هرلحظه ک به زایمان نزدیک ترمیشم همه وجودم استرس میگیره مامانایی ک طبیعی بودین چطور خودتون رو اروم کردید من حتی گریه هم میکنم😓

من که اصلا بهش فکر نمی‌کردم رفتم بیمارستان بستری شدم ۲ روز با آمپول فشار خیلی اذیت شدم ولی همش میگفتم همه تونستن چرا من نتونم

واقعا اون غولی که ازش ساختن نیست به روند طبیعی بدنت اعتماد کن ، اگه قدرت و توانش رو نداشتی خدا این راه رو براش نمی ذاشت ، حتما از پسش برمیای عزیزم ،اگه اعتقاد هرروز سوره انشقاق بخون که زایمان راحتی داشته باشی

من استرس ندارم ولی گریم میگیره فکر میکنم نینیم و بغل میکنم خیلی منتظرم ببینم چه شکلیه

ب این فک کن ک نی نی ات بیادبغلت واینکه شکمت خالی میشه وباراحت بلندمیشی ومیخوابی

منم بهش فک نمیکردم هی کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان باامپول فشار خیلی اذیت شدم ولی همش میگفتم این چیز غیر عادی نیس میتونی بعدش بچتو سلامت بغل میگیری زودی میاد بغلت .

بهش فک‌نکن ،همه تصورات از زایمان بقیه رو که به خاطر اشتباهات خودشون بوده بریز دور قراره یه چیز خیلی طبیعی رو تجربه کنی و خیلی زود میگذره

من بجا شماها هم استرس میگیرم😪خدا کمکتون کنه عزیزم. ولی وقتی نی نی رو میبینی هر چقدرم درد داشته باشی ب چشمت نمیاد فقط دوسداری به نی نی برسی🥹

دردمون میگرف کاش لااقل

من میگفتم این همه آدم تونستن منم میتونم‌ دردش نمیشه انکار کرد ولی خیلی راضی بودم سراین دومی ام دوست دارم طبیعی باشم

چرا عزیزم فقط به این فکر کن قراره نی نی قشنگتو بغل کنی

کدوم بیمارستان میری

وای منم خیلی استرس دارمممم

والامن دومی هست خیلی میترسم اولی نمیدونستم اینقددردداره

والا من رفتم سزارین خاهرم رفت طبیعی کاش منم میرفتم طبیعی
خاک تو سرم😐🚶💔
ماما همراه بگیر خیلی راحت زایمان میکنی میای خونه