الان تایپیکتو دیدم یاد خودم افتادم..مامانم تا روز ده پیشم بود ولی اصلا کمکی نمیکرد..تو بیمارستان شب اول من داشتم میمردم گرفت خوابید من خودم بچه بیدار میشد گریه میکرد به بدبختی برش میداشتم سینه میذاشتم دهنش بلدم نبودم درست...
تا روز ۵ بستری بودم اومدیم خونه هم مامانم فقط تو حموم اولش کمکم کرد و اون پنج روزی اونجا بود کمکم غذا فقط درست میکرد و خدا لعنت کنه نامزد قبلی ابجیمو با حرفاش مامانمو پر میکرد و کارایی میکرد اشکمو در میاورد....
بزرگه بهانه سینه رو نمیگرفت.من دخترم ۲سال و دوماهش بود هنوز که هنوزه از عذاب وجدان میمیرم😔
چ کیفی کردم خدا واسه هم نگهتون داره
آره خیلی حس قشنگیه آدم همه غموغصه هاشویادش میره
من از اون روزا خاطرات خوبی ندارم متاسفانه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.