سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۲ سالگی
از شیر گرفتن بچه 🙂

پارت۱:

سلام به همه ی مامانا و خداقوت از بچه داری ،میخوام تجربه ی خودم از شیر گرفتن بچه رو باشماها هم در میون بزارم شاید مادری مثل من استرس از شیر گرفتن داشته باشه و یا اینکه ندونه از کجا و چجوری شروع کنه ، میخوام کامل از اولش براتون بگم🙂♥️

( بچه ی
من به سینه م به شدت وابسته بود طوری که هر نیم ساعت یه بار باید بهش شیر میدادم😕😏)
از یکماه بیشتره که تصمیم گرفتم بچه مو از شیر بگیرم روز اول تایم ظهر صبح تا ظهر رو یه وعده رو کم کردم ، روز دوم یه وعده ی دیگه رو تا یه هفته این روند کم کردن رو ادامه دادم پایان هفته که شد دیگه کامل تایم بعداز صبحانه تا ناهار بهش ندادم
هفته ی دیگه به همین روند تایم ناهار تا شام رو کم و سپس قطع کردم
این روند رو تا دو هفته ی دیگه ادامه دادم
یعنی تایم صبحانه( بعداز خواب)
ناهار قبل و بعداز خواب
شام (قبل از خواب)
اینجوری شده بود که بچه م فقط موقع خواب شیر میخواست و بدون شیر نمیتونست بخوابه!!!!
که
۴روز پیش تصمیم گرفتم اونم ترک بدم ، روز اول تایم صبح رو بهش دادم ولی ظهر نه( منظورم برای خواب ظهره) یه عالمه بی تابی کرد و خیلی خوابش میومد ولی بهش ندادم و ظهر نخوابید و خیلی گریه و بی تابی میکرد منم بردمش مغازه و براش خوراکی خریدم توی خیابون میچرخوندم ولی بچه م طفلک خسته ی خسته بود وخوابش میمومد😔🥺 ولی من مقاومت کردم
این روند تا شب ادامه دادم، شام خورد و الان موقع خوابش بود ولی نمیتونست بدون ممه بخوابه ساعت نزدیک ۱۲شب شده بود ولی از صبح نخوابیده بود و بلند بلند گریه و بی تابی میکرد منم براش با گوشی کارتونی که دوست داره گذاشتم هم نگاه میکرد و هم بی تاب بود و باز مقاومت کردم تا اینکه در حین کارتون دیدن خوابش برد🥺
مامان رایانی🥹😍 مامان رایانی🥹😍 ۲ سالگی
سلام دوستان گلم 🩵 اول از همه بگم احتمالا یکم طولانی باشه وراجی میخوام بکنم🫣
اومدم تجربه از شیر گرفتن رایان براتون بگم
برم بالا منبر براتون سخنرانی
جمعه غروب ساعت ۵بود همسرم‌گفت مریم دیگه دست بکارشو رایان‌و ازشیر بگیر تا یکمم لاغر شد بهونه گیر شد تا برا تولدش سرحال شه مثلا اگه لاغرشد به خودش بیاد
منم از دهنم دررفت گفتم اقا بیا الان رب گوجه بزنیم ببینم واکنشش چیه
من رب زدم رایان گفت ممه من سینمو نشونش دادم گفتم مامان جان ممه دیگه عین شده بد شده رایان حالش بهم خورد فرار کرد
دیگه هردفعه میگفت ممه نشونش میدادم میگفت عَین
خلاصه شب بردیم پارک خوب بازی کرد
شبم با ماشین داداشم بردیم خوابوندمش
شب نصفه شد بیدارشد گریه کرد تابش دادم خوابید ساعت ۸بیدارشد دوباره نق زد تابش دادم خوابید
اقا شانس بد من رایان اسهال شد
ظهر گذاشتم تاب ریلکسی خوابید(اینم بگم رایان اصلا روزا بهونه شیر نمیگیره فقط نصف شبا)
بقیارو پایین میزارم عکسارام لایک‌کنید