پارسال دقیقاً تو همچین روزی گفتم چرا پریود نشدم همسرم گفت شاید بارداری گفتم نه فکر نکنم خودش رفت تست گرفت برام منم امتحان کردم منفی شد دیگه بیخیال شدم چون فرداش آزمون آرایشگری داشتم رفتم سراغ کتابم فردا شد من بعد از آزمون به خودم گفتم برم آزمایش بدم که رفتم گفتن جوابش غروب آماده میشه منم دل تو دلم نبود ولی امیدی به مثبت بودنش بعد تست نداشتم رفتم جواب آزمایشو گرفتم از خانمه سوال کردم چیه گفت مبارکه مثبته چون تنها بودم اصلا باورم نمیشد اصلا نتونستم خودمو کنترل کنم یهویی اشکم از سر شوق اومد برگه به دست رفتم پیش دکترم بهش گفتم این برگه میگه من باردارم گفت البته بخواب سونو کنم که بعد سونو گفت بله 6هفته بارداری ساک بارداری هم تشکیل شده منی که بعد از 15سال این حرفو شنیدم آنقدر خوشحال بودم که نگو تو آسمونا بودم خدا سهم منو از زندگی داد بهم فهموند که معجزه چیه من تو اوج ناباوری به این باور رسیدم که خدا بخواد همه چی ممکنه از اون روز من شدم یه آدم دیگه روحیاتم کلا عوض شد صبورتر شدم فهمیدم جواب اون حال بدیا وتغییر وجود تو دلمی
هزار بار به خاطر داشتنت شکر میکنم پسرم
تو قلب منی روح منی وجود منی مرسی که با اومدنت رنگ امید پاشیدی به زندگی مامان عشق دلم

۶ پاسخ

خدانگه داره واستون ..خیرشوببینی

خدارو شکر

عزیزم خداروشکر جواب سعی و تلاشتو گرفتی

عزیزم❤️❤️❤️

آخیی خدا حفظش کنه

خداروشکر.خدا انشالله دامن همه چشم انتظارا رو سبز کنه وبچه تورو هم برات نگه داره

سوال های مرتبط

مامان پرنسا💖 مامان پرنسا💖 ۸ ماهگی
سلام
پارسال ۱۱مرداد رفته بودم باغ خودمون حالم بد میشد منی که به همه چی فک میکردم جز بارداری ..مثلا خیالم راحت بود باردار نیستم ..اطرافیان می گفتن باردار ی من می گفتم نه همسرم ریز ریز میخندید ..این خندش منو به شک انداخت ..رفتم آزمایش دادم گفتن بعد ۱ساعت جواب میاد دل تو دلم نبود همش می گفتم نه هنوز آمادگی این که مسئولیت یکی دیگه رو قبول کنم ندارم ..رفتیم یه بستنی بخوریم برگردیم ..۱ساعت شد برگشتیم که جواب بگیرم..با همسرم شرط بستم اگه نباشه من توی آزمایشگاه برقصم ..اگر مثبت باشه همسرم برقصه ..برگه رو که آوردن گفتن مثبته باردار ی ..همسرم چنان داد زد سوت میکشید میرقصید کل آزمایشگاه ریخته بود بهم ..اون موقع نمیدونستم که خدا داده یه فرشته با سلیقه ی خودش داره نقاشی میکنه بفرسته توی زندگی من که بشه همدمم تنهاییم..همراز حرفام..رفیقم ..چه زود دوران بارداری تموم شد با تمام استرس هاش الان پرنسای مامان ۴ماهشه ..وقتی نگاه میکنم بهش یا وقتی به چشمان نگاه میکنه قلبم میخواد از خوشحالی بیاد بیرون ..خدایا شکرت بابت فرشته ی که بهم دادی
مامان آراد مامان آراد ۱۱ ماهگی
۱/۲۴‌
من‌ پارسال‌ این تاریخ‌ فهمیدم‌ که‌ باردارم‌ وخدا توروداده‌ به‌ من



پارسال‌ این‌ روز به‌ خاطر سرما‌ خوردگیم‌ رفتم‌ دکتر گفتم‌ از موعدم‌ گذشته‌ برام‌ آزمایش نوشت‌ ومنم‌ از ترس رفتم‌ بیبی چک‌ گرفتم‌ ودقیقا اول‌ جفت‌ خطاش‌ پررنگ‌ شد‌ 😂
شاید الان‌ به‌ اون‌ لحظه‌ بخندم‌ ولی‌ واقعا روز بدی بود برام‌ وفکری بدی داشتم‌ خدا منو‌ ببخشه‌ چون‌ ناخواسته‌ باردارشده‌ بودم‌ وما‌ بچه‌ نمیخواستیم‌ ولی‌ الان‌ خداروشکر میکنم‌ که‌ دارمت‌
۲۷‌ رفتیم‌ آزمایش‌ ومثبت‌ شد بعد از ظهرش هم‌ رفتیم‌ سونو‌ دکتر گفت‌ ۴هفته‌ باردارم‌ وهنوز فقط ساک‌ حاملگی مشخص‌ بود حس‌ عجیبی داشتم‌ هم‌ خوش‌ حال بودم‌ هم‌ ناراحت‌ ولی‌ اون‌ روزاهم‌ گذشت‌ ومن‌ الان‌ واقعا خوشحالم‌ وخداوند شکر‌ میکنم‌ بابت‌ وجودتو
پسرم‌ توهدیه‌ خدایی ،هدیه‌ امام‌ رضایی ❤️‌ قلب‌ خونه‌ امروز تو۴ماهه‌ هستی وپارسال‌ ۴هفته‌ از زندگیت‌ تودلمن‌ می‌گذشت


ازخدا‌ میخوام‌ هرکس که‌ بچه‌ نداره‌ واقدامیه‌ خدا‌ بهش بده‌ جوری که‌ نفهمه‌ اصلا‌ چطوری شد‌ 🤲

زیبا‌ترین‌ حس حس‌ مادر شدنه‌
من‌ ۳۰ساعت‌ توبیمارستان‌ درد‌ میکشیدم‌ تا‌ پسرم‌ دنیا بیاد ولحظه‌ ای که‌ دیدمش‌ وبغلش کردم‌ همه‌ دردام‌ از یادم‌ رفت‌ 🥺😍❤️
مامان لاوین مامان لاوین ۹ ماهگی
مامان لیانا🌼 مامان لیانا🌼 ۱۰ ماهگی
سلام خانوما
⛔⛔خانومای باردار و اونایی که میترسن نیان لطفا⛔⛔
من دوشب پیش خونه مامانم بودم شب که خوابیدیم دشک دخترم از خودم فاصله داشت بعد صبح بیدار شدم مامانم گفت چرا بچه رواوردی اینقد نزدیک خودت خطرناکه گفتم دیشب که بیدارم کردی گفتی بچه رو شیر بده گذاشتی بغلم بعدش اینقد خوابم میومد نزاشتمش سرجاش همینطوری خوابیدم بعد مامانم گفت نه من نیاوردم بچه رو که گفتی چرا بابا گفتی شیربده گشنشه بعد میخواستی بری گفتی فاطمه گیجی مواظب باش رو بچه نیوفتی چون دراز کشیده شیرش دادم مامانم گفت نه من نبود من اصلا نیومدم تو اتاق شما
گفتم پس حتما محمد(شوهرم) بوده من گیج بودم فکر کردم تویی مامانم گفت اره بعد شوهرم از سرکار اومد ظهر بهش گفتم تو نمیخواد بچه رو میزاری بغل من منو قشنگ از خواب بیدار کنی لیانا تا صبح بغلم بوده خطرناکه اینجوری خدای نکرده رو بچه میخوابیدم چی بعد شوهرمم گفت من؟گفتم اره تو گفت من اصلا دیشب بیدار نشدم گفتم مگه تو نذاشتی بغلم بچه رو گفت نه از اون شب یه ترس بدی دارم نمیدونم اون کی بوده اصلا نه صداش یادمه نه ظاهرش ولی حرفاشو یادمه چون هیکل و قد بلند بود به مامانم و شوهرم گفتم بابام و داداشم لاغرن دیگه از اونا نپرسیدم
این اخری مامانم دید ترسیدم گفت من بودم یادم رفته بود الان گفتی یادم اومد ولی میدونم الکی گفت برا نترسم چون اون اول خیلی محکم گفت من نبودم
حالا من چیکار کنم چی بوده به نظرشما😓
مامان آقا آرتا مامان آقا آرتا ۴ ماهگی
فکر کنم دیگه باید یه تایپینگ مربوط به دکترم بزارم
"دکتر الهه سیاری فرد"
جراح،متخصص زنان و زایمان و نازایی
یکی از بهترین ادمایی که میتونه تو این کره خاکی وجود داشته باشه
دکتری که سلامت مادر باردار اولویت کارشه
هیچوقت یادم نمیره اول رفته بودم پیش دکتر فائقه تیره دست
اینقدر به من استرس میداد تا ۲ ماه و نیم که کار هرروز من شده بود گریه
اول بدون سونو گفت بچت خارج رحمه
بعد گفت احتمال داره قلبش تشکیل نشه
بعد گفت احتمال داره دور از جون همه بچه ها معلولیت داشته باشه
وقتی این حرفو زد من اینقدر گریه میکردم که مامانم میخواست بره دعوا بگیره من نزاشتم
گفت باید دکترتو عوض کنی
و من خیلی خیلی اتفاقی رفتم پیش این دکتر اخرین مریض داشت میرفت داخل منشی گفت امروز نمیشه منم همینجوری داشتم گریه میکردم
دکتر اومد بیرون گفت چیشده
به من گفت بیا تو
رفتم پیشش نشستم فقط گریه کردم
سونو و ازمایشات رو گذاشتم رو میز گفت چیشده گفتم اول بهم میگفت خارج رحمه نبود
بعد گفت قلب تشکیل نمیشه تشکیل شد
الان میگه احتمال داره معلولیت داشته باشه
گفت تا الان همه چی خوب بود
از این به بعدم خوبه
مامان پسری مامان پسری ۱۱ ماهگی
مامان 💖𝓃𝒾𝓃𝒾 مامان 💖𝓃𝒾𝓃𝒾 ۱۲ ماهگی
سلام مامانا خوبین دلم براتون تنگ شده بود🥹🖤🖤😭حال روحی خیلی داغونی دارم ولی گفتم بیام بگم بهتون ک چی ب روزگارم اومده بعد اینکه سزارین کردم خونریزی شدید داشتم تا ی ماه قطع شد بعد اون رابطه داشتم نگو همون موقع حامله شدم😭😭🖤بعد تا روزی ک بدونم همش لک لک میدیدم دکترم رفتم گفت بخاطر سزارین پریودم مرتب میشدم اصلا فک نمیکردم ک حامله باشم تو چند تا تاپیک قبلم گفته بودم ک دهنم مثل بارداری هام تلخ شده ولی خب چون پریود میشدم گفتم بیخیال خلاصه ی هفته پیش رابطه داشتم بعد اون برا اولین بار قرص ارژانسی خودم ک فرداش حالم خیلی بد شد و خونریزی شدید گرفتم رفتم دکتر گفت برو ز سونوگرافی ارژانسی بده شاید کیست ترکیده 🖤😭کاش کیس بود رفتم سونو یهو دکتر گفت سونوی آنتی رفتی من نمیگی گفتم چی آنتی چیه خلاصه بعد کلی حرف اندازه زد لچه رو ۱۴ هفته و ۴ روز😭🖤🖤🖤🖤قربونت خدا برم بچه کجا بود اخه چیکار کنم من ی بچه ۶ سال ی ۳ ساله ی ۵ ماهه کل دنیا برام سیاه شد بقیشو تاپیک بعد میگم
مامان حسین مامان حسین ۹ ماهگی
برگشتن با مترو اومدیم خونه من خیلی دردم زیاد شده بود حالت انقباض نداشت دل دردی که شبیه دل درد پریودی بود همسرم گفت بریم بیمارستان گفتم نه بریم خونه استراحت کنم خوب میشم چون تو مطب هم زیاد نشسته بودم
خلاصه اومدیم خونه من استراحت کردم و دردم کمتر شد
همچنان درد داشتم ولی زیاد نبود تا اینکه سه شنبه اول اسفندصبح بیدار شدم که همسرم بره سرکار دیدم یکم دل دردم بیشتره هیچی دیگه همسرم رفت سر کار منم بیدار بودم تا حدودای ۹ دیدم درده کم نمیشه یکم نگران شدم گفتم نزدیک یه بیمارستان هست برم اونجا ببینم چجوریه فرداش پیش دکتر خودم نوبت داشتم براnst ولی تصمیم گرفتم برم بیمارستان
به شوهرم پیام دادم که من میرم دکتر اسنپ گرفتم و رفتم
رسیدم بیمارستان رفتم پیش منشی دکتر زنان که گفت دکتر فعلا نیومده تا ۱۱ میاد برو پیش ماما تا شرح حال بگیره و اگه اورژانسی بود بفرستت بلوک زایمان
رفتم اتاق ماما ضربان قلب جنین و قد و وزن و فشار خودمو چک کرد و گفت با توجه به دردی که داری برو بلوک زایمان
از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت بلوک زایمان وارد که شدم گفتم درد دارم اومدم nst بدم یه نسخه داشتم از دکتر پریناتولوژیست که میخواستم فرداش مطب براnst بدم که دادم به ماما اونجا و وارد سیستم کرد و منو فرستاد صندوق
رفتم پرداخت کردم و nst رو گرفتن ماما گفت جواب خوبه منم دیدم اره هیچ انقباضی ثبت نشده ولی ماما گفت اگه میخوای به دکتر هم نشون بده اولش دو دل بودم گفتم وقتی انقباض ندارم دیگه پیش دکتر برم چیکار
بعدش پشیمون شدم گفتم حالا که تا اینجا اومدم برم یه دکتر هم بگم شاید برت دردم مسکن بده
رفتم مجدد پیش منشی که نوبت بده گفت خیلی شلوغه و علاف میشی گفتم اشکال نداره نوبت داد و نفر ۴۱ بودم
مامان آرمان و جوجه😍 مامان آرمان و جوجه😍 ۵ ماهگی