۸ پاسخ

دختر یکم بخودت مسلط باش و عزت نفس داشته باش. قرار نیست کسی پشتت باشه جوری زندگی کن که انگار تنهایی و نیاز به احدی نداری. برات مهم نباشه خانوادت چی میگن اونا که شرایط تورو درک نمیکنن و تنهات گذاشتن همون بهتر که ازین به بعد هم تنهات بزارن. کاری که میدونی درسته انجام بده تو یه زن مستقلی از چی میترسی!تو باید فردا برا دخترت تصمیم بگیری 'هنوز نمیتونی برای خودت یه تصمیم بدون پشتوانه دیگران بگیری؟! روانپزشک و هیچکس کاری نمیتونن برات کنن.چون تو سالمی مشکل از شوهرته.اگر واقعا بده بزارش کنار بفکر خودت باش

حتما برو روانپزشک هم برات دارو تجویز میکنه که استفاده کنی و یکم به آرامش نسبی برسی ، و هم اینکه اگه نیاز بود نامه بستری در بیمارستان برات مینویسه . فقط این شرایط رو تحمل کن و قوی باش انشالله روزای خوش هم میرسه .

عزیزم منم مثل تو بارها به خودکشی فک کردم اما هر بارم به دخترم نگاه کردم و از اینده اش ترسیدم از اینکه بعد من چه بلایی سرش میاد و چکا میکنه و اینکه ما این بچه ها رو خواسته یا ناخواسته بدنیا اوردیم پ در قبالشون مسولیم!حتما دکتر روانپژشک برو تحت درمان باشی و اینکه حتما به فکر بچع اتم باش که بعد تو چی به سرش میاد اینطوری دیگه خودکشی از سرت میپره.اینا نشونه افسردگی هست من دکتر نرفتم ولی دارم خودمو میزنم به اون راه وگرنه بخوام به زندگی یه ثانیه فک کنم چه بلاهای سرم اومده قطعا زنده نمی مونم ولی بابت بچم مجبورا باید قوی باشم و بار رو به دوشم بکشم وگرنه مطمن باش هیچکسی به اندازه مادر خود بچه براش دلسوزی نمیکنه

منم تنها م منم نابودم دوتا بچه ک اذیتم میکنن دخترم میره کلاس اول ب قدری زجرم میده ک زجه میزنم ولی ب خودکشی ف‌ک نمیکنم دنیا اذیتم میکنه اما من میمونم زنده میمونم از دیشب ی ساعت خواب نیس دختر کوچیکم خوابش خوب نیس از ی طرف اون دخترم خیلی بر می‌خوابه هردیقه با پاش میزنه تو سرم

یعنی قبلا همسرت کتک نمیزد؟

اره حتما برو کاش منم امکانشو داشتم‌میرفتم بخدا جسما خوبم اما روحی مریضم برم منو بستری میکنن تو تیمارستات

خوب حالا طلاق نگیر ابروشون نره یه ماه برو پیشه خانوادت یه مقدار اسراحت کن

خب بچت چی میشه؟؟؟همینکه تنها باشی کافیه؟؟؟بچتو چکاکنی؟؟بزاری دست یه ادم روانی؟؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۳ سالگی
سلام مامانا غزیز
وقتتون بخیرو خوشی.
اقا شما ب همسایه فضوول چطور برخورد میکنید ؟؟؟؟ماجرا ای جوری بود ک پدرو پسر باهام رفتن پارکینگ موتور و ی نگا بندازن ببینن چرا روشن نمیشه .. بعد پسرم بعد ی رب بهونه میگیره ک منو ببر خونه پیش مامان اونم آوردش پیش من بعد دوباره خودش رفته پایین .. ای پسره ی ریززززز گریه جیق زاری اصلا ی وضعی ک منم ببر پایین .؟؟؟ ای خدا خودت اومدی بعد دوباره میخوای بری .... الاو بلا باید ببری .... بردمش باز گریه با هیچی هیچی آروم نمیگرفت؟! آوردم دوباره داخل خونه ی نیم ساعتی گریه کرد مداام
بعد آقای طبقه بالا زنگیدن ب همسر من ک پسرت گریه میکنه بیا ببرش فکر کنم ممانش داره میزنتش
اون ی زره پوستو چهارتا استخونه گرفته زیر لگد ...؟؟؟
یاخدا یاخدا شوهرم اومده میبینه ک پسر تو بغل منه و منم دارم آرومش میکنم
حالا میگم من چی جواب طبقه بالا رو بدم چیزی نگم میترکم
بخدا ک دست رو بچم بلند نکردم اصلا تو بد تر از این وضیتم دس بش نزدم
چکار کنم دارم خفه میشم