۲ پاسخ

سلام هزینه دکتر و بیمارستان چقدر شد؟!

خیلی خوشحالم برات خدارو شکر ک زایمان خوبی داشتی...هیچ مادری درد نکشه الهی من طبیعی بودم خیلی خیلی سخت بود تجرلمو گزاشتم ....

سوال های مرتبط

مامان بردیا مامان بردیا ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین
من چهارشنبه ساعت۲عمل شدم و۲:۱۵بچم به دنیا اومد قبل از اینکه برم اتاق عمل انقد گریه کردم استرس و ترس تمام وجودمو گرفته بود اومدن منو بردن اتاق عمل رفتم تا تخت و اماده کردن نشستم من بیمارستان مصطفی خمینی عمل شدم پرستارا و دکتراش به حدی خوب بودن مهربون بودن ک اندازه نداشت عینه پروانه دورم میگشتن اینم بگم ترس از امپول بی حسی ام خیلی داشتم اون اقایی ک برام زد خیلی مهربون بود هیچی از امپول من نفهمیدم اصلا دردی نداشت وقتی زد انگار از کمر به پایین اب گرم ریختن منو خوابوندن من قبلش گفته بودم سون‌ میخاین وصل کنین موقعه سری بهم بزنین و برام زدن ماساژ رحمی ام گفتم زمانی ک عمل تموم‌شد انجام بدین انجام دادن چون خیلی ترس داشتم برای ماساژ رحمی از عملم هیچی نفهمیدم عینه آب خوردن نیم ساعتم تو ریکاوری بودم سزارین فقط دو سه روز اول درد داری اونم درد بخیه ن درد شکم و بعد چن روز خوب میشی شیاف خیلی خوبه من دکترم گف پمپ درد هم احتیاج نداری و واقعا هم لازم نشد شیاف کافی بود
مامان آرتمیس🐣🤰😍 مامان آرتمیس🐣🤰😍 ۵ ماهگی
خب میخوام از زایمانم بگم براتون تاریخ ۱۴۰۳/۳/۱۳
من ۳۸هفته و دوروز زایمان کردم صبح ساعت ۸رفتیم تا کارامو کردم نه شد بعد رفتم برا آماده شدن سونی ک بهم وصل کردن اصل درد نداشت فقط سوزش داشت ا‌ونم اولش بود……
بعد دیگ رفتم برای عمل آمپول بی حسی اصلا درد نداشت شاید باورتون نشه استرس نداشتم اصلا خودمم تعجب کرده بودم فقط دوست داشتم دخترمو زود ببینم بلاخره آمپول و زدن و خوابیدم تا کارارو انجام بدن بی حس شدم میخوام بگم واقعا سزارین خوب البته بدن با بدن فرق میکنه….دخترم ۹/۵۰ب دنیا اومد با وزن ۲/۹۰۰وقتی دیدمش خیلی حس خوبی بود واقعا بهترین لذت دنیاس🥺😍
دیگ رفتم تو ریکاوری خیلی لرز داشتم خیلی درد نداشتم فقط لرز داشتم رفتم تو بخش اولش ی کوچولو درد داشتم بعد راه ک رفتم دیگ خوب شدم دردی زیاد نداشتم خونه هم اومدم اوکی بودم خلاصه من تو حاملگیم تا دقیقه نود حالم خوب بود کارامو خودم میکردم از پا نیوفتادم الانم ب من باش پا میشم کار کنم ولی شوهرم نمیزاره🤪
بیمارستانم خوب بود نور شهریار دکترمم عالی بود خیلی خیلی ازش راضی بودم واقعا خدا خیرش بده خیلی خوب عملم کرد اسم دکترم پریسا کریمخانی راضی بودم ازش🙏
اینم عکس الان دخترم خیلی نازه همش فک میکنم عروسک فانتزی بغلم میکنم 🥺دخترم شده تمام دنیام خیلی خوب مادرشدن ایشالا خدا ب همه اونایی ک میخوان مادربشن ی فرشته بهشون بده🤲
اینم یادگاری از ۱۴۰۳/۳/۱۹
مامان آراز مامان آراز ۵ ماهگی
من هیچی نمی‌فهمیدم فقط می‌دیدم ک لرزشم خیلی قویع و حالت تهوع دارم و ی اشتباهی ک من کردم سرمو تکون دادم که متاسفانه الان از سر درد دارم میمیرم وسطای عملم بود که دیدم واقعا حالم بهم میخوره سرمو میکوبیدم ب صندلی بعد ۵دقیقع دیدم پرستارا ی چیز سفید آوردن گذاشتن کنارم تو گهواره دارن تمیز می‌کنه صدایی از نی نی در نمی اومد ب پرستار گفتم گفت الان گریه می‌کنه چنتا ب پاش زدن ک شروع ب گریه کرد واقعا ی حس ناب هست و‌ آدم و مست می‌کنه بعد برام آمپول خواب آور زدن دیگه هیچی نفهمیدم و آخرای بخیه موند بود و ماساژ رحمی ک با ی لرزش بدی تو بدنم بیدار شدم همش سردم بود انگار در از جون همه تو سرد خونه بودم از ماساژ رحمی هیچی نفهمیدم من و آوردن ریکاوری و متاسفانه اونجام سرمو تکون دادم همسرم اومد با مامانم همش بهشون میگفتم بچه کو دیدین مامانم گفت آره رفت بخش نوزادان الان میاد یدونه هم تو ریکاوری ماساژ رحمی دادن ک نفهمیدم بردنم بخش گذاشتن رو تخت ب همسرم میگفتم پس گل من کو می‌گفت میارم فردا وقت ملاقتع عزیزم 😂😂یدونه هم بخش ماساژ دادن و نفهمیدم بعد نوزاد آوردن ولی بخاطر خس خس سینش و استفراغ خلت مانندش ی شب بخش نوزادان بود و صب آوردن پیشم 🥺💙من از ۴/۶بستری بودم امروز مرخص شدم و حال نینی هم خوبه ولی تند تند ازم شیر میخاد و خدا رو شکر شیرم دارم و پرستارا کمک کردن بچم بگیره شیر منو🥺💙
این حال خوب قسمت همه مامانا
و پسر من آراز کوچولو ساعت ۱۰:۳۰دقیقه روز جمعه 14۰۳/۴/۷بدنیا اومد 🥺💙💙
۳۸هفته و ۳روز بودم وزن نینی هم ۳۵۰۰ بود و قدشم فک کنم ۴۵ هستش 🥺🥺❤️❤️
مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ ۶ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو بنویسم واقعا زایمان راحت عالی داشتم من خدارو شکر و بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم ولی عالی بود برا من ، ۵ شنبه از ۶ صبح دردام کم کم شروع شد ی دردی بود ک یهو میگرفت در حد چی ول میکرد تا نه صبح هر نیم ساعت ی بار درده می اومد رفتم بیمارستانی ک دکتر خودم بود گفت دو سانت بازی برو دردات بیشتر شه بیا ساعت ۴ بستری شی در دا همون بود اومدم یکم ورزش کردم ساعت ۴ رفتم گفت همونی بستریت نمیکنم معایینه کرد گفت برو هیچی دیگ پامو گذاشتم تو ماشین ک برگردیم دردام شدید تر شد خیلی شدید با فاصله هم رسیدیم خونه دیگ من مرگو داشتم میدیدیم از درد درد شدید ک یهو میگرفت ول میکرد ، از درد نرفتم دیگ تهران پیش دکترم رفتم تامین اجتماعی شهریار دید منو ۴ سانت‌باز بودم گفتش بدو برو بستری شو ، اومدن بستریم کردم بی حسی زدن ب کمرم از کمر ب پایین کلا بی حس ، خلاصه ک من اصن از زایمان هیچی نفهمیدم اگ طبیعی بودین حتمااا بیحسی بزنین چون خیلی خوبه
مامان فرفری مامان فرفری ۹ ماهگی
مامانا ممنون میشم تایپیکمو کامل وقت بزارید بخونید
من ۲۵ روز پیش خیلی یهویی شد سزارین کردم .بعد مرخص شدم اومدم خونه تا ۷ روز اول درد وحشتناکی داشتم ولی بعد ده روز کم کم سر پا شدم همه میگفتن شکمت هنوز خودشه منم شکم بند زدم قبل از کشیدن بخیه هام.بعد حس کردم بالای عملم سفت شده و بزرگ رفتم خودم آزاد سونو دادم دیدم نوشته سروما هست .بردمش پیش دکترم(دکتری ک عملم کرد اورژانسی یکی دیگه بود)اون درجا ی قسمت از عملم باز کرد و ی مقدار خالی کرد .تا ۳ روز این کارو کرد فایده نداشت بعد بستری شدم بیمارستان روزی ۳ بار ۴ روز اول پرستارا شستشو میدادن ک خیلی بد بود باند خشک یا خیس میزاشتن داخل زخمم خیلی درد داشت .بعد دکترم اومد دید ک گفت اینجوری جواب نمیده دوباره ۳ روز داخل اتاق عمل روزی دو سه بار شستشو دادن .روزی ک خواستن مرخصی کنن ی مقدار هنوز عفونت داشتم ک اونو با تیغ بریدن تا جاش خون در بیاد .باز هم ی قسمت از عملم رو باز گذاشتن.اومدم خونه خومم میشستم .الان ی هفته مرخص شدم خودم الان نگاه کردم انگار بازم عفونت میریزه بیرون.دیگه نمیدونم چکار کنم.کسی اینجوری بوده؟شب و روز استرس دارم .میترسم منتقل شه ب بدنم ی بیماری بگیرم😔همش میترسم یچیزیم بشه نتونم بچمو بزرگ کنم😭لطفا کسی تجربه داره بهم بگه
مامان نیل آی مامان نیل آی ۹ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه زایمانم😍
اول از همه باید بگم خدا روشکر برای این لحظه 🤲🧿
پارت اول :
من بعد از کلی حرص و جوش و استرس که قرار بود برم فامیلی... بخاطر بسته شدن فامیلی رفتم بیمارستان پارس چون دکترم فقط این دوتا بیمارستان میرفت. خیلی از خانم دکتر راضی بودم عملم خیلی راحت بود .
برای روز ۳ اسفند نامه داشتم و روز قبلش ۲ اسفند برای تشکیل پرونده بهمون زنگ زدن و من از ۹ صبح تا ۲بعدظهر با همسرم بیمارستان بودیم...
منم راستش ی کوچولو استرس داشتم از طرفیم خوشحال بودم قراره جوجه تو دلمو ببینم 😍 خیلی تو ذهنم تصورش میکردم .. خلاصه شب قبل عمل خواهرم اومدم پیشم باشه تا من استرس نداشته باشم... منم فقط یک ساعت و نیم خوابیدم.... و ۶ صبح حرکت کردیم به سمت بیمارستان.
وقتی رسیدیم اول ی آقایی اومد دستبند مشخصات رو زد به دستم و گفت برم داخل بخش و به همسر و خواهر و مادرشوهرم اجازه ندادن بیان داخل اونجا بود که ی لحظه بغضم گرفت ولی خیلی جلو خودمو نگه داشتم.
ادامه تایپیک بعد
مامان نفس مامان نفس ۴ ماهگی
# پارت سوم
من استرس داشتم دکترم نیاد هی میگفتم دکترم اومد میادش؟دکتر رو عصرش دیدم اومد گفت نگران نباش موقع زایمانت میام واقعا استرس داشتم سر یک ربع خودشو رسوند بیمارستان رفتم اتاق عمل چون شام خورده بودم از کمر بیهوشم کردم پرسنل اتاق عمل و مسئول بیهوشی فوق العاده مهربون و خوش اخلاق بودن بعد چند دقیقه پاهام سنگین و بیحس شد بعدم صدای گریه نوزاد رو شنیدم واسه من که قبلش خیلی درد طبیعی کشیده بودم مثل بهشت بود داشت تو اتاق عمل خوابم میبرد فقط نفسم تنگی میکرد و حالت تهوع داشتم که گفتن طبیعیه ساعت ۱۲
و ۴۵ دقیقه دختر گلم به دنیا اومد هیچی درد نداشتم تا از ریکاوری بیام بیرون ساعت ۲ و نیم بودش همسرم و پرسنل بیمارستان گذاشتنم رو تخت چون پاهام سنگین بود ساعت ۸ صبح از بیحسی دراومدم درد بخیه هام قابل تحمل بود ولی چون قبلش سوزن فشار بهم زده بودن رحمم به شدت منقبض میشد چون شکمم بخیه بود دردش وحشتناک بود.دو تا شیاف و یک ساعت بعدش یک سوزن بهم زدن دردام اروم شد با کمک مامانم راه رفتم درداش بد بود ولی میشد تحمل کرد واقعا از انتخاب زایمان طبیعی پشیمون شدم بدن آدما با هم فرق داره ولی اگه الان میتونستم انتخاب کنم صد درصد از اول سزارین رو انتخاب میکردم من زیاد اصرار به طبیعی داشتم ولی الان میبینم واقعا سزارین واسه ی من بهتر بود.