سوال های مرتبط

مامان مهشید و تو دلی مامان مهشید و تو دلی ۱ ماهگی
پارت 1
سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعیم بگم 38 هفته و سه روزم بود رفتم واسه چکاب هفتگی معاینم ک کرد گفت سه سانت بازی نانه داد فرستاندم زایشگاه اونجا گفتن برو کاراتو بکن باید بستری شی برا زایمان گفتم من وسایلمو نیوردم باید برم بیارمشون دخترمم باهام بود اصلا نمیرفت تنها با باباش دیگه اثر انگشت دادم با رضایت خودم رغتم خونه گفن ناهارتو بخور وسایلنو جمع کن و بیا فتم خونه ناهارمو خوردم تا برگشتیم دیگه 7 عصر بود گفت کاراتو بکن بستری شی ولی امشب آمپول فشار نمیزنیم فردا گفتم اگه قرار نیست امشب زایمان کنم برم خونه دخترم بهونه میگیره نذاشت زوری بستریم کردن با خون و دل و گریه دخترم رفت پیش باباش پشت تلفن گریه زاری ک ماما بیا پیشم ماما بیا پیشم ک منم گریم گرفته بود دخترم سه سال و سه ماهش، شبش ک از دلتنگی دخترم تا صبح خوابم نبرد هی گریه میکردم فرداش ساعت 7 دوباره اومدن ان اس تی گرفتن هی گفتم بهشون پس کی آمپول فشار میزنین گفت فعلا نمیزنیم تا دردات بیشتر شه کلی هم ماما اومد باهام حرکات ک میگفت تمرین میکرد و نقاط بدنمو ماساژ میداد دردام تقریبا هر ده دیقه میمومد کلی از این ورزشا کردم تا ساعت 12 ک اومدن معاینم کردن گفتن 3 الی 4 سانته دیگه ساعت 4 اینجور بود بلاخره رضایت دادن آمپول فشار بزنن آمپل ک زدن تو سرم باز بلند شدم ب راه رفتن و فعالیت کردن دردام شده بود هر دو دیقه ک 45 ثانیه میگرفت
مامان 𝐒𝐞𝐥𝐢𝐧🧚‍♀️ مامان 𝐒𝐞𝐥𝐢𝐧🧚‍♀️ روزهای ابتدایی تولد
سلام خانوما میخام از تجربه زایمانم بگم من ۳۵ هفته با وجود اینکه سرکلاژ بودم و استراحت رفتم بیمارستان فهمیدن دهانه رحمم دوسانت بازه ک سرکلتژ باز کردن و گفتن ک زایمان میکنی ک خوب خداروشکر ۳ سانت شدم و ۳ سانت موند آمپول بتا و قرص خوردم تا دوهفته ۳ سانت بود تا اینکه حس میکردم شکمم سفت میشه هی اول نمیخاستم چیزی بگم چون ۳۷ هفته بودم هنوز ولی شوهرم گفت به ماما بگو یوقت چیزی نشه ک گفتم و ماما گفت بیا معاینه کنم ببینم چند سانتی معاینه تحریکی نیس ک زایمان کنی خلاصه رفتم معاینه کرد گفت دهانه رحمت خیلی نرمه سر بچه اومده پایین خون هم اومد حین معاینه ک ماما گفت امروز زایمان میکنی ک من خیلی استرس گرفتم اومدم خونه هی کمرم می‌گرفت و شکمم سفت سفت میشد تا اینکه شب رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن همون سه سانتی هفتتم کمه دیگه با رضایت خودم اومدم خونه گفتم شاید تا یک هفته زایمان نکنم چرا بمونم شب خوابیدم صبح گفتم پاشم کارامو بکنم مگه دردم یادم بره شاید ماه درده ساک و همه وسایل بیمارستانم آماده کرده بودم از قبل دیدم دردام هی دارن بدتر میشن میگیره و ول میکنه درد کمر و زیر دل باهم همراهش شکمم سفت میشد از درد پاهام انگار بی حس میشد ک گفتم نه این درد دیگه خیلی زیاده طبیعی نیس😅گفتم نکنه تو خونه زایمان کنم به شوهرم زنگ زدم هنوز ناهار نخورده بودم ساعت دو بود به ماما هم خبر دادم گفتم دردام یک دقیقه ایه گفت سریع برو بیمارستان ک رفتم معاینه شدم گفتن ایول ۵ سانتی امروز زایمان میکنی
مامان هوراد 👶🫧 مامان هوراد 👶🫧 ۲ ماهگی
پارت دو : گفتم من ک سزارینم برای چی معاینه،گفتن باید معاینه کنیم ب دکترت بگیم ب زور گذاشتم معاینه کردن درد داشت باید خودتو شل کنی🥲ولی دردش همون لحظه اس،گفت یه انگشت دهانه رحمت باز شده خونریزیتم بخاطر همونه،گفتن دکترت جمعه ها نمیاد میتونی با دکتر مقیم زایمان کنی،منم ک ب امید دکتر کریمی رفته بودم اون بیمارستان گفتم ن زایمان نمیکنم باید خودش بیاد.گفتن یا بستری شو یا با رضایت خودت اگه خونتون نزدیکه برو خونه ساعت ۳ شب بیا تا کاراتو انجام بدیم دکترتم میاد،دیگه من رضایت دادم خونه خواهرشوهرم نزدیک بود رفتیم اونجا گفتن کلا دراز بکش دردات شروع شد بیا.
درد ک داشتم بدتر شده بود هر پنج دیقه یبار میگرفت ول میکرد از کمرم شروع میشد میزد ب دلم کل بدنم و پاهام درد میگرفت خلاصه ب امید اینکه با دکترم عمل کنم تا شب تحمل کردم ولی داشتم زمینو گاز میگرفتم دیگه همسر و مامانم اعصابشون خورد شد گفتن هم داری درد طبیعی تحمل میکنی بعد میخای سزارین شی،دیگه نمیتونستم تحمل کنم اماده شدم رفتیم بیمارستان،نوار قلبشو گرفتن با حرکتش خوب بود،دکتر مقیم گف بزار معاینت کنم
با کلی درد معاینه کردگف پنج سانتی
ادامه..
مامان یزدان🤰 مامان یزدان🤰 روزهای ابتدایی تولد