خیلی خیلی خیلی مهم



به قرآن بچه هاتون رو همیشه به سوزه قرآن بیمه کنید هر کی میگه چشم زخم حقیقت نداره دروغ محضه
من اعتقاد نداشتم اصلا باور داشتم که چشم زخم تو قرآن اومده ولی میگفتم حالا کی مارو چشم میزنه
چند روزه همه میبینن تو گهواره چ چیزایی میگم که همه در عجبن هم گهواره هم خانم مدیر دخترم هم مشاوره ها
جندین مشاوره رفتم
دخترم خود ب خود یهو از من بدش اومد.دقیقا دو هفته قبل یه مهمون غریب واسم اومد کل خونمون رو گشت یکم مشکوک بود همش ب دخترم نگاه می‌کرد خشکله و کدوم مدرسه است حتی به من گفت فک نمیکردم اینقدر خشکل و جوون باشی و فلان اصلا هم به دل نگرفتم
تا اینکه دیشب به مادرشوهرم گفتم دخترم از من بدش میاد دوستم نداره گقت چشمه خندم گرفت
خودش دخترمو برداشت برد پیش شیخ بزرگ شهرمون دعای قرآن روش خوند
دخترم اصلا خوب شد
از دیشب بهم محبت میکنه نمیگه ازت بدم میاد
خدایا چشم زخم در این حد
کسایی که اطلاعی ندارن میتونن پیام های قبلیم که مال چند روز پیشه ببینن

۹ پاسخ

چشم زخم حقیقت داره

من روز اول بهت گفتم برو دخترت چشم زخم داره

بله من خیلییییی ب چشم زخم اعقتاددارم هروقت بریم خونه مادرشوهرم بیاییم کارمون ب دعواباشوهرم یاکتک کاری می‌کشه اگه بهم محبت کنه سوره قرآن چیه؟چهارقل یاوان یکادومیگی؟

حرز بگیر خیالت راحت بشه

من شدیدا به چشم زخم اعتقاد دارم خدا لعنتشون کنه که با زندگی مردم بازی میکنن درخواست دادم قبول کن

اصلا با اون مهمون رفت و امدت قطع کن اصن با دروهمسایه یا آدم غریبه رف وامد نکن .چشم حسود زندگی رو هم نابود می‌کنه مراقب باش

شاید مادرشوهرت با دخترت صحبت کرده که اخلاقش عوض شده یا مشاور ومدیرمدرسشون من اعتقادندارم اگه به گفته شمابودهرکس مشکلی داشت میرفت پیش شیخ دیگه نه طلاقی نه مریضی نه مرگی نه ورشکستگی ....واقعا باورتون میشه!!!!

وای خدا لعنت کنه کسی که بد نظر اتفاقن چند دقیقه پیش در موردش با آبجیم حرف میزدیم هم من هم خواهرم تو زندگیمون یه مشکلاتی امد داغون شدیم

خب خداروشکر که رابطتون باز خوب شد. چقدر روزای سختی گذروندی واقعا

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۳ سالگی
مامانا بیاید به من بگید جای من بودید به هم میریختید یا نه؟!
بچه من که دنیا اومد من کارمو ول کردم نشستم خونه بچمو نگه دارم مامانمم اصلا کمک نمیکرد فقط ده روز موند خونمون و رفت که رفت با اینکه بچه من خیلییییی اذیت میکرد خودم خیلی مشکل تو زندگیم بود اصلا براش مهم نبود اصلا نمیومد کمک خونشون هم میرفتم فقط یه غذا میپخت میزاشت جلوم اصلا بچمو نگه نمیداشت .
حالا الان بچه داداشم دنیا اومده هر یه روز درمیون یا میرن خونش بچه رو نگه میدارن زن داداشم کا خونشو برسه یا بچشو میارن خونشون که زنداداشم استراحت کنه.
خدایی من خیلی به هم میریزم چطور اصلا به من کمک نکرد... در حالی که شرایط من فاجعه بود ، شرایط زنداداش من خیلی بهتر از منه...
هر دفعه زنگ میزنه میگه بچشو اوردن نگه دارن کلا روز من خراب میشه یکی دو روز به هم میریزم...
واقعا موندم چیکار کنم
به مامانم گفتم فقط به من نگو بچه اونو نگه میداری من به هم میریزم...
کلی شروع کرد منت تک تک کارایی که تو اون 24 سال که خونشون بودم کرده رو سرم گذاشت
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام امروز جلسه ی اول گفتار درمانی و کادرمانی بچه ها بود که دلوین فقط گفتار داره ولی ماهلین هم کار درمانی میشه کاردرمانگرش گفت این نیاز داره در هفته دوبار کاردرمانی بشه و طبق بررسی هایی که کرد گفت از لحاظ حسی و تمرکز و توجه و چشم در چشم هم مشکل داره نیاز به درمان داره از لحاظ حسی هم می گفت به خاطر همینه فعلا نمی تونی از پوشک بگیری چون بدش نمیاد از اینکه تو خودش پی پی می کنه و از لحاطط درکی هم پایینه قشنگ مثل یه بچه ی یکساله 😥😥حالا میگم نکنه اوتیسم داره بهم نمیگن ؟؟یعنی میشه واقعا به خدا دارم از غصه دق می کنم چرا من باید همیشه حسرت همه چیزو تو زندگی بخورم بهم میگن خداروشکر کن که بچت سالمه بازم خداروشکر می کنم ولی مگه میشه غصه نخورد میگن زمان می بره تا خوب بشه درمانگرهاش گفتم ۹۰ درصد به خاطر تشنجی که کرده آسیب زده بهش و تاخیر داره تو هر کاری حتی ۲۰ ماهگی راه افتاد خدایا منو ببخش ولی من خیلی داغونم خیلی اعصابم بهم ریخته دست خودم‌نیست یواشکی گریه می کنم چرا حسرت همه چیزو باید تو زندگیم بخورم تا به دستش بیارم خدا کرمت روشکر🥺
مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی
بالاخره به همسایمون گفتم که بچه هامون خونه همدیگه نرن
نمیدونم کار خوبی کردم یا نه چون هم خانمه آدم خوبیه دخترشم دوس دارم ولی بعضی کاراش رو اعصابمه، و اینکه دخترم دوست دیگه ای نداره و تنها میمونه
کاراش که میگم رو اعصابمه اینه که وقتی میاد خونمون هر پنج دقیقه یه بار میگه خاله آب میخوام هر دو دقیقه میگه خاله اخ دهنم خون اومد خاله اخ دستم درد گرفت و... یه لحظه نمیذاره آرامش داشته باشم
یا مثلا همین که وارد خونمون میشه میگه خاله چی داری بخوریم
چند روز پیش اومد گیلاس یکم داشتیم دادم خوردنش، دو روز بعدش اومد همین رسید گفت خاله گیلاس بیار بخوریم گفتم تموم شد گفت میوه چی داری گفتم نداریم گفت غذا چی گفتم رو گازه هنوز نپخته گفت یخچالتونو باز کن ببینم چی دارید😐 این چیزا تو وجود من قفله، من تو خونه مادرشوهرمم از گشنگی بخوام بمیرمم نمیگم چی دارید
یا مثلا میاد خونمون میره رو میز و صندلی دخترم میشینه دخترمم رو زمین میشینه گریه میکنه
چند روز پیش رفتیم مسجد دوتایی رفتن مهرای سنگی مسجدو اوردن بازی کنن همشو برداشت نذاشت دخترم بازی کنه نصفشون کردم نصفشو دادم دخترم نصفشم به دختر همسایه گفتم اینجوری بازی کنید باز مهرای دخترمو ازش گرفت گفت میخوام برج بسازم گفتم خب یکی تو بذار یکی دختر من باز نذاشت دخترم بذاره دخترمم گریه می کرد منم اوردمش خونه، یکسره حرف میزنه خونمون که میاد یک ثانیه نمی تونه یه جا بشینه
یه سال از دختر من بزرگتره مادرش نوشتن اعداد رو بهش یاد داده ولی من نمیخوام دخترم تو سن کم با آموزش مستقیم چیزی یاد بگیره
هروقت میاد با حالت تحقیر به دخترم میگه من فلان چیزو بلدم تو هم بلدی دخترم با حالت خجالت میگه نه
مامان گلسا مامان گلسا ۴ سالگی
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا دیگه دارم دق می کنم از غصه گهواره پر شده از اینکه همه ی مامانا یا دارن بچه هاشون رو مهد میزارن یا کلاس اونوقت طفلکی های من چی هنوز نمی تونند حرف بزنند و گفتار درمانیشون رو شروع کردم خدابه سر شاهده اینقدر تو دلم غم داره که حد نداره امروز مشاوره و ارزیابی دوقلو ها بود که بردمشون دلوین رو گفت باید گفتار درمانی بیاددر هفته دوبار ماهلینم هم گفتار هم‌کار درمانی گفت ماهلین در حده یه بچه ی یک سالس 😭 اینقدر عقبه از همسن و سالاش گفتم می خوام مهد بزارم گفت الان اصدا براشون فایده نداره چون فعلا حرف زدنشون خوب نیست اعتماد به نفسشون پایین میاد مخصوصا ماهلین گفت فعلا اصلا اصلا نمی دونم شانس من چرا بچه های من باید اینجوری بشن 😥🥺اوضاع ماهلین رو گفت ۷۰ درصدش به خاطر تشنجی که کرده باعث تاخیر کلامی شده یکی از اصلی ترین دلیل هاش گفت با این شرایطی هم که داره تا درکشو بالا نبریم فعلا نمی تونی از پوشک بگیری 😥ای کاش زودتر به داد بچه هام رسیده بودم همش فکر می کردم طبیعیه ای خدا هرگز خودمو نمی بخشم 🥺