پارت دو
بیدار که شدم اول معاینم کرد گفت شدی پنج نیم سانت بیا اپیدورالتو بزنیم که همونجا دکتر اومد برام زد درد من کامل صفر شد حالا که دیگه درد نداشتم نمی تونستم چشمام باز نگه دارم وسط ورزش ها همش خوابم میبرد به زور بیدارم میکردن برام اهنگ میزاشتن انرژی بگیرم اما دست خودم نبود بااینکه شب قبل خوب خوابیده بودم چشمام باز نمی موند دوباره خواهش کردم اجازه بدن یکم دیگه بخوابم اوناهم گفتن بیا برات ان اس تی بزاریم این تایم بخواب پاهامم باز گذاشتن که بتونن راحت معاینه کنن و چون بی حسی داشتم هیچی نمی فهمیدم
بعد بیست دقیقه که بیدار شدم دیدم دورم شلوغه یه ماما کلا پایین پام بود داشت معاینه میکرد معاینشم ابنجوری بود که اصلا دستشو در نمیاورد بیدارم کرد گفت هر وقت گفتم زور بزن خلاصه من با هر انقباض زور میزدم از بالا شکممو ماماهمراهم فشار میداد از پایین اون خانمه معاینه میکرد اپیدورالم تموم شده بود باید شارژ میکردن اما ماما اجازه نداد هی میگفت به دکترش زنگ بزنین بیاد منم باوجود اینکه دردام داشتم متوجه میشدم اما خوشحال بودم از اینکه نزدیک زایمانه
اما فقط تااینجا همه چی خوب بود بعدش جهنم شد

عزیز کدوم بیمارستان رفتی

🤕😰 ترسناک شد

بقیشو بگووو

وای میترسم بقیه اش بخونم 😑😁

وای منم وقتی اپیدورال زدن خوابیدم خیلی خوب بود ولی نزدیک زایمانم دیگه تمدید نکردن و لحظه زایمان درد داشتم و آخرشم نتونستم همکاری کنم و بیهوشم کردن و با وکیوم بچه رو خارج کردن.یعنی سزارین نکردن و من لحظه زایمان به هوش نبودم

وایییی استرس گرفتم بقیشو بخونم 😂

وای بقیش

وای خدای من اصلا تو زایمان هیچی قابل پیشبینی نیست