۱۸ پاسخ

منم تا حدود یک ماهگی پسرم تنها نبودم
ولی بعدش دیگه اومدیم خونه خودمون
اون روزای اول سر در گم بودم و در واقع تموم تایمم با پسرم بود و به هیچ کاری نمی‌رسیدم ولی کم کم دستم اومد و خدایی همسرمم خیلی باهام همکاری کرد و کمکم کرد
الان‌ دیگه تا بخوابه سعی میکنم سرعتی همه کارامو کنم هر چیم بمونه همسرم که بیاد با هم تقسیم میکنیم یکی بچه رو نگه میداره یکی کارارو میکنه
به خودت سخت نگیر میگذره این روزا

واقعا نمیدونم میدونم از پس بچه داری بر میام یا ن

من امروز رفتم حموم ده روزگیم مامانم امروز میره هنوز بخیه هام نیوفتاده نمیتونم بشینم مامانم شهرستان زندگی میکنه بخاطر مدرسه بچه ها مجبوره بره اما مادرشوهرم میاد پیشم

عزیزم وضع منم‌همینه خیلی سخته کلا‌یک هفته بیشتر نتونستم طاقت بیارم باز اومدم پیش مامانم

عزیز دلم اولاش اینجوریه یواش یواش که بزرگتر بشه نی نی خودت هم تجربه ات بیشتر میشه کارا دستت میاد

من ک تو داغون ترین حالت خودمم
فکر نمیکردم ی روزی خوابیدن بشه آرزوم 🥲خیلی خسته ام هیچکسم ندارم ی ساعت بچه رو نگه داره بتونم استراحت کنم

عزیزم اولشه .یکم سخته دیگه هر وقت که خوابید شما هم به کارت برس .یه وقتایی هم ما ناهار نداریم یا صبر میکنم همسرم بیاد

بنام خدا ،خونم ترکیده پر ظرف کثیف پر لباس چرک ، خودمم هنو صبونه نخوردم ، نهارم نذاشتم الانه شوهرم برسه

کلا بچه داری همینه سختت نباشه. خونه داری رو فعلا ی مدت باید بذاری کنار. سعی کن شبا ک بچه خوابه در حد شستن لباس و ظرف و غذا کار کنی فقط. کسی از ی مامان توقع خونه تمیز نداره

خواهر ما هم ناهار نداریم بچم‌ هم الان رو پامه

عزیزم تا ۶ ماهگی همینه
منم هنوز ناهار نزاشتم دارم دخترمو میخوابونم تا یه ربع دیگه نخوابید تو کریر با پستونک میبرمش آشپزخونه کم کم ناهار میزارم آخه ما ۳ ناهار میخوریم
لباسام انداختم لباسشویی داره شسته میشه
بعد از ناهار درست کردن اگه خواب بود یا ساکت بود دستمال کشی میکنم و جارو اگه نه هیچی

از پسش براومدم ولی خیلی سخته من اصلا وقت نمیکنم ناهار بزارم هرچی شام بزارم واسه ناهارم همونو میخوریم تا بچرو میخابونم تند تند ب کارام میرسم شبم ک تا صب باهاش بیدارم حموم رفتنی ام چون کسی پیشم نیست گهواره ارو میزارم پشت در حموم و میخابونمش بعد تند تند دوش میگیرم و میام بیرون چون هرروز حمومم

ای خواهرنگو دیروز واکسن زدم دیشب بیدارالان تازه خوابیده
زنده باشن الهی بچه ها همینن
یه تابی چیزی گهواره ای مثل مادرست کن راحت بشی

وقتی شوهرت میاد خونه بذار بغل اون تند تند کارهات رو انجام بده ناهار فردا رو هم بذار

من هم همینطورم اگه یه وقتی هم گیر بیارم انقد خسته هستم که میگم یه چرت بزنم انقد کمبودخواب دارم

بچه منم همینه
من خونه مادرم هستم هنوز

خواهر همه همینیم
تازه من پسر کلاس اولی دارم شوهرم وقتی سرکاره ب هیچ کاری نمیرسه

منکه کوچیکه میخابونم تا میام استراحت کنم دختر بزرگم میاد صبحونه میخاد بعدش نهار وای تمومی نداره ....چشام قرمز شده دیگه

سوال های مرتبط