مامانا شثوهرای شما هم هرچقدر به زمان زایمان نزدیک میشین هم یجورایی ناراحته هم خوشحال😂
شوهر من بااینکه هلاک بچه ست
خوشحاله بچه دارمیشیم
الانم هر شب میگه دلم برای اینروزامون تنگ میشه
اگه بچه بیاد دیگه این دونفریامون تموم میشن مسیولیتمون سنگین میشه
میگم ناراحتی
میگه ناراحت که نه
ولیاین دوره زندگیمون دیگه تموم میشه😂

من اونطوری هستم بیشتر بروز نمی‌ده طفلک

😐😂شوهر من بیخیال همه چی است

والا من خودم اینطوری م😂

اره خب معلومه

ب شوهر من همه میگن سختیات داره شروع میشه...اونم‌میگه تازه خوشبختیام و قراره ببینم 😍😍

شوهر من میگه الان راحت بخواب سه ماهه دیگه که بچه اومد شب و روز نداریم دهنمون سرویس میشه باید نوبتی نگه داریم😆😆😆

من خودم اونطوری شدم
دونفره های آدم کم میشه یعنی بچه نمیزاره واقعا همش باید بهش رسیدگی کنی میبینی نصفه شب شده😅

منم بعد از زایمان همین حس حالو داشتم تا یک ماه افسردگی شدید داشتم رفتم تراپیست تازه با این شرایط جدیدم کنار اومدم

من خودم بعد از زایمان همین حس رو پیدا کردم تا دوهفته اول همش گریه میکردم دلم برای زندگی دونفرم با شوهرم تنگ شده بود
الان تازه دارم کنار میام با شرایط جدیدم
بااینکه منو شوهرمم ۳ سال با دکتر و دارو و تلاش بچه دار شدیم

شوهرم ترسوعه😂 همش بم میگه داریم نزدیک میشیم چ خاکی بر سرم بریزم 😂

نه والا شوهرم از وقتی باردار شدم عملا دونفره هامون تموم شده رفته☹️

شوهر من می‌گفت فقط تموم بشه بزایی
منم زاییدم تو حاملگی تو😂😂😂