تجربم از زایمان سزارین پارت 1
صبح ساعت 8 از خونه راه افتادیم و رفتیم بیمارستان ساعت 9 معاینه کردن و گفتن برو واسه اتاق عمل رفتم بهم لباس دادن سرم وصل کردن و با همسرم راهی اتاق عمل شدم
بهم گفتن روی تخت بشین تا دکتر بیاد بی حست کنه دکتر اومد و امپول بی حسی زد اینم بگم که خیلی کم درد داشت بعدش دراز کشیدم و پرده کشیدن و دکتر بهم گفت موقعی که بخوام برش بزنم احساس می کنی ولی اصلا درد نداری خب منم فقط احساس قلقلک داشتم
بعد نیم ساعت شد ساعت 11:05 دقیقه و پسرم بدنیا اومد و بهم نشونش دادن و کلب بوسیدمش
موقع بخیه هم اصلا اذیت نشدم تا منتقل شدم به ریکاوری نیم ساعت هم تو ریکاوری بودم و بعد اومدم اتاقم
این از تجربه من در کل تا اینجا خداروشکر راضی ام و مشکلی نداشتم
وزن پسرم 3/250
قدش51

۵ پاسخ

ایشالا که از الان به بعد هم اذیت نشی و راضی باشی عزیزم. قدم پسرتم مبارک باشه 🥰😍

خیلی مبارکه عزیزم 🥹💜

کدوم بیمارستان زایمان کردین؟

عزیزم چند هفته بودی

کدوم بیمارستان

مقالات مرتبط

شیر خشک درست شده تا چند ساعت قابل استفاده است
شیر خشک درست شده تا چند ساعت قابل استفاده است؟
تجربه والدگری از زبان یک مادر مجرد روانشناس
تجربه والدگری از زبان یک مادر مجرد روانشناس
نظرات کسانی که کاشت مو انجام داده اند
نظرات کسانی که کاشت مو انجام داده اند
تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت

سوال های مرتبط

مامان آنیسا👶❤ مامان آنیسا👶❤ ۲ ماهگی
پارت ۳زایمان
همسرمم پشت در زایشگاه که صدامو می شنید جیغ میزدم استرس گرفته بود ناجور تا ساعت ۱۰ماینم کردن شدم ۶سانت ولی از درد مرده بودم بهم بیحسی و اکسیژن وصل کرده بودم کلی درد داشتم و همه ماما ها و دکترم بالا سرم بودن و قربون صدقم میرفتن و اینا دکتر گفت تا ساعت ۱۲صبر میکنیم اگه از ۶سانت تغییر نکرد میبریم سزارین اینم بگم سر ۵سانت کیسه آبم پاره کردن یعنی اصلا کیسه آبم پاره نشده بود نشتی داشت وقتی ساعت ۱۱دیدن اصلا حالم خوب نیست گفتن آماده کنین ببرم اتاق عمل من هنوز درد داشتم شدید سوند وصل کردن و کارامو کردن از شوهرم رضایت گرفتن تا خود اتاق عمل تا وقتی که بهم بی حسی بزنن درد داشتم و جیغ میزدم بی حسی که زدن انگار دنیارو بهم دادن و کلی با پرستار وبقیش پارت بعدی
مامان گندم مامان گندم ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت 3
خلاصه نیم ساعتم گذشت من پیشرفت نداشتم اومدن دنبالم بردن سزارین از کمر بی حس کردن سوزنش یکم درد داشتم ولی نه خیلی تو اتاق عمل دکتره که داشت بی حس میکرد گفت چقدر لگنت بالاست تو اصلا نمیتونی طبیعی زایمان کنی بی حس کرد بعد از چند دقیقه کامل بی حس شدم شروع کرد بعد از چند دقیقه دختر خوشگلمو نشونم داد بعد بخیه هم بردنم اتاق ریکاوری دو ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم بخش یواش اثر بی حسی داشت دردم شروع شد نزدیک یک ساعت درد خیلی بدی داشتم که شیاف گذاشتم بهتر شد ولی کامل نرفت دیگه خلاصه یکم خوابیدم دخترمم پیشم بود حالش خوب بود خدارو شکر چون بهم گفته بودن احتمال داره بره دستگاه ترسیده بودم ولی تو اتاق زایمان بهم امپول ریه زدن تا شب که رفتم اتاق عمل اوکی شده بود شکر خدا تا دیروزم بیمارستان بود غروب مرخص شدم اومدم خونه بخیه هامم یکم درد میکنه ولی با شیاف قابل تحمل میشه دیگه همین چیزی یادم نمیاد سوالی داشتین بپرسید جواب بدم ولی کلی بخوام بگم دیگه هیچ وقت راضی به سزارین نمیشم طبیعی هم که بدنم نمیکشه در کل دیگه بچه نمیارم 😂😂😂
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان پسر قشنگم مامان پسر قشنگم هفته بیست‌ونهم بارداری
سلام خانما
اومدم که براتون از تجربه سرکلاژم بگم
من دیروز صبح رفتم بیمارستان مادر و بستری شدم و خیلی زود و بدون معطلی کارهای پذیرشمون رو انجام دادن
یه کیف لوازم بهداشتی بهم دادن و منتقل شدم بخش و یکسری سرم بهم زدن و آماده شدم که برم اتاق عمل
ساعت یک و نیم ظهر من رفتم اتاق عمل و ساعت ۳ منتقل شدم بخش
من از ساعت ۵صبح ناشتایی داشتم و دکتر بیهوشی دم در اتاق عمل باهام صحبت کرد
بعدش رفتم تو اتاق عمل و خوابیدم رو تخت و تا دارو بیهوشی رو بهم تزریق کردن کمتر از چند دقیقه بیهوش شدم
بعدش با یه درد خیلی کم حتی از درد پریودی کم تر به هوش اومدم و آنقدر همه چی عالی بود که فکر کردم هنوز عملم نکردن😅
و اولین حرفی که زدم بچم رو پرسیدم
گفتن خداروشکر عملم خیلی خوب بوده و بچه هم سالمه
بعدش اومدم بخش و خیلی سریع اومدن و لباس هامو عوض کردن برام و مجدد سرم زدن با مسکن خیلی قوی
دوتا آمپول هم زدن که یدونش پرولوتون بود و اون یکی رو نفهمیدم چی بود
خونریزی داشتم تا چند ساعت و بعدش کم و کمتر شد
برای دسشویی رفتن یه کوچولو اذیت بودم که خداروشکر فقط یکی دو بار اولش سخت بود بعدش خیلی خوب شد
بعد عمل برام فرنی و بیسکوییت آوردن و گفتن که آزادم همه چی بخورم
شب شام آوردن و من استراحت کردم تا صبح
صبح هم صبحانه خوردم و بهم گفتن که یه مقدار خیلی کم راه برم و بعدش پرستار اومد و داروهامو بهم گفت که چجوری مصرف کنم
بعدش گفتن برید کار های ترخیص رو انجام بدین و آخرین سرم هم زدن برام و من ساعت ۱۲مرخص شدم
نضافت خیلی خوب بود
برخورد پرسنل عالی بود
غذاش خیلی خوب بود
رسیدگیشون عالی بود
من خیلی راضی بودم از همه چی
اصلا عمل ترسناکی نیست من خیلی استرس داشتم که خداروشکر همه چی ختم به خیر شد
سوالی بود در خدمتم ☺️
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان امیر مامان امیر روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳

بعد شوهرم برام از ی بیمارستان دیگه دارو آورد بهم تزریق کردن بعد نیم ساعت کهیرا رفتن ساعت ۱۲ شد که اومدن سوند وصل کردن اصلا درد نداشت فقط حس ادار گرفتم بعد وصل کردن منو نشوندن رو ولیچر منو بردن اتاق عمل بعد چند دقیقه دکترم اومد منو نشوند رو ی صندلی بعد ی اقایی اومد پداتین زد بعد الکل بعدشم آمپول بی حسی که اصلا حسش نکردم
مامان آوین مامان آوین ۷ ماهگی
تجربه زایمان
شب قبلش دکتر بهم گفت بستری شم
ساعت ۱۱شب بستری شدم
و بهم سرم وصل کردن
ساعت ۸ صبح دوباره بهم سرم زدن و ساعت ۹ سوند رو وصل کردن
واقعا سوند درد داشت حتی الان هم جاش میسوزه
سوند رو وصل کرد و من از درد سوند داشتم دیونه میشم ۱۱:۴۰ بود ک گفتن باید لباساتو عوض کنی برای اتاق عمل
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان دلوان🌱💚 مامان دلوان🌱💚 ۱۱ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربه زایمانم بگم هر سوالی داشتید بپرسید


سزارین اختیاری بودم دکتر برام ۱اذر تاریخ زده بود بهم گفته شش صبح بیمارستان باش منم شش صبح اونجا بودم کارای بستری رو انجام دادیم حضور همسر اجباری بود برای امضا بعد بهم لباس دادن رفتم بالا لباس اتاق عمل پوشیدم بعد پرستار اومد منو برد با ویلچر🥲😂 از همسرم خدافظی کردم رفتم
بهم انژکت وصل کردن بعد رفتم اتاق عمل
تو اتاق عمل بهم اول آمپول بی حسی زدن واقعا خیلی استرس داشتم ترسیده بودم زیادم درد نداشت مثل درد آمپولی که به باسن میزنن بعد من پاهام داغ شد بی حس شدم همون لحظه بعد بهم سوند وصل کردن که اصلا نفهمیدم
بقیشو تو تاپیک میگم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان دلسا مامان دلسا روزهای ابتدایی تولد
#پارت دو
و نیم رفتم اتاق عمل یکم منتظر موندم ساعت ۱۱:۴۵دیقه رفتم عمل دراز کشیدم سرم زدن فشارم گرفتن بعد گفتن بلند شو کمرت امپول بزنیم بلند شدم پاهامو جفت کردم و دستامم گذاشتم رو زانوهام یکی هم سرمو پایین گرفت امپول زد اصلا نفهمیدم فقط بعد از زدن دکتر بی حسی گفت هروقت گفتم زود دراز بکش دراز کشیدم و پاهام یواش یواش گرم شدن فقط ۴ نفر تو اتاق عمل بودن همشون هم خانم پرده وصل کردن جلوم دکتر بتادین زد رو شکم و پاهام
بعدش دیگه کامل بی حس شدم چیزی نفهمیدم یکم بعد احساس کردم دلمو میخواد دربیاره اصلا درد نداشتم ولی می‌فهمیدم دکترم ب دکتر بی حسی گفت فلان امپول بزن بچه بزرگه یکم دیگه هم برش میزنم اونم یه آمپولی زد تو سرمم
یکم بعدش صدای دلسا اومد خانم خانوما ۳ کیلو ۸۰۰ بود ساعت هم ۱۲:۱۰ بعد از اینکه صورتشو پاک کردن گذاشتن رو صورتم تماس پوست با پوست شد برد واسه وزن گیری و قد و اینجور چیزا ولی همشو تو اتاق عمل کرد خودمم میدیدم
بعد از بدنیا اومدن دلسا میلرزیدم گفتن نترس از امپول بی حسیه اصلا نترس همه چی خوب بود وسط های بخیه زدن بودن دکترم گفت رحم فوق شل ، بعد بخیه زدن دکترم ازم پرسید اذیت نشدی سردرد اینا نداری گفتم ن دستتون درد نکنه عالیم 😉😊
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان رستا مامان رستا ۴ ماهگی
تجربه سزارین
پارت 2
ساعت شش و نیم رسیدیم بیمارستان همسرم رفت کارای بستری شدن رو انجام داد و منم رفتم بلوک زایمان لباس مخصوص اتاق عمل پوشیدم و بهم سرم وصل کردن و قندمو چک کردن، اون روز تو بیمارستان 18 تا خانم برای سزارین بود و هر کی با دکتر مخصوص خودش خلاصه ساعت هشت و چهل دقیقه منو بردن تو ریکاوری و ساعت نه و نیم رفتم اتاق عمل کمی استرس داشتم ولی ن زیاد شاید بخاطر دعاهایی بود که خونده بودم بعد اومدن آمپول فشار زدن به کمرم درد نداشت اول بدنم سوزن سوزن شد بعد کامل بی حس شد تو اتاق عمل دکتر و پرستار با همدیگه از چیزای روزمره حرف میزدن بعد یه پرستار اومد بهم گفت ما با همدیگه حرف میزنیم تو فکر نکنی حواسمون به تو نیس، خدایی اخلاقای دکتر و پرستارا و خدمه خیلی خوب بود بیمارستان تمیزی هم بود
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان Nafas مامان Nafas ۸ ماهگی
من اومدم خونه مرخص شدم
تجربه سزارین
پارت
صبح رفتم بیمارستان ،بلوک زنان پرونده تشکیل دادم و منو فرستادم تو
لباس دادن بهم بعدش هم آنژوکت وصل کردن موقع رفتن هم سوند
سوند هم خیلی درد نداشت فقط باید شل کنی ،
اینقد ترسیده بودما بعد با تخت منو بردن اتاق عمل
خیلی میترسیدم دکترم اومد دیگه گفتم‌میترسم و اینا گفت ترس نداره ،بعد دکتر بیهوشی اومد ،آمپول بی حسی بهم زد که اصلا درد نداشت واقعا مثل آمپول معمولی بود
بعد سریع خوابوندنم ،منم هی پامو تکون میدادم میگفتم من بی حس نشدم هنوز ،اونام میگفتن ماهم هنوز شروع نکردیم ،۱
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان کایرا 🍒 مامان کایرا 🍒 ۳ ماهگی
سلااام
دیروز صب ساعت ۷ رفتم بیمارستان، نیم ساعت کشید پذیرش شم
ساعت ۸:۱۵ دقیقه رفتم اتاق عمل، ۸:۴۵نی نی رو دادن بهم
نیم ساعت تو ریکاوری بودم، اومدم بخش، دردش با پمپ درد و شیاف قابل کنترله، من که زیاد اذیت نشدم، راحتم راه رفتم و دستشویی رفتم
کلا تجربه بی نظیری با دکتر بهرامی بود برام
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان (😘چال گونه😘) مامان (😘چال گونه😘) ۷ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت هفت صبح از خونه حرکت کردیم هشت بیمارستان بودیم رفتیم پذیرش چون روز تعطیل بود رفتیم تریاژ اونجا نامه سزازینمو دادم پذیرش شدم گفتن باید آزمایش بدی جوابش بیاد بعد بری اتاق عمل آزمایش دادم تا جوابش اومد ساعت یازده و نیم شد رفتم اتاق عمل بهم بی حسی زدن یکم طول کشید بی حس شدم بعد شروع کردن موقع فشار شکم یکم درد داشتم اذیت شدم بید گل پسرمو دیدم 🥰🥰😍😍بعدم شروع کردن بخیه زدن بعدم رفتم ریکاوری یکم بعدم رفتم بخش ک ساعت نزدیک دو بعد از ظهر شده بود راستی اینم بگم سوند رو قبل بی حسی زدن ک خیلی اذیت شدم اومدم بخش دردام خیلی زود شروع شد حتی قبل ازبین رفتن بی حسی شیاف دیکلوفناک استفاده کردم بهتر شوم روز اول خیلی اذیت شدم ۱۲ ساعت بعد عمل سوند رو در آوردن ک خیلی درد داشت ولی بعدش راحت شدم پاشدم راه رفتم خیلی بهتر شدم شروع کردم ب خوردن کم کم بهتر شدم ولی بعدش سردرد گرفتم الان ۴۸ ساعته تقریبا زایمان کردم دارم مرخص میشم برم خونه با گل پسرم خیلی خوشحالم امید وارم همتون ب موقع وصحیح سالم زایمان کنید سعی کردم کامل باشه اگه سوالی داشتید در خدمتم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان آیهان مامان آیهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت ۲شب کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان معاینه کردن بستریم کردن گفتن تا ۸صبح باید صبر کنی تا امپول فشار رو شروع کنیم
منم درد نداشتم تا ساعت ۸ نیم شروع کردن کم کم دردام شروع شد ورزش شروع کردم هی میومدن معاینه می کردن فقط می گفتن ۲ سانت ۳سانت دیگه ساعت ۲ظهر فقط درد می کشیدم دیگه با التماس گفتم منو سزارین کنین که پسرم ۲:۲۰ظهر به دنیا اومد
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان حنا مامان حنا روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان ۲
برای۱ابان وقت عمل داشتم
شب قبل رفتیم بیمارستان تشکیل پرونده دادم اتاق خصوصی رزرو کردم آزمایش دادم و آمدم خونه چون دکترم ظهر میومد برای عمل بهم گفتن تا ۲ـ۳شب هرچی بخوام میتونم بخورم ولی بعدش هیچی
دیگه از بیمارستان رسیدم خونه کارام کردم وسایلم آماده کردم حموم رفتم ولی اینقدر استرس داشتم که تا صبح خواب نرفتم دیگه ساعت ۹حرکت کردیم سمت بیمارستان بخاطر بی خوابی هم سردرد داشتم
رسیدیم بیمارستان اتاق و وسایل بهم تحویل دادن اومدن فشارم گرفتن فشارم پایین بود بهم سرم وصل کردن دیگه ساعت ۱اومدن بردن اتاق عمل
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان رستا❤️روشا مامان رستا❤️روشا ۲ ماهگی
سلام مامانا عزیز من زایمان کردم سزارین دوم
اول اینکه نسبت به سزارین اولی دردم کمتر بود
من صبح ساعت ۷رفتم بیمارستان تشکیل پرونده دادم دیگه بردنم تو اتاق آماده‌شدم ساعت ۹رفتم اتاق عمل برام سوند وصل کردن برام درد داشت دیگه رفتم اتاق عمل سوزن بی حسی زدن درد نداشت و بلافاصله دراز کشیدم پاهام گرم شد و نی نی دنیا اومد
بعدم اومدم ریکاوری ۲ساعتی اونجا بودم که یکبار ماساژ شکمی دادن من مردم از درد یکبارم تو بخش ماساژ دادن که نفسم رفت ساعت ۶عصرم سوند قطع کردن گفتن باید راه برم که این مرحله یعنی شکستن شاخ غول حدود نیم ساعت طول کشید تا کامل وایسادم و به راه افتادم من خیلی راه رفتم تو بیمارستان امروز درد ندارم
توصیه مهم :درسته خیلی درد داره ولی زیاد راه برید خیلی دردتون کمتر میشه و بخیه زودتر جوش میخوره
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان علیرضا مامان علیرضا ۸ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم بگم🤭
دوشنبه هفته ی چهلم کامل میشد دکترم با وجود فشار خون بالا اصرار داشت به طبیعی ولی من اصلا درد و انقباض نداشتم گفت ناشتا بیا شاید سزارین بشی..منم ناشتا رفتم بیمارستان و تا کارام انجام شه ساعت ۹ بستری شدم ساعت ۱۰ سرم زدن و امپول فشار...معاینه هم شدم کامل بسته بودم‌و بدون درد...تا ساعت ۱۲ یه سانت باز شدم دکتر گفت ابمیوه و خرما بخور که قوت داشته باشی...دو ساعت بعد دوباره اومد معاینه کرد گفت همون یک سانتی تا فردا طول میکشه زایمان کنی و راه برو اینجا...پاشدم راه رفتم و اومدم دراز کشیدم‌ان اس تی رو دوباره وصل کردن ده دقیقه گذشت پرستار اومد نوار رو نگاه کرد رنگش پرید بدو رفت دکترو صدا کرد و دوتایی رفتن بیرون از اتاق ...منم خیلی ریلکس داشتم نگاه میکردم😂🤦‍♀️پرستار با دوتا ماما اومدن یکی سوند وصل میکرد اون یکی سرم رو کشید یکی سرم جدید زد منو نشوندن رو ویلچر و گفتن باید سریع بریم اتاق عمل قلب بچه اومده زیر ۱۰۰ تا ....با این حال من خیلی ریلکس و اروم بودم رفتیم‌اتاق عمل و بی حسی زدن و شروع کردن ساعت ۳:۴۵ ظهر علیرضای من بدنیا اومد قدش ۵۰ سانت و وزنش ۳۱۸۰🤗
مشاهده ۶ پاسخ دیگر