سلام من اومدم با تجربه زایمانم😍
اول از همه باید بگم خدا روشکر برای این لحظه 🤲🧿
پارت اول :
من بعد از کلی حرص و جوش و استرس که قرار بود برم فامیلی... بخاطر بسته شدن فامیلی رفتم بیمارستان پارس چون دکترم فقط این دوتا بیمارستان میرفت. خیلی از خانم دکتر راضی بودم عملم خیلی راحت بود .
برای روز ۳ اسفند نامه داشتم و روز قبلش ۲ اسفند برای تشکیل پرونده بهمون زنگ زدن و من از ۹ صبح تا ۲بعدظهر با همسرم بیمارستان بودیم...
منم راستش ی کوچولو استرس داشتم از طرفیم خوشحال بودم قراره جوجه تو دلمو ببینم 😍 خیلی تو ذهنم تصورش میکردم .. خلاصه شب قبل عمل خواهرم اومدم پیشم باشه تا من استرس نداشته باشم... منم فقط یک ساعت و نیم خوابیدم.... و ۶ صبح حرکت کردیم به سمت بیمارستان.
وقتی رسیدیم اول ی آقایی اومد دستبند مشخصات رو زد به دستم و گفت برم داخل بخش و به همسر و خواهر و مادرشوهرم اجازه ندادن بیان داخل اونجا بود که ی لحظه بغضم گرفت ولی خیلی جلو خودمو نگه داشتم.
ادامه تایپیک بعد

۱۱ پاسخ

😍😍😍😍

منو لایک کن بقیه اشو بخونم

آخ جووووون تجربه یه مامان دیگه ،🤪🤪🤪🤪

به سلامتی عزیزم🥰🤲

ادامه😉😉😉

عزیزم پارس مگ اجازه سزارین میده؟شما سز اجباری بودی مگ؟

بسلامتی

عملت چجوری بود
یعنی دردت اینا چجوری بود راه رفتنت اینا

قدم نورسیده مبارک عزیزم🥰❤

مبارکه مبارکه عزیزم قدم نو رسیده مبارک انشاالله قدمش پر خیر و برکت باشه براتون انشاالله زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه

اسم دکترتون چی بود ؟

سوال های مرتبط

مامان دلوین مامان دلوین ۶ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان نیل آی مامان نیل آی ۸ ماهگی
پارت دوم :
داخل بخش ی رب نشستم و خیلی استرس داشتم استرس عمل نه استرس اینکه سر عمل گلاب به روتون دسشویم بگیره🙈🙈 چند بار رفتم سرویس و بعد خانومی که پرونده سزارین رو تکمیل میکرد صدام زد و رفتم مشخصاتو کامل کنم یهو گفتن مریض دکتر اصغرنیا و صدری بیاد در صورتی که اول اسم منو گفته بودن...حتی خود اون خانم هم عصبانی شد ... خلاصه اون سه نفر رفتن و بعد پرستار اومد خون گرفت ... ضربان قلب و نوار قلب و چک کرد و بردن ی اتاق دیگه بزای سوند وصل کردن فقط ی لحظه سوزش داره بعد بی حسی دیگی چیزی متوجه نشدم...
بعد بردن به سمت اتاق عمل خواهرم اومد ی لحظه جلو پیشونیمو بوس کرد ... بعد من با اسانسور رفتم ی طبقه دیگه ... وارد اتاق عمل شدم ماما و پرستار و دکتر بیهوشی خیلییی مهربون بودن طوری رفتار میکردن که استرسم رفع بشه ...ولی من اون لحظه به این فکر میکردم که ی روز پشت در ی اتاق عملی مادرمو از دست دادم و حالا خودم تو ی اتاق عمل دیگه دارم مادر میشم خیلی اون لحظه ها هم تلخ بود هم شیرین بخاطر تجربه لحظه مادر شدن...
مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
۱۴۰۳/۰۵/۰۸
پارت اول سزارین:
پنجشنبه چهارم مرداد ماه معادل ۳۷ هفته و ۶ روز، من واسه سونوی وزن رفتم و دکتر بهم گفت که آب دور جنین زیاده شده و نباید زیاد بمونه، منم ی کوچولو استرس گرفتم تا شنبه ک رفتم پیش دکتر خودم گفت اگه میتونی تو این هفته زودتر کاراتو انجام بده و تصمیمتو بگیر، من گفتم برم از چند بیمارستان سوال کنم ببینم چطوره، رفتم بیمارستان نیروهای مسلح گفت اول بابد طبیعی تلاش کنی اگه نتونستی سزارین با هزینه ده تومن، بعد رفتم امیرالمونین گفت سزارین انجام نمیدیم اول درد طبیعی بعد سزارین با ۱۸ تومن، منم تو این مدت هیچ انقباضی نداشتم، خلاصه اومدیم بیمارستان خصوصی آریا، یکشنبه اومدم پیش دکترم گفت دستمزد خودم ۷ تومن ۲۳ تومنم بیمارستان، منم قبول کردم و اومدیم خونه
اون شب حس عجیبی داشتم هم ترس هم خوشحال خلاصه ساعت سه ونیم صبح بیدار شدیم و ب سمت بیمارستان حرکت کردیم چون دکترم گفته بود زودتر برم واسه رزرو اتاق عمل، کارارو انجام دادیم
و من اماده شدم واسه عمل
مامان لیام🩵 مامان لیام🩵 ۱ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمانم(سزارین) بگم تو دوتا پارت میگم به طور خلاصه بخوام بگم من دکترم و انتخاب کردم و از اول رفتم تحت نظرش از همون اول هم گفتم سزارین می‌خوام کل شرایط منو دکترم میدونست و از بابت دکتر و بیمارستان خیالم راحت بود چون خیلی تعریفشو شنیده بودم بهم تاریخ داد اما خودش رفت سفر و یه روز قبل از تاریخم از سفر میومد خب استرس زیاد داشتم که نکنه تو تایمی که نیس چیزی بشه که مجبور باشم زودتر زایمان کنم دکترم گفت خیالت راحت همون تاریخی که دادم خودم میام و زایمان میکنم با اینکه استرس داشتم اما دکتر تا حدودی آرومم میکرد و کلا دکترم اهل استرس دادن نبود هزینه خود دکتر رو پرداخت کردم و آخرین ویزیت هم پیشش رفتم و یه سونو نوشت برام سونو رو انجام دادم و فهمیدیم که دو هفته رشد جنین عقبه و رشد شکمش صدکش رو پنج بود خب استرسای من بیشتر شد چون دکترم نبودش البته هفتمم کامل بود خلاصه به دکتر پیام دادم گفت صلاح من اینه زایمان کنی فردا با پزشک جایگزینم اسم پزشک جایگزینش هم خیلی شنیده بودم یکم خیالم راحت شد هرطور شد شب رو سر کردیم و شد صبح زایمانم ادامش پارت بعد
مامان 🤱🏻نیلماه مامان 🤱🏻نیلماه ۶ ماهگی
پارت ۱:
بچه ها من بلاخره اومدم تجربه سزارینمو بگم
اول اینکه حتما حتما حتما تو انتخاب دکتر دقت کنید،دکتر من عالی بود عالی،
همیشه اونایی که پیشش سز کرده بودن میگفتن دستش سبکه ولی من تا خودم تجربه نکردم متوجه نمیشدم که چی میگن،به شدت حرفه ای،جای بخیه هام گوش شیطون کر حتی معلوم نیس و بخیه جذبی هم زد،

صبح زود رفتیم بیمارستان کارای قبل بستری انجام دادیم،یک سری فرم خودمو همسرم پر کردیم،بیمارستانم نیکان غرب بود که خیلی راضی بودیم،اتاق خصوصی گرفتم،از قبل با آتلیه و دکور بیمارستان هماهنگ کردم،خانواده ی خودمو همسرمو اجازه ندادن بیان بالا فقط منو همسر و پرستاری که از لابی بیمارستان مارو برد بلوک زایمان،بقیه فعلا باید پایین منتظر میموندن،رفتم اونجا لباس های مخصوص دادن تنم کردن،همسرم بیرون بلوک و بخش نشست من داخل بودم و زیر دستگاه ان اس تی ،یه نیمساعت ۴۰ دقیقه بعد پرستار ویلچر اورد نشستم روی ویلچر و با همسرمو پرستار رفتیم طبقه ی بالتر که اتاقای عمل بود،همسرم تا داخل اتاق انتظار اناق عمل اومد خداحافظی کردیمو من رفتم داخل،🥹
مامان ILIYA مامان ILIYA ۵ ماهگی
از شنبه شب حرکات بچم کم شده بود یکشنبه شب نوبت دکتر داشتم رفتم پیش دکتر نوار قلب گرفت گفت حرکاتش خیلی کمه هفتت بالاست سزارین اختیاری هم هستی رشد بچه هم خوب بوده وزن گرفته به نظر من ریسک نکن همین امشب برو بیمارستان بستری شو صبح میام عملت میکنم منم که استرس داشتم اخه تاریخم 13 خرداد بود گفتم امشب میرم خونه صبح میرم بیمارستان دکتر گفت باشه فقط امشب تا صبح به پهلو بخواب خلاصه که رفتم خونه کارامو انجام دادم با همسرم و مدارک و ساک لوازم گذاشتم دم دست دوش گرفتم و خوابیدم صبح ساعت شش و نیم پاشدیم راه افتادیم سمت بیمارستان ساعت هفت رسیدیم اونجا رفتم اتاق مامایی اورژانس که پرونده تشکیل بدم ماما نوار قلب گرفت و فشارمم گرفت و یک دست لباس داد گفت اماده شو تا بریم بخش زنان همسرمم رفت سراغ تشکیل پرونده، گوشیمو وسایلامو تحویل دادن به همسرم و من رفتم بخش زنان ادنجا ازمایش و اینا ازم گرفتن گفتن روی تخت بخوابم تا دکتر بیاد ساعت هشت و نیم بود دکتر ساعت 14 بود اومد بالای سرم گفت سوند و وصل کنن و ببرنم اتاق عمل