صبح ساعت ۴.۰۵ دقیقه بود ک صدای سرفه ابرا اومد (دیشب برا اولین بار روسری سرش کرده بودیم و زیر لباسش هم یه بادی دو بندی تنش کردیم چون حمامش کردیم) نگاه کردم دیدم روسری رو صورتش و گرفته تند تند بازش کردم حس کردم یکم داغه تبشو گرفتم ۳۷.۴ بود سینمو گذوشتم دهنش دوتا میک زد و با ناله ول کرد دوباره تبشو گرفتم شد ۳۷.۸ مامانم سه روزه از شهرستان اومده خونمون بغلم خواب بود گفتم مامان پاشو ابرا تب داره چیکار کنم پری م استامینوفن دادم گفتم بهش بده داشت استا میداد ک ابرا شروع ب مدفوع کردن کرد دوباره تبشو گرفتم شد ۳۸ دیگه کلافه بودم مامانم گفت بزار ببرم بشورمش میاد پایین رفتیم تو حمام اتاق همسرم اونجا خواب بود بیدار شد گفت چی شده خوبی گفتم آره بخواب ابرا پی پی کرده اونم خوابید اومدیم تو سالن دوباره تبشو گرفتم ۳۸.۵ شد پریدم تو اتاق گفتم حسن میای یه لحظه گفت چی شده گفتم تو بیا بعد اومدم پیش ابرا تبشو گرفتم ۳۷.۵ شده بود همسرم اومد گفتم تب داره بریم بیمارستان گفت دستمال خیس گذاشتین مامانم گفت ن هنوز همسرم رفت دستمال اورد من فقط راه میرفتم ی دستم جلو دهنم بود ی دستم رو سرم میگفتم واااای واااای حالا چکار کنم😭😭 بعد دستمال شد ۳۹😭😭😭😭😭😭

تصویر
۷ پاسخ

همسرم گفت بدو لباس بپوش بدووو تا اون رفت تو اتاق مامانم گفت آروم باشین بچه شمارو میبینه استرس میگیره تا اون آماده میشه بیا با خنده باهاش حرف بزن اشک میریختم و می‌خندیدم میگفتم خفونت بشممم برا بار اول با صدا خندید قبلش کلا بی حال بود دوباره خندوندمش همسرم آماده اومد ابرارو بغل کرد اونم باهاش می‌خندید گفت برو لباس بپوش بریم مامانم گفت بدنش داره خنک میشه شد ۳۸ انگار تازه استامینوفن داشت عمل میکرد رفتم لباس پوشیدم اومدم دوباره تبشو گرفتم شده بود ۳۷.۲ 🥹 گفتن بشین شیر بده میاد پایین سینمو بلاخره قبول کرد شروع کرد ب شیر خوردن خوابش برد دیگه کلا نرمال شده بود تبشو گرفتم شد ۳۶.۸ خداروشکرررر ب خیر گذشت 🙏🙏🙏
به ساعت نگاه کردم ۴.۴۸ دقیقه بود تو ۴۳ دقیقه مردم و زنده شدم و سجده میکردم گریه میکردم 😭😭
خدایا شکررررت 🌹🙏😍دخترا من این پست رو دلم نمی‌خواست بزارم ک با دیدنش دوباره یاد اون لحظات وحشتناک بیوفتم ولی خواستم بهتون بگم اگه زبونم لال واسه دردونتون ی وقت پیش اومد اول آرامش خودتونو حفظ کنین بچه کامل حس مارو میگیره و خیلی روش تاثیر می‌زاره نمیدونم شاید آرامش من باعث شد تبش اومد پایین شایدم استامینوفن شایدم پنجاه پنجاه

عزیزم شما پیش دکتر مژگان قرائی زایمان داشتید؟

خدا حافظ همه ی بچه ها باشه انشالله
چقدر ترسیدم اگه دخترم یدفعه تب کنه شبایی که تنها میخوابیم باهم من باید چیکار کنم😪🥺

چرا یهو تب کرد؟

عزیزممممم..خداروشکر ب خیر گذشته..آدم بچه رو اینجوری بی حال میبینه دست و پاشو گم میکنه..نورای من گاهی آب دهنش میپره گلوش و میفته ب سرفه بعد ک نگاه من میکنه بچم میخنده ک نگران نباش حالم خوبه 🥹قربونشون برم ک اینقدر با فهمن❤️

عزیزم تو این شرایط سعی کن اول روحیه خودتو حفظ کن
چون بچه حالش ارتباط مستقیم به حال تو داره
حدود یک ماه پیش بچم برای بار اول به شدتتتتت بالا آورد از دماغش زد بیرون چشمش شد پرررر اشک
بچم فقط به من نگاه می‌کرد ببینه من چه واکنشی نشون میدم منم با خونسردی نگاش میکردم میخندیدم اونم آروم میشد درونم قیامت بود ولی به ظاهر نشون نمی‌دادم
برای تب همیشه شیاف ۱۲۵ استامینوفن بذار تو خونه
شیاف زود عمل میکنه

دستمال خیس رو سرش که نذاشتی؟رو پاش میذاشتی . استامینوفن یه ساعت طول می‌کشه عمل کنه

سوال های مرتبط

مامان ☁️نخودفرنگی☁️ مامان ☁️نخودفرنگی☁️ ۱۳ ماهگی
تاپیک قبلمو بخونید اینم بخونید
اینو میگم واسه کسایی که میگن بچه تو خوبه
بچه تو لابد شدید اذیت نمیکنه

ما ابرا یه ماهش بود رفتیم شمال
هربار میریم شمال حتما میریم رشت سبزه میدون
اون بارم برای اولین بار با ابرا رفتم
هواام بارونی شده بود هی شدید میگرفت ول میکرد
اقا ما از ماشین پیاده شدیم دیدم یکم داره نق میزنه
گفتم عه سجاد یادمون رفت کوله ابرارو از ماشین بیاریم
گفت کوله ؟؟
من کولرو از ویلا یادم رفت بیارم
گفتم جلو در گذاشتم بهتم گفتم بیار
گفت یادم رفت و اینا نگران نباش تا بریم بیایم ماشین خودت بهش شیر بده
اقا رفتیم تا اومدیم دور بزنیم این گریهههه از کالسکه دراوردیم بغل گرفتیم باز نق نق
اونجا یه فروشگاه بزرگ هست یه قسمت داره لباس زیر زنونه میفروشه مردارو راه نمیدن
اقا رفتم اونجا به این شیر بدم
ابراام شیرش دیر بشه دیگه بد قلق میشه به جیز شیشه سینه منو نمیگیره دیگه
هرکار کردم نخورد اونجاام دو سه نفر هی کمک کردن و اینا گفتن گرمشه کاپشن دراوردم و خلاصه هی بدتر گریه کرد
اخر کاپشنشو نپوشیدم انداختم دورش رفتم پایین گفتم سجاد فقط بریم
بارونم شدیییییید شده بودا
ابرارو دادم سجاد منم کالسکرو میبردم
انقد تند میرفتم و اب میپاشید تا زانوم خیس شد
خلاصه تو ماشین یکم راه رفتیم اروم شد شیرشم خورد
ماام رفتیم خونه
باز فردا شب خودم پیشنهاد دادم باز بیا بریم سبز میدون 💔😂😂
مامان آرمان و جوجه😍 مامان آرمان و جوجه😍 ۵ ماهگی