مامانایی که به بچه هاتون شیر خشک میدین
دختر من خیلی وابستگیش به من کمه خیلیییی وقتایی که تو خونه تنهاییم منو اون شوهرم نیست مثلا دنبالم میاد هی میگه ماما ازم میگیره وایمیسته بغل میخواد در همین حد
تو بغلم واینمیسته تو بغلم نمیخوابه ....
شوهرم از سره کار میاد میره جلو در میشینه دستاشو میاره بالا بغل میخواد بعد شوهرم بغلش میکنه من ازش میخوام بگیرم نمیاد بغلم ولی وقتی به زور بغل میکنم هی خودشو هل میده سمت شوهرم هی دستاشو وا میکنه براش که بعلش کنه
برا همه همینجوریه مامانم اینا بابام مادرشوهرم شوهرم اینا ولی برا خودم نه تازه به منم نمیخنده اصلا اروم قرار نداره پیش من ....
همش حس میکنم به خاطر اینه که شیر خشکیه وابستگی نداره هی خودمو سرزنش میکنم خیلی ناراحتم
کسی بوده اینجکری بشه بچش؟

نه عزیزم ربطی به شیرش نداره توی سنی اینجوری میشن بعدش خوب میشه انقد بهت میچسبه خودت کلافه میشی☺️

دختر منم اینطوریه از دست باباش شیر میخوره بغل اون میخوابه همش هواسش به اونه نباشه کلافست وقتیم هست چشم ازش برنمیداره منم گاهی دلم میگیره اما خب میکن گذراست

بخاطر اینه همیشه پیش خودته افراد جدید میبینه دوستداره،بره بغل اونا بخاطر شیرخشک نیست عزیزم منم شیرخشک میدم ولی بچم خیلی وابستس ب من

دقیقا یمدت اهورا هم اینجوری بود من خیلی ناراحت شدم اما فهمیدم تازه داره با بقیه آشنا میشه ،دوباره خودش برمیگرده ب سمتت ، اصلا نگران نباش

نه بابا چه ربطی داره، من و برادرم هردومون شیرخشکی هستیم، من به بابام وابسته ام اون به مامانم، ولی تو سنای نینی های ما این کارا مقطعیه، دختر منم تو چهار پنج ماهگیش یه تایمی بود به همه قهقهه می‌زد به من نه، منم خیلی غصه ام شده بود ولی تموم شد دوباره الان تا من رو میبینه از خنده ریسه میره، آدمای دیگه رو کمتر میبینن براشون تنوعه یوقتایی

پسرم منم شیر خشک میخوره ولی همش دنبال منه و گریه میکنه کچلم کرده 🤣🤣🤣به قول دخترم میگه مامان مثل یه کش تمون دنبالت میاد 😅😅😅دستشویی میرم درش بازه روبه رو در دستشویی ولی بازم گریه میکنه باور کن دستشویی کردنم رو هواست 😂😂

همه بچه ها نسبت به مراقب اصلیشون که مادرشون هست همینطورن. حالا دو ماه دیگه یاددحرف امروزت باش انقد دنبالت میاد و بهت میچسبه حتی نمیخواددلحظه ای از جلو چشمش دور بشی .

چند روز پیش خونه مامانم بودیم داشتیم ظرف میشستیم چهاردست و پا اومد پیش مامانم از پاش گرفت وایستاد هی گریه میکرد میگفت ماما
من همینجوری هاج و واج که چرا رفته پیش مامانم یعنی نمیشناسه مامانشو