سال ۱۴۰۰ بود نصفه شب طبق معمول دوقلوهامو پیش خودم خوابونده بودم که یهو با صدای استفراغ شدید دلوین از خواب بیدار شدم گفتم خدایا این بچه چش شده فکر کردم مثل همیشه از رفلاکسشه یا از سر سر شیشه حالش بد شده بالا آورده دوباره بهش شیر دادم دوباره وحشتناک بالا اورد صبح شد گفتم حتما ویروسه دیدم خیلی بیحاله بردم دکتر گفت ویروسه شربت ضد تهوع باش دادن هرجی بهش میدادم دیدم داره بالا گیاره در عرض یه ۲۴ ساعت بچه آب آب شد چشماش تو گود رفت شدید بیحال شد به قدری که نا نداشت بگه آب می خوام تا این حد سریع بردیمش دکتر گفت بدنش کم آب شده ببرید بیمارستان تا اومدیپ برسیم آب بدنش خالی خالی شده بود نزدیک بود بره تو کما بردنش اتاق احیا یه تیم ریختن رو سرش یکی سوند وصل می کرد یکی ددتا دوتا سرم وصل می کرد یکی اکسیژن بهش میدم منم که فقط زار میزد فقط😭😭😭پرستاره یهو اومد بیرون گفت چقدر دیر آوردیش یهو گفتم خاک تو سرم بچم مرد گفت نه خیلی بدنش بی آبه که دوتا دوتا سرم زدید چرا دیر آوردی گفتم به خدا در عرض یه ۲۴ ساعت اینجور شد 😭😭سریع بستریش کردن دوتا سرم بهش زدن بچم قشنگ عین بادکنک باد کرد آب اومد زیر پوسش ولی همچنان بیحالی خیلی خیلی شدید داشت اومدن گفتن مشکوکه خیلی احتمال عفونت مغزی هست گفتن باید نمونه نخاع گرفته بشه مونده بودیم اجاره بدیم یا نه به هر زور و ضربی دلمون یکی کردیم و گفتیم باشه بردنش اتاق احیا نذاشتن من ببینم ولی تیمی افتادن روش تا نمونه بگیرن آخرش نتونستن خون با مایع نخاعش قاطی شده بود فقط بچمو الکی زجرش دادن

۱۶ پاسخ

نمی دونم چدا خدا دوست داره اینقدر منو امتحان کنه چرا تمومی نداره

عزیزم چقدر سخته الان بهتر که صبح گفتی بستریش کردن براش نذر حضرت زهرا بکن

واسه خون گرفتن هم که چقدر بچه رو زجر دادن تا یه ذره خون گرفتن و بعدش تا دو سه ماه بچم اکو میشد و قرص آسپیربن می خورد تا اومد دوباره جون بگیره یکی دوماه طول کشید

هیچی دوتا زدم تو سر خودم دنیا رو سرم خراب شد یه داروهایی گرون قیمت و نایابی داشت به هر زور و ضربی تهیه کردیم و درمان رو شروع کردن یک هفته بیمترستان بودیم قشنگ‌۵ روز طول کشید تا بچم رو فرم بیاد و از جاش بلند بشه

بعدش گفتن خطا داد فایده نداره خلاصه هرچی آزمایش بود رو سر بچه من گرفتن گفتن باید بفهمیم این چش شده گفتن به تازگی کرونا نکرفته گفتم چرا بعد که جواب آزمایشاتش اومو گفتن از عوارض کرونا قلبش الهتاب شدید گرفته پر از عفونت 😭😭😭

بچه رو لطفا جای دولتی نبرین انتقالش بدین

عزیزم چقدر سختی کشیدی

😭😭😭😭😭😭😭😭

عزیزم الهی بکردم خدا خودش کمک کنه زود زود خوب بشه ..

😭😭😭😭

ای خدااا ایشالا ک زود خوب بشه خانوم کوچولو

ای وای چقدرسختی کشیدی😔😔😔

چقدر سخت 🥺🥺
واقعا مامان قوی هستی 🥲

حتما براش حرز امام جواد بگیر

شما هم سر بچه ها عین من زیاد سختی کشیدین انشالله همیشه تنشون سالم باشه

عزیزم چقدر از اول تولد دوقلوها زجر کشیدی بچه خواهر منم همینه بسختی باردار شد از تولد تاالان هر روز ی چالش داره خدا کمک کنه ب هممون

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
آدم از بی مسیولیتی یه عده وا می مونه صبحی ماهلین خوب بود سرحال و قبراق جفتشون رو فرستادم مهد ظهر که رفتم مهد مدیرشون گفت دلوین خیلی بیحال بود خواب بود گفتم شاید به خاطر داروهاشه حالا نگو ماهلین بوده همیشه این مدیرشون قاطی می کنه این دوتارو بعد گفتم شاید به خاطر دیروز که خواب آور بهش دادن هنوز تو خونشه ولی سابقه نداشته اصلا هیچی اومدم خونا میبینم بچم داغه داغه چشماش به زور باز میشه تبشو گرفتم دیدم ۴۰ درجه تب داره😱😱واسه ماهلین خیلی خطرناکه بعد زنگ زدم مدیرشون میگم وقتی این بچه بیحال بوده یه نگاه می کردید میدید داغه سریع زنگ می زدید به من می گفتید میگه من از کجا بدونم 😐😐😐میگم‌عه تو که الان به من گفتی گفت باید خاله رعنا حواسش جمع می کرده اونم نفهمیده یکی بگه آخه زنیکه ی احگق با من لج پیدا کردی چرا با بچه هام اینجوری می کنه بچم تو تب داشته می سوخته شما اهمیت ندادید😭😭😭اگر تشنج می کرد چی بعد اینقدرم گیجن همیشه این دوتا رو قاطی می کنند با هم بعد مدیرشون میگه من که گفتم اگه مزیضه نفرستش گفتم ای خدا اون دلوین بود که اونم مریض نیست 😫😫گفتم چرا اینقدر قاطی می کنید گفت والا من همیشه این دوتا را با هم قاطی می کنم 🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️از خالشون بدم اومده چطور بچه ی منو تا ظهر نگه داشتن وقتی فهمیدن حال نداره این بچه اگه تشنج می کرد کی جوابگو بود😔😔😔😔
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
حالا فکد کردید تموم شد نخیر سختی های من سر بچه هام همچنان ادامه داشت 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️دوباره تو سن ۱۸ ماهگی ماهلین بودیم که مریض شد تب کرد و به محض اینکه تبش خوابید داشتم بهش غذا میدادم یهو جلو چشمام غش کرد و رنگش سیاه شد و دندوناش قفل کرد و کلی تنش لرزید وای من و شوهرمم مثل چی بال بال پی زدیم بچم بیهوش شد با آمبولانس رسوندیم ریمارستان گفتن تشنج کرده حالش خیلی خیلی بد شد و الانم که این اتفاق تلخ براش افتاد می خوام اینو بگم‌مکه یه آدم چقدر می تونی قوی باشه 🥺🥺من واقعا دیگه بیشتر از این نمی تونم دیگه اصلا دیگه نه روحم کشش داره نه جسمم الان از کمر تا پایین ضعف شدید پیدا کردم پریودم شدم اینجام یه مریض بدحال هست رفته تو کما مامانش کلی گریه می کرد روح و روانم داغون شده و صدای بوق بوق دستگاه ها هم تو گوشمه 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️نمی دونم واقعا ولی تحمل کردن این همه درد خیلی سخته تازه این یه بخشش بود 😥😥😥دوران بارداریشونم کلی چالش داشتم انگار آدم هرچی مظلوم تر باشه بیشتر اینجور چیزا سرش میاد قربون خدا برم الله اکبر چه میشه کرد🥺🥺
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
یه دکتر داریم‌تو محلمون آشنای مادرشوهرم ایناس یهو مادرشوهرم زنگ زد گفت خودت برو شرح حال دلوین رو به این دکتر بگو شاید کمکت کنه هیچی دیگه منم رفتم همه رو کامل توضیح دادم به دکترش گفتم چند مدل شربت گیاهی گرفتم هرچی میدم خوب نمیشه هیچ علائم دیگه ای هم نداره اصلا اصلا گفت اگه سرفه هاش خشک باشه و با هیچ کدوم این داروها خوب نشده به احتمال ۹۰ درصد حساسیت داره ریه اش حساس شده هیجی کتوتیفن داد گفت تا ۳ روز بهش بده اگه خو ب نشد و باز سرفه کرد نیاز به اسپری داره بعد بیاد تا هم خودشو چک کنم هم اسپری بدم بعدشرفتم دنبال بچه ها مربی مهدشون اومده میگه وضعیت این دلوین خیلی بده خیلی سرفه می کنه الکی میگه آبریزشم داره 😐😐🙁گفتم کجا آبریزش داره اصلا اینجوری نیست میگه آره این مریضه و نیارشو الکی میگه ماهلینم مریضه گفتم به خدا نیست چرا عیب میزاری رو بچه 🥺🥺 هیچی دیگه با چشم گریون رفتم به مدیرشون گفتم مدیرشون خیلی بهتر از خوده خاله مهده گفتم به خدا بچه آلرژی داره مزیض نیست خودتون که می دونید سرفه زمان می بره تا خوب بشه گفت اون که آره یهو میبینی حالا حالاها دستت بنده بعد رفت به مربی مهد گفت چرا گیر به بچه میدی مامانش اومده میگه آلرژی داره مردم که دروغ نمیگن گفت به خدا کشته مارو سیستم ایمنی بدنش ضعیفه همش جوش خودشو می زنه از طرفی دختر خواهرمم همین مشکل رو داره میگه ماسک که می زنم می خوام خفه بشم اون اسپری می زنه و دارو می خوره خواهرم داشت پی گفت ماسک بدترش می کنه برا همین اونجا از صبح تا ظهر ماسک داره بچه بدتر میشه حالا مونوم با این خاله ی مهدشون چیکار کنم بیش از حد و حساب حساسه دیوونم کرده 😥😥😥آخه من خودم عقام کمه مگه بچه مریض باشه بفرستم مهد😫
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
مامانا من امروز ماهلینو بردم نوار مغز سالی یه بار نوار میده چون از ۱۸ ماهگی داره دارو می خوره امروز که بردمش دکترش گفت صلاح نمی دونم که دوز داروهاشو تغییر بدم یا کلا قطع کنم چون تغعیر خاصی نداشته 🥺🥺🥺یادتون دیروز گفتم چشماش چپ میشه دکتر گفت اونم یه جور تشنج خفیفه 😔😔گفت اگه بازم دیدی اینجور شد قرصی که صبح میدی شبم بهش بده
الهی بمیرم برا بجم تا کی باید دارو بخوره 😥😥لعنت به اون روزی که تشنج کرد لعنت به اون کسایی که باعثش شدن هیچوقت نمی بخشمشون
تمام دیر حرف زدن هاش و این مشکلاتشم همش برمی گرده به همون تشنج وحشتناکی که کرد باعث شد دیر راه بره دیر به حرف بیاد 🥺🥺
اگه بچه ی زیر ۳ سال دارید حواستون باشه موقع که مریض میشن تشنج نکنن چون رو تکاملشون خیلی خیلی تاثیر داره به خصوص رو حرف زدنشون
واسه دخپل منم دعا کنید زود خوب بشه دبگه ۲ سال و ۷ ماهه که دارو می خوره😥😥الانم خوابه به خاطر داروهای بیهوشی که دادن بهش واسه نوار مغز😔😔بیحاله بیدار نمیشه
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
خانما مدت هاست که با پسرم یه مشکلی پیدا کردم نمی‌دونم شما هم بچه هاتون اینجوری هستن یا نه ، مثلا تو فریزر چند تا بستنی داشتیم یه مدلشو پسرم اصلا دوست نداره شوهرم از اون مدل دوتا خریده بود یکی برای خودش یکی برای من ، اومد تو اتاق گفت برای پسرمون یه بستنی که دوست داره بهش دادم بخوره خودمم اون مدلی که دوست داریم خوردم تو هم برو بخور ، من گفتم باشه رفتم بخورم پسرم تا تو دست من دید گفت منم این مدلی می‌خوام گفتم عزیزم تو که از اینا نمیخوردی گفت نه می‌خوام بخورم منم بهش دادم بستنی خودشم نصفه نیمه گذاشت کنار ، یا مثلا یه میوه هوس میکنم میگم پسرم تو هم میخوری میگه نه وقتی من برای خودم میارم میاد میوه منو برمیداره، یا مثلا هر روز عصر بهش یه لیوان شیر میدم که تازه با کلی اصرار میخوره علاقه نداره ولی چون براش مفیده با هر ترفندی که شده بهش میدم ، حالا اگر من برای خودم یه لیوان شیر بریزم میگه نخور الان تمام میشه میگم خوب تمام بشه دوباره میخریم میگه نه نخور ، جالب اینجاست که فقط هم در مورد من اینطوریه کاری به باباش نداره، چند روز پیش دلم هوس گیلاس کردم دیگه آخراش بود، برای پسرم ریختم تو بشقاب بهش دادم برای خودمم جدا ریختم تو بشقاب رفتم بشینم بخورم ، میگه مامان نخور تمام میشه میگم خوب تمام بشه میوه و خوراکی برای خوردنه دوباره میخریم ، حالا هیچ وقت هم شوهرم یا پدرم یا پدر شوهرم اصلا خسیس نیستن که بگم یاد گرفته نمی‌دونم این چرا اینقدر خسیسه ، بخدا هر خوراکی که تو خونمون میخواد تموم بشه تا قبل از این که تمام بشه میخریم میزاریم شاید الان شما بگید خوب بچست بزار بخوره ، نوش جونش بخوره اما قرار نیست من همیشه از حق طبیعی خودم بگذرم و بیشترم برای آیندش نگرانم که نکنه ای خصلت تو وجودش بمونه