قبل اینکه بدونم باردارم خواب دیدم توی یک باغ خیلی بزرگم خوشحال میرم از یه شاخه انگور بچینم شاخه پایین انگورش زرد وسبز بود شاخه بالا سیاه دلم انگورسیاه خواست هرچی دستمو دراز کردم دستم نرسید ناراضی و ناراحت انگور زرد رو چیدم و خوردم
فردا صبح زدم تعبیر خواب تعبیر انگور سیاه خوب نبود نشانه اتفاق بد و مشکل بود بعد انگور سبز برای زن متاهل زده بود خوشبختی و بارداری دو سه روز بعدش بی‌بی زدم مثبت شد اینقدر خوشحال شدم آزمایش دادم مثبت شد

چندشب بعد آزمایش دوباره خواب دیدم رفتم سونوگرافی شوهرم تو ماشین منتظر میمونه من و مامانم بریم رفتم تو اتاق سونو کرد گفت پاشو گفتم جنسیت چیه گفت از روی برگه ببین برگه سونو باز کردم نوشته بود یک حسن کوچولو با واحد ضربان قلب فلان دیده شد اومدم به شوهرم گفتم حسن کوچولوعه یعنی تو خوابم به جای واژه پسر می‌گفتیم حسن کوچولو
یه ماه بعدش رفتم سونو و پسر بود

خیلی خواب ها تعبیر درست دارن 🥰😍💞

۴ پاسخ

خواب همیشه راسته من خیلی اعتقاد دارم من واسه بارداری خیلی تلاش کردم تنبلی داشتم هر‌چقد‌دوا دکتر و رژیم لاغری و فلان تاثیر نداشت دیگ خیلی ناامید شدم‌حتی ی دونه‌هم سقط داشتم خلاصه کامل ناامید شدم گفتم میرم سره کار من ک بچه دار نمیشم حداقل سرگرم بشم بعد من هر ما سونو‌میدادم‌وضعیت تخمکامو دکتر چک‌میکرد یعنی در حدی نبود ک بتونم باردار بشم خلاص داشتم خواب میدیدم باردارم خیلی خوشحال بودم یهو گوشیم زنگ خورد بیدار شدم عصابم خرتب شد ک چرا از خواب بیدار شدم نرفتم سره کار بعد یهو رفتم‌تو فکر‌گفتم نکنه حاملم اخه من خوابام رد خور نداره رفتم بی بی زدم‌همون لحظه دوتا خط پر رنگگ افتاد حالا منی ک تخمکام ضعیف بودو نمیشد سریع رفتم ازمایش دیدم بله حاملم

منم اصلا نمیدونستم باردارم، دوماهه باردار بودم باشگاه والیبال، استخر، کافه گردی میرفتم، عصر از باشگاه والیبال اومدم یکم بیحال شدم دوستم اومد رفتیم کافه قلیون کشیدم😒حالم بد شد یچیز شیرین بهم دادن، اومدم خونه ب همسرم تعریف کردم بزور بردم آزمایش، وقتی جوابش اومد فهمیدیم باردارم 🤦🏻‍♀️

اسمش حسن گذاشتی

اسمشو گذاشتی حسن؟

سوال های مرتبط

مامان اَبرا گلی مامان اَبرا گلی ۴ ماهگی
صبح ساعت ۴.۰۵ دقیقه بود ک صدای سرفه ابرا اومد (دیشب برا اولین بار روسری سرش کرده بودیم و زیر لباسش هم یه بادی دو بندی تنش کردیم چون حمامش کردیم) نگاه کردم دیدم روسری رو صورتش و گرفته تند تند بازش کردم حس کردم یکم داغه تبشو گرفتم ۳۷.۴ بود سینمو گذوشتم دهنش دوتا میک زد و با ناله ول کرد دوباره تبشو گرفتم شد ۳۷.۸ مامانم سه روزه از شهرستان اومده خونمون بغلم خواب بود گفتم مامان پاشو ابرا تب داره چیکار کنم پری م استامینوفن دادم گفتم بهش بده داشت استا میداد ک ابرا شروع ب مدفوع کردن کرد دوباره تبشو گرفتم شد ۳۸ دیگه کلافه بودم مامانم گفت بزار ببرم بشورمش میاد پایین رفتیم تو حمام اتاق همسرم اونجا خواب بود بیدار شد گفت چی شده خوبی گفتم آره بخواب ابرا پی پی کرده اونم خوابید اومدیم تو سالن دوباره تبشو گرفتم ۳۸.۵ شد پریدم تو اتاق گفتم حسن میای یه لحظه گفت چی شده گفتم تو بیا بعد اومدم پیش ابرا تبشو گرفتم ۳۷.۵ شده بود همسرم اومد گفتم تب داره بریم بیمارستان گفت دستمال خیس گذاشتین مامانم گفت ن هنوز همسرم رفت دستمال اورد من فقط راه میرفتم ی دستم جلو دهنم بود ی دستم رو سرم میگفتم واااای واااای حالا چکار کنم😭😭 بعد دستمال شد ۳۹😭😭😭😭😭😭
مامان گرشا💙 مامان گرشا💙 ۷ ماهگی
پارسال مثل امروز بود که با یه حالت تهوع خیلی بد از خواب پاشدم
یه هفته ای بود حالت تهوع داشتم اما زود خوب میشد
اون روز هم حالت تهوعم شدید بود هم هرچی میخوردم بدتر میشدم
(ماه اولی بود اقدام کرده بودیم و هنوز پنج روز مونده بود به موعدم)
زنگ زدم به مامانم گفتم خیلی حالت تهوع دارم چکار کنم مامانم گفت سردیت کرده برو نبات داغ درست کن بخور
من خوردم دیدم خوب نشدم به مامانم گفتم مامان من خوب نشدم که هیچ بدتر شدم میایی دنبالم برم دکتر احتمالا ویروس گرفتم
(هیچکس نمیدونست که اقدام کردیم برای بارداری و اینکه اصلا احتمال نمیدادم ماه اول باردار بشم چون دکتر گفته بود ۶ ماه باید زمان بدی تا باردار شی)
خلاصه که مامانم گفت فاطمه حامله ای گفتم نه بابا
گفت بخدا حامله ای بیا یه تست بزن
حقیقتش خودمم شک کردم عصر رفتم بیرون یه تست خریدم رفتم خونه مامانم
همونجا تست رو زدم دیدم منفی شد
اومدم بیرون به مامانم گفتم منفیه یه ربع بعد مامانم رفت دسشویی دیدم بی بی چک دوتا خطش روشن شده
بازهم اونجا اعتماد نکردم گفتم الکیه سریع رفتم ازمایش دادم و دیدم بله مثبته😍😍😍😍
اون روز اسمشو گذاشتیم نقطه الان نقطه چهار ماه داره و رو به روی من نشسته داره بهم لبخند میزنه😍💕
مامان (برسام) مامان (برسام) ۶ ماهگی
پارسال دقیقاً تو همچین روزی گفتم چرا پریود نشدم همسرم گفت شاید بارداری گفتم نه فکر نکنم خودش رفت تست گرفت برام منم امتحان کردم منفی شد دیگه بیخیال شدم چون فرداش آزمون آرایشگری داشتم رفتم سراغ کتابم فردا شد من بعد از آزمون به خودم گفتم برم آزمایش بدم که رفتم گفتن جوابش غروب آماده میشه منم دل تو دلم نبود ولی امیدی به مثبت بودنش بعد تست نداشتم رفتم جواب آزمایشو گرفتم از خانمه سوال کردم چیه گفت مبارکه مثبته چون تنها بودم اصلا باورم نمیشد اصلا نتونستم خودمو کنترل کنم یهویی اشکم از سر شوق اومد برگه به دست رفتم پیش دکترم بهش گفتم این برگه میگه من باردارم گفت البته بخواب سونو کنم که بعد سونو گفت بله 6هفته بارداری ساک بارداری هم تشکیل شده منی که بعد از 15سال این حرفو شنیدم آنقدر خوشحال بودم که نگو تو آسمونا بودم خدا سهم منو از زندگی داد بهم فهموند که معجزه چیه من تو اوج ناباوری به این باور رسیدم که خدا بخواد همه چی ممکنه از اون روز من شدم یه آدم دیگه روحیاتم کلا عوض شد صبورتر شدم فهمیدم جواب اون حال بدیا وتغییر وجود تو دلمی
هزار بار به خاطر داشتنت شکر میکنم پسرم
تو قلب منی روح منی وجود منی مرسی که با اومدنت رنگ امید پاشیدی به زندگی مامان عشق دلم
مامان پسری مامان پسری ۱۱ ماهگی
مامان پناه❤ مامان پناه❤ ۹ ماهگی
امشب برای اولین بار تو پنج شش سال زندکی مشترک اومدم جا خابمو جدا کردم، اونم دلیلش پناه خانوم بود باورم نمیشه 😬🤣 دیروز صبح پناه یه جوری پی پی کرد که مجبور شدم ببرمش حموم همیشه شوهرم میبره حمومش میکنه و من لباساشو تنش میکنم ولی این دفعه چون پیپی کرده بود دیگ رفتم باسنش بشورم دیدم زده زیر بغلش خلاصه حمومش کردم دادم به شوهرم گفتم سریع لباس بپوشنش از حموم اومدم دیدم یه تیشرت کوتاه بشدت نازک تنش کرده وشلوار گفتم که بچه سرما میخوره کولر روشن گفت نه و من جلو کولر نمیبرم گرمه فلان این خانومم کلا از بچگیش کلاه سرش نمیزاره بکنیم خلاصه یه دو ساعتی اینطوری بود دیدم شکم بچه کلا بیرونه طاقتم نیومد رفتم سه سرهمی برداشتم تنش کردم تا شب که قرار بود کیک ماهگرد 4 ماهگیش بگیریم ببریم بیروون هکین کوهسنگی مشهد، من لباس گرم تنش کردم یه زیر دکمه با یه بلوز شلوار و بلوزشم گرم بود تو پارک هی میگفت کلاه سر بچه کن بعد مامانم ومن گفتیم گرمه واقعا هم گرم بود گفت نهههه بچه سرما میخوره فللن خلاصه یه نیم ساعتی گذشت گفتم ولش مامان بده کلاه سرش کنم پناه صبا بشدت دماغش گرفتس هرروز باز بدتر نشه و سرش کردم بعد امروز کلا بچم بی حال بود بی قراری میکرد یکمم داغ بود تب سنج زیر بغل گذاشتم تب نداشتد36.9 بود و 37 ولی بازم پنج قطره پاراکید دادم اروم شد بعد اخر شب خیلی گرمم بود حالمم بد بود کولر بیشتر کردم دریچشم زدم رو به خود چون پناه زیر سینم بود واقعا حالم یکجوری بود گفت بچه رو سرما میدی گفتم نه بعدم ده مین میخام بسمتم باشه بعدش شیزش تموم شد از جلو کولر بلتد میشم اینم بگم پشتم کردم به کولر، گفت نه سرش سرما میخورع
بقیش تو کامنت میگم