یه درد و دل آخر شبی.من دوتا بچه دارم یکی ۱۶ماهه و یکی ۳ماهه.از صبح که بیدار میشم کارامو میکنم صبحانه اماده میکنم البته گاهی.چون همسرم میبینه خسته ام بدون اینکه بیدارم کنه میره سرکار صبحانه میخوره.ناهار هم نمیاد تا شام.من میمونم و این دوتا بچه.هردو هم شیرخشکی.که خداروشکر شیرخشکی شدن چون از توان من خارجه.و فقط خدا میدونه چرا شیرخشکی شون کردم.خلاصه ساعت ده اینا لباسا رو میندازم ماشین و خونه رو جمع میکنم اگه وقت بشه ناهار درست میکنم،اتاقا رو جمع و جور میکنم.جارو میکنم.لباسارو تو کمد بچه میچینم،شیشه شیرا ضد عفونی و خلاصه همه چی ردیف تا بچه ها بیدار شن.شیر میدم و بعدم داروهاشون،تا ساعت دو بعدازظهر.بعد دخترمو که سه ماهشه میخوابونم .با پسرم ناهار میخورم بازی میکنیم تا خسته بشه بازم بخوابه.دوباره همین مراحل تا شب که همسرم بیاد.گاهی اوقات ساعت ۸شب بهش میگم بیا این دوتا رو بگیر من برم بیرون دور بزنم،استراحت کنم،ذهنم آزاد بشه.چون واقعا کم میارم خسته میشم.اکثرا میاد.اما آخر شبا که بچه ها خوابن حس میکنم با این اوصاف براشون خوب وقت نمیذارم،یا کم کاری میکنم.همش عذاب وجدان دارم.در صورتی که کل روزم برای این دوتاست.ذهنم خیلی درگیره.گاهی عصبانی میشم رو همسرم خالی میکنم

۱۲ پاسخ

حتی دستشویی هم با پسرم میرم.نمیذاره

خیلی حق داری عزیزم
منکه یدونشو دارم اینجوریمکچبرسه بهدشما که تازه زایمان کردی و افسردگی بعد از زایمانتم هست.ببین بهت یه چیزی میگم اویزه گوشت کن چون من ازش نتیجه گرفتم
خونرو مرتب نکن
تمیز نکن
فقط کارای یچه هاتو بکن
ظرفا رو نشور
بزار شوهرت اومد ازش بخواه انجام بده
تو ربات نیستی نمیتونی یه تنه انجام بدی همه اینارو
شوهرم بعد یمدت عادت میکنه
اینکه هما چیز با دوتا بچه کوچیک مرتب و تمیز باشه غذا همیشه حاضر باشه فلان باعث میشه تو مثل یه ربات فقط بدویی
یچت که ۳ ماهشه که ببشتر اوقاتشو میخوابه.اونو۱۶ ماهه که خوابید توام بخواب
ببین واقعا بخواب
ول کن هرچی که هرکجا پخشه
اینطور که معلومه شوهرت قرار نیست خیلی کمک حال روحی تو باشه
لاتقل تودت به خودت کمک کن
اینکه با شوهرت دعوات میشه بخاطر فشار عصبیه
خونه نامرتب بهتر از خونه متشنج و با جنگ و دعواس
بهتر از یه مامان نا ارومه
بعدم تو درحد توانت هستی
نگران نباش که کم میزاری یا نه

منم شرایطم تقریبا مشابه شماست با این تفاوت که من دوقلو دارم دوتا همسن که همه چیشون همزمانه، شیشه شیر، غذا، خواب و بیداری.
صبحا خیلی بخابن تا ساعت ۸ هست. منم مجبورم باهاشون بیدار شم. ناهار آماده کنم. شیر و بعدم صبحونه خودشون و بدم بعدم آماده بشیم بریم دنبال پسر بزرگم از مهد بیاریمش. باز درگیر کارای مهد اونم هستم. تا شب که میخابم استراحت ندارم همش کار و بچه داری.
میخام بگم شرایط همه بچه دارها همینه. انشاله چند سال دیگه راحتیم.

وقتاییکه جفتشون خوابن غذا اینا درست میکنم.چون پسرم بیدار شه همش میخواد بیادبغلم.نمیذاره کار کنم.زمان شیر خوردنشون رو یکی کردم که اذیت نشم.پسرم خودش میخوره.دخترمم خودم شیرخشک میدم بهش

نه گلم .دارم میگم میبینه خسته ام بدون صبحانه میره.میگه دلم نمیاد بیدارت کنم

عزیزم پسر ۱۶ ماهت اون کوچولو رو اذیت نمیکنه ؟
چون دو تاشون هنوز کوچولون عقلشون نمیرسه الان ۱۶ ماهه سن کنجکاویش پرسیدم
چجوری میتونی هم مواظبشون باشی
هم کاراتو انجام بدی ؟
چجوری سرگرمش میکنی ؟

یعنی صبحها شوهرت بیدارت میکنه میگه صبحانه بده ؟؟؟؟
من دوبار شوهر کردم هیچکدومشون جرات چنین حرکتی رو نداشتن چون جوری دادوبیداد راه مینداختم مگه خودشون چلاقن
شوهر سابقم تابعیت ایتالیا رو داشت میگفت یه همکار ترکیه ای داشتم صبح برای یه کاری گفت بیا از اینجا بریم گفت صبح زود که خونش رسیدم رفت همسرشو صدازد مثلا ۷ صبح که بیدارشو صبحانه درست کن گفت خیلی ناراحت شدم بهش گفتم خودمون برمیداریم میخوریم چه کاریه بزار بخوابه

عزیزم کجا کم کاری می‌کنی
خیلی مرتب و بازحمت داری کاراتو انجام میدی
تو یه مادر نمونه ای
والا من اگه جای تو بودم نمیتونستم

خسته نباشی ،من با یه بچه اگ شوهرم تا شب نبود دیوونه میشدم
ساعت اومدنش ۵ دقیقه دیر بشه صدبار ز میزنم بیا خسته شدم😂

خودتو اذیت نکن هیچ مادری برای بچش کم کاری نمیکنه

وای یا خدا
خسته نباشی مامان مهربون

میفهمم چی میگی

سوال های مرتبط