نگران نباش خدا بزرگه
اتفاقا الان منم بچمو بعل کرده بودم داشتم به حال زندگیم گریه میکردم
ولی میدونم این روزام میگذره فقط یکم صبر باید کرد
به این فک کن همین کوچولو ثمره عشقتونه و تو این دنیا جز تو که مادرشی جایی برای گریه هاش و نازکردناش نیست
نه دل دردش نه نفخش نه درد واکسنش تقصیر خودش نیست
مایی که انتخاب کردیم به این دنیا بیاریمشون باید از این روزا با صبوری گذر کنیم یه مدته ایشالا اینم به خیر و خوشی میگدره
منم وضعم همینه با اینکه دو روز دیگه چهارماهش میشه😥کارم گریه ی
منم وضعیتم همینه دس تنهام تو شهر غریبم ،بچم اذیت میکنه زود رنج شدم مث دیوونه ها خیلی بهم میریزم
منم دلم تنگ شده😔
خب با خودتون ببریدش بیرون پس من که ۳ تا بچه دارم و مادرم پیشم نیست چی کار میکنم تازه اون میشه همدم تنهاییهای شما هنوز نتونستی با حضورش کنار بیای وگرنه اینقدرم سخت نیست ولی کلا به هر دو تون حق میدم ما هم دلمون برای دونفری مون تنگ شده
عزیز دلم
میفهممت باور کن زندگی های هممون بهم ریخته
تقریبا از سه چهار ماهگی زندگی روال تر از قبل میشه
سعی کنید این روزا بیشتر کنار هم باشید تا بگذره
برای بیرون رفتن هم موقعی که میخوابه برید
تقریبا ساعت خوابش اومده دستت
و اینک از الان سعی کن ساعت ۹:۳۰ یا ۱۰ بخابونیش تا وقت بیشتری بتونی با همسرت بگذرونی
برای کولیک هم شیشه شیر خیلی مهمه و اینک هر روز ،روزی دوسه بار چای نبات بخور برای نفخش خیلی کمک میکنه
واقعا هیچوقت فکرنمیکردم بعداینک بچه بدنیا بیادما مادرا انقد ناراحتی داشته باشیم ولی اشکال نداره ماخودمون خاستیم اون بیاد من ک خیلی دوسش دارم درسته بعضی وقتاخسته میشم میگم اخه ابم کم بود نونم کم بود چرابچه اوردم ولی همین ک نگاش میکنم دوستدارم محکم بغلش کنم ایشالا ک کم کم ب روال قبل برگرده زندگیمون
مادر بودن واقعا سخته اونم توو شهر غریب و دست تنها…
منم دقیقا توو همین شرایطم ولی با همه سختیاش حتی یه درصدم به زندگی پیش از اناهیتام فکر نمیکنم و نمیخوام بهش برگردم..
من بعد از عروسیم زود حامله شدم خداروشکر
و کل ۹ ماه استراحت مطلق خونه مادرم
یعنی فقط سه ماه دونفره زندگی کردیم
تازه نامزدیمون هم کلا سه ماه بود
پس من چی بگم تازه سنم هم کمه بچه طلاق هم بودم تو زندگی همش مشکلات و برادر مریض داشتم
مادرم بنده خدا الان داره کمکم می کنه
مادرشوهرم هم خیلی بده خیلی
عزیزم اینا هم یه دورانیه که بالاخره میگذره
غصه اینچیزایی که دوباره میتونی تجربش کنی و نخور
فعلا صدتو بزار برای بچت
بهت قول میدم دوباره روزای قشنگ قبلتونو میتونید داشته باشید
همه این شرایط و تجربه میکنن
ولی نگران نباش همیشگی نیست
عزیزم اوایل زایمان همینطوره بعد یه مدت همه چی خوب میشه من سر هر دو بچم اوایل زندگیم داغون بود بعد کم کم بهتر و بهتر شد
عزیزم هممون همینیم .
منم دلم برای روزای قبل تنگ شده چیزی که بیشتر از همه عذابم میده هیکلمه .که به هم ریخت .چون من خودم خیلی لاغر بودم و تو بارداری فقط شکمم بزرگ شد. بعد از زایمان شکمم کوچیک شد ولی چون به خاطر شیردهی مجبورم مرتب چیزی بخورم شکمم دوباره بزرگ شده مثل ۵ . ۶ ماهه ها واقعا از خودمم بدم میاد. .
گاهی دخترم سینمو پس میزنه .و گریه میکنه منم پایه پاش گریه میکنم که من به خاطرش دارم میخورم که شیرخوب داشته باشم و هیکلم بد شده ولی اون نمیخوره. ولی بازم وقتی خوابه میشینم تو صورتش نگاه میکنم و باخودم میگم تنها پناه این بچه منم . خودم خواستم که بیاد و باشه . پس باید قوی باشم و تمام توانم و براش بزارم.به خودم میگم وقت برای لاغری زیاده ولی هیچ کقت این روزا تکرار نمیشه روزایی که دخترم انقدری بوده و اینجوری تو بغلم جا میشده.
عزیزممم چقدر هممون یه حس مشترک داریم🥹هممون دلمون واسه دوتایی بودنامون تنگ شده ولی خب این تصمیمیه که خودمون گرفتیم عوضش این جوجه ها ی لبخند که میزنن همه این خستگیا در میره! من یوقتایی دخترمو میذارم خونه مامانم شب اونجا بمونه خودمون دوتایی وقت میگذرونیم یا میریم بیرون، امتحان کن
حستو کاملا درک می کنم . دقیقا حس دلتنگی برای دو نفره هامون و دلسوزی برای همسرم رو دارم ... روزای سختیه مامان و مادرشوهرم مریضن و دست تنها دارم بچّه مو بزرگ می کنم . یعنی حتی ده روز خونه ی مامان و کمکی و ... هم نداشتم . از روز زایمان حتی یه شبم کسی نبوده بچه رو نگه داره و من بخوابم ولی خب چاره چیه . باید پذیرفت و ادامه داد ...
آخ که گفتی واکسن کلا بهمشون ریخت
هممون همینیم حالا من اینجا غریبم هستم نه خانواده خودم نه همسرم هیشکی نداریم این بین زد و خودم مریض شدم و دوشب بستری شدم شوهرم با دو بچه تو بیمارستانها اسیر بود نمیدونست نگران من باشه و دنبال کارای من باشه یا حواسش به بچه ها باشه مجبوری اینام بامن موندن بیمارستان چون هیشکی نبود کنار من باشه
خیلی خیلی سخته ولی همین که سالمن خداروشکر
نی نی ها قلق دارن کافیه بدونی دلیل گریه کردنشون چیه و چیکاری باید کنی تا اروم شه
تو گهواره خیلی از قلق ها رو متخصصین و مادرا و مشاورا گفتن اشتراک داشته باشی راحت میتونی ازشون کمک بگیری
البته حق میدم گلم بچه اول چون تجریه نداری واقعن سخته
بازم بارهاا شکر گن که یه بچه سالم داری که میتونه با گریه اش به مامانش بفهمونه یجاییش درد میکنه و داره اذیت میشه
من دوتا دارم اونم پسر شیطون و مدرسه ای چی بگم ،خدا بهم صبر بده
چقدر حالتو درک میکنم فقط میتونم بگم باور کن میگذره صبر داشته باش
چقد حرف دل منم بود خدایا شکر ولی داغونم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.