تخت واقعا نفس‌گیر بود روز دوم بهتر شدم حتی چند باری ک مامانم خیلی خسته بود و من خودم تنهایی پا شدم رفتم سرویس دیگ کامل دراز نمیکشیدم نیم‌خیز و نشسته کاملا میتونستم باشم ولی باز واسه پاشدن و نشستن یکمی اذیت میشدم چون من آخر شب زایمان کرده بودم و حداقل باید ۲۴ساعت بیمارستان میموندیم مجبور شدیم دو شب و دو روز بیمارستان باشیم.روز دوم که دیگ میخواستم مرخص بشم دیگ خیلی راحت تر بودم حتی دردای شکمی و پهلو هارو هم دیگ نداشتم راه رفتن برام آسون تر شد نشستن و پاشدن هم آسون تر شد،رسیدم خونه ناهار خوردم بچه رو شیر دادم(اینم بگم تخت ندارم از روی زمین بلند میشم و میشینم)بعدش خوابیدم.وقتی بیدار شدم اثر مسکن هام رفته بود آنچنان دردی داشتم که مردن کمش بود خلاصه شیاف گذاشتم و برگشتم به حالت عادی الان دیگ راخت به پهلو میچرخم خودم پا میشم و میشینم فقط یه طرف شکمم وقتی پا میشیم میسوزه که میگن عادیه وگرنه کلا بخیه ها درد نداره چون اصلا حس نداره دستم و روش میکشم هیچی احساس نمیکنم همون سوزش هم قطع بشه دیگ هیچ مشکلی ندارم❤️
مامان فنقل خانوم مامان فنقل خانوم روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت سه:
شما حتما با خودتون شیاف ببرین و درد رو تحمل نکنید
بعد از ساعت ملاقات بهم گفتن باید آمادت کنیم از تخت بیای پایین اومدن سوند رو برداشتن که خب درد داشت ولی زود برطرف میشه
و باید شورت بپوشی پوشک
بعد کم کم سر تخت رو میدن بالا که آماده پیاده شدن بشی
برا من سخت ترین قسمت ماجرا همین بود.خودم شروع کردم به آروم تکون خوردن که خب درد داشت اصلا برا پایین اومدن عجله نکنید خیلی آروم بیاین پایین
وقتی پیاده شدم نمیتونستم صاف وایسم و احساس درد داشتم و تلقین غلط که بخیه هام میپوکه
ولی حتما باید صاف به ایستی
من با تمام توانم سعی کردم و تا صندلی که یک متر بیشتر فاصله نداشت خیلی یواش یواش با قدم های مورچه ای حرکت کردم و نشستم روی صندلی تا اینجا اومدی و اذیت شدی اشکال نداره چون دیگه بخش غول مرحله تموم شد
میذارن روی صندلی استراحت کنی و میگن هر موقع اوکی بودی برو سرویس و تا میتونی راه برو
من نشستم و همونجا دخترمو شیر دادم
بعد که ریلکس شدم بلند شدم یکم اینجا هم سخته
رفتم دسشویی و رفتم برا پیاده روی دو سه قدم اول سخته ولی بعدش خیلی راحت میشه همه چیز
من اونقدر راه رفتم که شاخ همه کادر در اومده بود
من روحیمو کامل حفظ کردم و تا میتونستم راه رفتم که این خیلی خوب بود و حسابی بهم کمک کرد
دیگه بعدش بالا و پایین رفتن از تخت برات خیلی راحت میشه و همش خودت دنبال راه رفتنی
بعدم که شب شد من نتونستم بخوابم از شدت ذوق و هیجان فردا صبح هم تا کارای ترخیص انجام بشه یازده صبح شد که من دخترمو بغل گرفتم اومدم خونه😍😍😍
و خونم بوی بهشت رو گرفت💙
هر سوالی داشتین بپرسین
مامان فراز مامان فراز ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۷

به هزار بدبختی بلند شدم و نگم از راه رفتن بعدش
یعنی من مرگو جلوی چشمم دیدم از بسسس ک درد داشتم
فاصله ی من تا سرویس بهداشتی حدودا دو متر بود و این دو متر یکساعت طول کشید ک من رفتم
وقتی راه میرفتم سمت راست بخیه هام احساس سوزش شددددید میکردم انگاری ک چندتا ذغال داغ گذاشتن اون قسمت
خلاصه که بعد یکساعت اومدم دراز کشیدم
و بگم که شکمم کار نداد و الکی رفتم دستشویی و همش توهم بود و اصلا دستشویی نداشتم🤦🏻‍♀️
خلاصه که شب شد و تخت بغلی من حدودا بعد از ۱۴-۱۵ ساعت بلند شد ک راه بره و اصلاااا دردی ک من کشیدمو اون نکشید و خیلی راحت رفت دستشویی تازه وزن اون ۱۱۰ کیلو بود و من ۸۰ کیلو
و اونجا فهمیدم هرچی دیر تر راه بری دردت کمتره
اون شب گذشت و فرداش من بلند شدم برم دستشویی و اصلااا درد دیشبشو نداشتم و خیلی دردم اروم شده بود جوری ک بدون کمک کسی چندبار پاشدم راه رفتم
اما پرستار اومد و گفت باید پانسمانتو عوض کنم😭😭
حسابی با بتادین و پنبه روی بخیه هارو کشید و بعدشم محکم با گاز استریل تمیز کرد اونجا دردشو تحمل کردم گفتم اشکال نداره حداقل عفونت نمیکنه
اما نگم از بعدش که اومدم راه برم دوباره همون درد دیشب اومد سراغم و حسابی درد کشیدم
مامان محمد پارسا مامان محمد پارسا ۹ ماهگی
تجربه زایمان
پارت سوم
اینم بگم که سوند اصلا درد نداشت فقط یه حس سوزش و قلقلک بود فقط باید شل بگیری و استرس سوند نداشته باشی
تو اتاق ریکاوری چند بار بهوش اومدم و بیهوش شدم باز
دفعات اول که بهوش نیومدم فقط صداها رو می‌شنیدم انقد خسته بودم نمی‌تونستم چشمامو باز کنم
یکبار هم حس کردم یه لپ کوچولو و نرم رو گذاشتن رو بدم و حس کردم یه دهن کوچولو داره سینمو مک میزنم اما بازم تو حالت هوشیاری نبودم
یه بار هم که بهوش اومدم خیلی احساس درد داشتم ناله میکردم و میگفتم تو رو خدا مسکن بزنین میگفتن زدیم آروم باش تا اثر کنه
تا اینکه کامل به هوش اومدم و یکی از ماماها اومد بالا سرم و میخواست دست بزارخ روی شکمم که من ترسیدم و دستشو گرفتم گفتم تو رو خدا آروم
الکی گفتم خیلی درد میکنه😂 در صورتی که اون موقع مسکن عمل کرده بود و خیلی کم درد داشتم
گفت کاریت ندارم فقط می‌خوام شکمتو ببینم یه کوچولو دستشو فشار داد بعد هم گفت فشار لازم نیست ببرین
منو بردن بیرون از اتاق که تو سالن مامانم رو دیدم طفلک مامانم خیلی استرس داشت بعد همونجا بهشون گفتم بچمو هم بیارین تا ببینمش
اونجا آوردنش شچهرمم اومد تو همون سالن و من اولین بار پسرمو با شوهرم اونجا دیدیم میخواستم بوسش کنم اما چون مواد بیهوش باعث شده بود بیام پوست بشه نمی‌تونستم راحت بوسش کنم
مهم ترینر و سخت تمرین دردی هم که کشیدم اولین بار که میخواستم بلند شم بود خیلی خیلی سخت بود چند بار تا لبه تخت میرفتم باز بر می‌گشتم تا اینکه دفعه آخر مامانم کلی بهم روحیه داد و بلندم کرد بلند شدم راه رفتم اما موقعی که میخواستم بشینم خیلی سخت بود خیلی طرف چپ بخیه هام می‌سوخت اما دفعه دوم که بلند شدم خیلی راحت تر تونستم راه برم طوری که دفعه سوم بدون کمکی خودم راه میرفتم
مامان یزدان👶 مامان یزدان👶 ۲ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربه سزارینم بگم کسایی که قصد سزارین دارن من خیلی راضی بودم درد واقعا قابل تحمل بود برام از شش صبح دکترم گفت چیزی نخورم یه صبحانه سبک خوردم پنج صبح ساعت ۱۱ رفتیم بیمارستان تا کارمو بکنم ان اس تی گرفتن انژیو وصل کردن تا ساعت دونیم عمل شدم سوند داخل اتاق عمل وصل کردن که اصلا دردی نداشت برا من دکتر بیهوشی اومد بیحسی زد اونم اصلا دردی نداشت ولی من خیلی میترسیدم دراز کشیدم کاملا بیحس شدم عملو شروع کردن یکم احساس تنگی نفس پیدا کردم برام اکسیژن گذاشتن بعد ۱۰ دیقه صدای گریه پسرم اومد خیلی حس قشنگی بود 😍 من همزارن گریم گرفت یکم بعد پرستار گفت میخوای ببینیش آورد گذاشت جلو صورتم ☺من خودم پمپ دردم خواستم برام وصل کردن که با اون واقعا اصلا دردی نداشتم یکم در حد پریودی بود اوردن تو پخش ۱۲ ساعت هیچی نخوردم بعد اون گفتن آبمیوه بخورم بلند شدم سوندو دراوردن فقط سرم گیج میرفت یکم نشستم چون پمپ درد داشتم درد زیادی نداشتم فقط من سرم خیلی تکون دادم حرف زدم سر درد خیلی بدی گرفتم سه روز اول 🥴 شیرم اولش نمیومد شیر خشک گرفتم تو بیمارستان ولی بهش نساخت الان شیرم زیاد شدم شیر خودمو میدم دکترم واقعا خوب بود دستش خیلی سبک بود اینجوری که همه میگفتن بعد سزارین خیلی درد میکشی برایه من واقعا راحت بود❤
مامان تربچه مامان تربچه ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۶:
همون موقع لباسای تمیز تنم کردن کلا تمیزم کردن یکم سخت بود چون باید خودمو راست میکردم ولی حس خوبی داشت که تمیز شدم
بقیه دردش هم قابل تحمل بود
یه فشار دبگه تو اتاق دادن که نسبتا ارومتر بود و پرستاره باهام راه میومد دعوام نمیکرد و با مهربونی اروم شکمو ماساژ داد
راستی من دلم پمپ درد میخواست ولی اجازه ندادن گفتن بچه بیحال میشه نمیزنیم
دیگه با شیاف دردمو کنترل کردم
در حدی نبود بخوام از پرستارا مسکن بگیرم با شیاف تحملش میکردم
تا شب که موقع راه رفتن شد
اونم سخت نبود 👌🏻
قبلش سوند و کندن که اصلا متوجه نشدم
کلا اولین قدمارو که میخوای برداری سخته ولی قابل تحمله در حدی نیست که جیغت در بیاد ازش نترسین منکه دلم میخواست زودتر راه برم چون بعدش سبک تر شدم
بیشتر تکون میخوردم
تا صبحش سه بار برای سرویس بلند شدم راه میرفتم
فرداش هم که کلا سرپا بودم اصلا نمیخوابیدم
اینکه میگن سزارین افتاده میشی دروغه
کاملا خوب میشی درد داری با احتیاط راه میری یکم سخته ولی اینطور نیستی کلا نتونی
دیروز هم که روز سوم بود از ساعت ۳ رفتم دکتر تااااااا ۹ درگیر بودم همش راه رفتم و پله بالا پایین کردم
اخر شب خیلی درد داشتم شیاف گذاشتم ولی خب میگم اصلا افتاده نشدم
نگران نباشین از پس خودتون و کاراتون بر میاین👌🏻