منم از اون بارداریای داستان دار داشتم ، نگم برات که چی کشیدم یعنی الان یاد اون موقع هام میوفتم میخوام بمیرم ، الان پسرم دوازده سالشه وخدارو شکر سالمه ، خدا خودش حافظ و نگهبان همه هست مخصوصا بچه ها ، یادمه اون وقتا منم همش نگران همین بودم میگفتم خدایا خواهش میکنم یه سد محکم بین استرسم و بچه ی توی شکمم قرار بده 😁😁😁
سلام فکر نمیکنم هییییچ کسی به اندازه ی من استرس داشت خداااای استرس بودم ولی خدا رو هزار مرتبه شکر بچه سالمه ولی ناگفته نمونه ی مدت طولانی زردی داشت که فکر کنم بی ربط با استرس باشه
من خدای استرس بودم میزدم خودمو یه وقتهای بچه داخل شکممو، ،شبا یا خوابم نمیبرد یا یه دفعه از تو خواب میپریدم، هر روز گریه هر روز با صدای بلند،،یه سره بالا می آوردم معدم ترکیده بود فکرای منفی آرزوهای منفی ،فکر خودکشی،،همه چی داشتم الان پسرم به دنیا اومده نه ماهشه خداروشکر فعلا که سالمه ،،ولی خیلی به خودم و خانوادم سخت گذشت خیلی اصلا دوست ندارم برگردم به اون دوران وحشتناک
من خیلی استرس کشیدم، مامانم دوتا عمل سخت شد، عمل دومش اخر بارداریم بود، فشارم رفت بالا، گفتن باید بستری بشی تا به هفته ۳۷ حداقل برسی بعد زایمان کنی، اصلا اوضاعی بود اخرای بارداریم، ولی خدارو شکر دخترم سالمه.من از ماهه پنجم بارداریم خییییلی استرس کشیدم
عزیزم سالم ب دنیا میاد ولی توی نوزادی خیلی گریه میکنه چون مادر تو بارداری گریه کرده باصدا میپره چون مادر از خیلی چیزا ترسیده سیستم ایمنیش ضعیفه و مرتب مریض میشه فزرگ ک شد ضعف اعصاب میگیره
این حرفا را چون میدونم میگم ولی توی بارداری هرچی استرس و تنش هست ب مادر وارد میشه چون خودم اینجور بودم
عزیزم استرس اصلا خوب نیست سعی کن از تراپیست کمک بگیری
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.