بچه هاتون اوضاعشون تو این سن چجوریه؟ رفتارشون منظورمه...
دختر من خیلی پر اذیته، چیزایی بهش میگم اصلا گوش نمیکنه میدونم نباید زیاد بکن نکن بهشون نگیم ولی یه جاهایی هشدار باید داد و اون لحظه جز این جملات چیزی ب ذهن ادم نمیاد اخه، مثلا شیشه میشکنه بهش میگم برو عقب یا برو دمپایی بپوش یا جلو. نیا اصلا توجه نمیکنه، بیرون میبرم ماشین میاد دستشو میگیرم میگم ماشین خطرناکه نرو اصلا گوش نمیده و جیغ میزنه، لباس و مخصوووصا پوشک که واقعا درگیرم باهاش اصلا نمیزاره بپوشم همش باید با بازی و سرگرمی براش بپوشم، کارایی ازش میخوام رو دقیقا برعکس انجام میده ، از طرفی میگن از ۲ سالگی چیزایی که میخوان رو یا تاخیر بهشون بدین منم مثلا میگه اب میخوام میگم چشم الان میارم بزار دستمو بشورم یا گاهی وقتا در حد همین چند ثانیه تاخیر میکنم که صبر رو یاد بگیره اما انگاری برعکس شده بهش مثلا میگم هانا اینایی که ریختی رو بیا با کمک هم جمع کنیم میگه باشه الان میام و میره دنبال کار خودش ... همش هم بغل میخواد بیرون بریم و من دیگه کمر برام نمونده هررر چی میگم یه کم راه بیا جیییغ میزنه بغلم کن

۶ پاسخ

به همه ی اینا اشپزی کردن هرررررر روز با چاقو و وسایل برقی وابزار و کارای خطرناک هم اضافه کن
تا ۴سالگی بنظرم همینن

عزیز فک کنم همشون عین هم هستن وقتی میوه میخوریم چاقو میگره دستش بهش پیگم خطر داره دستتو میبری جیغ میکشه یه بار یه کوچولو دستش برید انقد گریه کرد میگم دیدی ...ولی باز قبول نمیکنه....اصلا تنهایی جایی نمیره مثلا میگه توهم بشین کنار من باهم کارتون نگا کنیم میگم میخوام ظرف بشورم اصلا متوجه نمیشه

دقیقادخترمنم همینه واین ک دست بزنم داره من و باباشوخبلی میزنه

وای دقیقا پسر منم اینجوریه

خوب طبیعیه. تو این سن خطر رو هنوز نمیشناسن. پسر منم همینطوریه‌ . همش دوس داره باهاش بازی کنی. البته که خودشم یاد گرفته با خودش بازی کنه ولی خوب از تنهایی بازی کردن خسته میشه. پوشک هم ببین اگر امادس ازپوشک بگیرش. وقت خوبیه الان. دیگه طبیعیه که پوشک رو دوس نداشته باشن‌.

واقعا درگیر اخلاقای عجیب دخترم هستم و از فشار عصبی زیادی که بهم وارد میشه امروز رفتم زیر سرم
ولی خب بازم به نظرم دختر من جزو بچه های اروم هست من انقدر باهاش درگیرم

سوال های مرتبط

مامان حبه قند مامان حبه قند ۲ سالگی
سلام مامانا امیدوارم حالتون خیلی خیلی خوب باشه ولی حال من اصلا خوب نیس، پسرم دو سال و نیمشه خیلی لجبازه و یه دنده س
بگم اقتضای سنشه نه از همون وقت کوچیکیش اینجوری بود
وسیله پرت میکرد گاز میگرف هنوزم این کارا رو میکنه.لج میکنه جوری ک دلم میخاد بزنمش، این حس مادرانه که میگن رو انگار ندارم
هرروز صبح که بیدار میشه میگم وای بازم شروع شد وقتایی که میخابه تازه میفهمم چیکار باید بکنم. حتی وقتی باباش میبره بیرون دلم تنگ نمیشه براش میگم آخیشش یه نفسی تازه کنم حداقل
وقتی سرش داد میزنم عذاب وجدان میگیرم ولی اون لحظه حس میکنم از بچم بدم میاد.
نمیدونم چم شده ولی همش میگم کی میخاد چن سال با این زندگی کنه چقد قراره هر روز اعصابم خورد بشه
حالا الان اینجوریه بزرگتر بشه بدتر میشه
بچه داری برا من هیچ لذتی نداره. تو بازی ها اصلا همکاری نمیکنه
الان کامل حرف میزنه هم ترکی هم فارسی ولی خیلی کم اسم حیوونارو رنگارو یا مثلا میوه و هرچیز دیگه بلده هرچی میگم انگار نه انگار
چون من میگم لج میکنه دوس داره همش بپره بدوئه منم مانعش نمیشم میگم انرژیش تخلیه بشه ولی خب خسته میشم
مثه الان ک هلم داد خوردم به میز و سرش خیلی بد داد زدم اونم قهر کرد رف اتاق و منم گریم گرفته
همش میگم کاااااااش مادر نمیشدم