۱۵ پاسخ

نمی دونم ب چشم زخم اعتقاد داری یا نه
ولی بچه ها زود جلو چشم میان عکس کوچولوت هیچ جا نذار
شما که انقد اذیت شدی خدا حفظ اش کنه جوجه را

وای یاد خودم افتادم سی هفت هفته بچم بدنیااومد.بعد بدرگ بودم سوراخ سوراخم کردن.تودوروز بعد مرخص شدم گفتم خداروشکرتموم شد دیگه رفتم خونه فرداش حالم بد شد دلپیچه تهوع اسهال تب لرز خونریزی شدید ساعت4صبح شوهرم بردبیمارستان ازم آزمایش گرفتن گفتن مسمویت بعد زایمان گرفتی سردردشدیدداشتم گفتن خطرناکه باید بستری شی بابچم بستری شدم یعنی هرچهارساعت ازم خون میکشیدن تمام رگامو پاره کردن دیگه جانبود تودستام ازپام خون میکشیدن.بعد دوروز نتیجه نگرفتن ولم کردن بعدبچمو بستری کردن زردی داشت.بعد اون مرخص شد گفتم شکرتموم شد زد آبله مرغون گرفتم بچمم ازم گرف 6روز بستریش کردن بچه ده روزه رو سوراخ سوراخ کردن شبوروزنداشتم باخونریزی شدیددلپیچه سردردپیش بچم میموندم مادرم نبود میمردم واقعا.خلاصه گذشت بعد بچم اسهال خونی کرد گفتن حساسیت ب پروتین گاویه شیرتو نده 😭یادم میافته میگم چطورگذروندم من.بعد یکماه پیشم توعروسی بچم ازدست شوهرم افتاد توجوب آمبولانس اومد برد شانس آوردیم سرش ضربه نخورده بود فقط یکم کتفش ضربدیده بود

عزیزم خدا حفظ اش کنه کوچولوت
مادر بودن عین دیوانگیست وقتی مادر میشی درد هایی تحمل میکنی که هیچ وقت فکر نمیکردی از پسش بربیای وقتی مادر میشی صبور میشی دیگه هیچ چی برات مهم نیست جز آرامش و آسایش بچه هات
خدا نگه دار همه جوجه هامون باشه🥰🥰🥰

خدارو شکر خدا برات حفظش کنه

خداروشکر که الان عطرای نازت صحیح و سلامت بغلته قربونت برم خواهر

عزیزمم
خدارو شکر اون روزا گذشت
انشالله همیشه حال دلتون خوش باشه
همیشه خنده های کوچولوتو ببینی

من خیلی منتظر بودم عزیزم که تو بچت دنیا بیاد از همون اول که تازه تست گرفته بودی برات خوشحال بودم
خدا حفظش کنه برات

عزیزززم خداحفظش کنه بیخود نیست بهشت زیر پای مادره خداروشکر که رسوندی انشالله عروسیشو ببینی ۱۲۰سالگیش 🥰🥹یاد خودم افتادم البته دورازجون شما ۲۰ روز که بیمارستان بستری بودم این قدر ازم رگ گرفتن دستم جا نداشت چندروز یه بار جاشو عوض میکردن همه دستام کبود بود من چون از تخت میخواستم بیام پایین دستمو به کنار تخت میگرفتم پاشم انژیوکت بدجایی بود هی درمیومد میخواستم برم دستشویی خیس میشد خیلی عذاب کشیدم هیچ وقت جمله اون پرستار بی‌شعور یادم نمیره اشکمو درآورد گفت یه بار دیگه ببینم انژیوکتت دراومده سوزنشو میکنم تو چشمت 🥲خواهر دعاکن منم دوباره نی نی دارشم ولی دیگه این قدر عذاب نکشم هرچند مادرشدن عذابشم شیرینه

ای خدا قربونت برم عطراااا چقد نازی تو

ماشالله

جان دلم
خدا حفظتون کنه برای هم

وای خدا چشماشو رنگیه؟

چقد نازه خدا حفظش کنه زن دایی من دوقلو هاشو ۳۰ هفته به دنیا آورد الان بزرگ شدن چیزیشون نشد

فا به وجود خدا تو تک تک لحظه های زندگیم ایمان دارم خدا یا میدونم هیچکی او تنها نمی زاری خودت مراقب همه باش

ای جانم الکی که بهشت نمیگن زیرپای مادران است🥹😊

سوال های مرتبط

مامان (برسام) مامان (برسام) ۶ ماهگی
پارسال دقیقاً تو همچین روزی گفتم چرا پریود نشدم همسرم گفت شاید بارداری گفتم نه فکر نکنم خودش رفت تست گرفت برام منم امتحان کردم منفی شد دیگه بیخیال شدم چون فرداش آزمون آرایشگری داشتم رفتم سراغ کتابم فردا شد من بعد از آزمون به خودم گفتم برم آزمایش بدم که رفتم گفتن جوابش غروب آماده میشه منم دل تو دلم نبود ولی امیدی به مثبت بودنش بعد تست نداشتم رفتم جواب آزمایشو گرفتم از خانمه سوال کردم چیه گفت مبارکه مثبته چون تنها بودم اصلا باورم نمیشد اصلا نتونستم خودمو کنترل کنم یهویی اشکم از سر شوق اومد برگه به دست رفتم پیش دکترم بهش گفتم این برگه میگه من باردارم گفت البته بخواب سونو کنم که بعد سونو گفت بله 6هفته بارداری ساک بارداری هم تشکیل شده منی که بعد از 15سال این حرفو شنیدم آنقدر خوشحال بودم که نگو تو آسمونا بودم خدا سهم منو از زندگی داد بهم فهموند که معجزه چیه من تو اوج ناباوری به این باور رسیدم که خدا بخواد همه چی ممکنه از اون روز من شدم یه آدم دیگه روحیاتم کلا عوض شد صبورتر شدم فهمیدم جواب اون حال بدیا وتغییر وجود تو دلمی
هزار بار به خاطر داشتنت شکر میکنم پسرم
تو قلب منی روح منی وجود منی مرسی که با اومدنت رنگ امید پاشیدی به زندگی مامان عشق دلم
مامان رایان 💜 مامان رایان 💜 ۱۲ ماهگی
سلام خانوما میدونم خیلی دیره ولی اومدم تجربه زایمان و بگم بعد از چهار ماه
درد زایمان من دو هفته قبل از زایمان و شروع شد و من ماه درد های بدی داشتم کل این دو هفته تقریبا هرشب منتظر زایمانم بودم ولی نمیزاییدم 😁 تقریبا هم یه روز در میون میرفتم بیمارستان و میگفتم درد دارم و اونا معاینه میکردن و ان اس تی میگرفتم و باز من و میفرستادن میگفتن انقباض زایمان نیست ( در مورد معاینه هم بگم اون غولی که ازش ساختن نیست درد داره ولی نه اونجوری که بقیه میگن )
من تاریخ زایمانم ۸/۲۲ که ۸/۲۱ زایمان کردم ، همه این دو هفته من درد های منظم ۵ دقیقه داشتم با انقباض که حتی ماما همراه خودم هم هرشب میگفت امشب زایمان میکنی ، روز زایمانم دردام از ساعت ۲ بعداز ظهر شدید تر شده بود و من از بیمارستان رفتن می‌ترسیدم چون واقعا دوست نداشتم دوباره من و برگردونن به اصرار شوهرم و خواهرم رفتم بیمارستان ساعتای ۴ و ۵ بعد از ظهر دوباره معاینه شدم و ان اس تی و دوباره من با اون درد برگردوندن و گفتن دیگه با این درد نیا این درد زایمان نیست ، رفتم خونه مامانم چون خیلی درد داشتم همین که رسیدم خونه احساس دستشویی شدید داشتم و تا قبل از اینکه برسم خیس شدم قبلا هم این اتفاق برام افتاده بود چون تو حاملگیم یه جورایی بی اختیاری ادرار داشتم ، پا مو که از دسشویی گذاشتم بیرون وسط هال یهو کل پاهام خیس شد و فهمیدم کیسه ابم پاره شده ، شوهرم سرکار بود،دیگه تا زنگ زدم اون اومد ساعتای ۶ بود که رسیدم بیمارستان