تجربه سزارین #پارت_۱
من تو دوران بارداری خیلی تجربه هایی که دوستان مینوشتن رو میخوندم و واقعا توی کنترل استرس و آمادگیم برای عمل خیلی کمکم کرد برای همین میخوام تجربه خودمم اینجا بنویسم برای دوستانی که میخوان زایمانشون سزارین باشه.
من از اول بارداری به دکترم گفته بودم که سزارین میخوام و ۳۵ هفته دکتر ازم تصمیم قطعی رو پرسید و من باز گفتم سزارین و بعدش دکتر برای ۳۸ هفته و ۴ روز برام یه معرفی نامه نوشت که ببرم پیش دکتر سونوگرافی و اونجا برام وضعیت جنین رو بریچ بزنن (سفالیک بود) و ۳۹هفته و ۶ روز من با همون برگه سونو توی بیمارستان بستری شدم خیلی استرس داشتم که دوباره خودشون سونو بکنن که خداروشکر انجام ندادن و همون سونو رو قبول کرد پذیرش
من چهارشنبه ساعت ۱۲ شب بستری شدم 🥴 هیشکی رو نذاشتن همراهم بمونه و حتی گوشی رو هم ازم گرفتن وارد زایشگاه که شدم فقط من بودم ولی کم کم نفرای دیگه هم اومدن ازمون آزمایش گرفتن .سرم وصل کردن .هپارین زدن و خیلی بهمون گفتن که بخوابیم ولی اصلا خوابمون نبرد و تا صبح باهم صحبت کردیم 😬🥴 ساعت ۷ بود اوردن برامون سوند وصل کنن چون میترسیدم گفتم ازمن شروع نکنید 😂پرستاره گفت وا بده اول و آخر باید بزنیم دیگه بهم گفت کمرت رو موقع زدن سوند هرجقدر میتونی به زمین فشار بده و بلند نکن اینجوری هیچی نمیفهمی و من واقعا چیزی نفهمیدم نه سوزش نه درد نه حس بد😐😐هیچییی الکی استرس کشیده بودم بخاطرش

۵ پاسخ

خببببب

میشه بگین کدوم بیمارستان بودین؟

خب تا اینجاش ک خوب بوود😬

سلام عزیزم قدمش مبارک باشه❤️
وای منم خیلی از سوند میترسم پنجشنبه سزارین میشم🥲

سلام بسلامتی کدوم بیمارستان بودین

سوال های مرتبط

مامان گردو🩵(رهام) مامان گردو🩵(رهام) روزهای ابتدایی تولد
منم تجربه سزارینم مینویسم که هم شاید به درد کسی بخوره هم یادگاری بمونه❤️
پارت اول ...
من از اول انتخابم سزارین بود بخاطر ترس از طبیعی ولی خب اخراشم طوری شد که دیگه باید سزارین میشدم آنزیمای کبدیم تو بارداری رفت بالا و هفته اخرم تو سونو گفتن بند ناف یدور پیچیده دور گردنش ...
نوبتم ۱۵ اسفند بود که دو سه روز قبلش از بیمارستان بهم زنگ زدن برم برای مشاوره ی بیهوشی که اصلا چیز خاصی نبود یه نوارقلب از خودم گرفتن و یسری سوال که چه دارویی خوردم و چه بیماریهایی داشتم و ... آخرم یه آزمایش خون گرفتن ازم همین .
به شدت استرس داشتم چون تاحالا اتاق عملم نرفته بودم کلا از زایمان وحشت داشتم شب قبل عمل تا صبح نخوابیدم که دیگه بهم گفته بودن پنج و نیم صبح بیمارستان باشم
اول که رفتم گفتن برو بلوک زایمان اونجا یسری برگه و رضایت نامه دادن امضا کردم و بعد لباس اتاق عملو دادن گفتن بپوشم ، اومدن ان اس تی برام وصل کردن و آنژیوکت روی دستم وصل کردن و سروم زدن بعدشم که دکترم زنگ زد گفت مریضمو بیارین اتاق عمل اومدن برام سوند وصل کردن.
پرستارای بلوک زایمان خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بودن واقعا راضی بودم ازشون .
پنج و نیم بیمارستان بودم دیگه حدودا هفت و نیم بود که گفتن باید بریم اتاق عمل.
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۳ ماهگی
خب خانم ها تجربه زایمانم سزارین

من از ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم تا ۳۱ هفته گفتن دیگه نمیخواد خوب شدی از ۳۴ هفته هم شروع کردم ورزش کردن و پیاده روی روزی نیم ساعت تا اینکه ۳۵ هفته شدم صبح روز چهارشنبه بود از خواب بیدار شدم چشام پف کرده بودن رفتم بهداشت فشارم رو گرفتن ۱۴ بود بعد عصری رفتم برا دکترم بهم آزمایش نوشت انجام دادم نشونش دادم رفتم گفت که بستری نامه بستری رو دادن زودی اعزام شدم بیمارستان و من کلی اشک و غصه میخوردم تو زایشگاه بودم هر کاری کردن فشارم کنترل نشد شدم ۳۵ هفته و ۱ روز ختم بارداری دادن ساعت ۴ عصر بود که بهم گفتن از این به بعد چیزی نخور و به شوهرت زنگ بزن بیاد منم با کلی گریه که نکنه بچم بره دستگاه رفتم اتاق عمل خلاصه رفتم اتاق عمل و سوند وصل کردن زیاد درد نداشت بعد آمپول بی حسی رو زدن و شروع کردن به عمل کردن وسط عمل یهویی فشارم‌۱۶ شد زودی اکسیژن وصل کردن و صدای گریه بچه رو شنیدم تو ریکاوری ۲ ساعت بودم و همچنان اکسیژن بهم وصل بود همراهم‌رو صدا درد داشتم ولی قابل تحمل بود منو آوردن تو بخش کلی درد داشتم بهم سرم و شیافت زدن خوب شدم بعد از چند دقیقه بچم رو آوردن اینم تجربه زایمانم من از اول عاشق طبیعی بودم ولی الان میگم خوبه که سزارین رو انتخاب کردم چون با مسکن میتونم‌درد رو تحمل کنم عالیه فقط اینکه وقتی راه میرین واسه اولین بار درد داره ولی بعد از چندتا قدم عالی میشین الان انگار من زایمان نکردم خداروشکر فقط زیادی راه برین من زیادی راه رفتم که بی‌حال نشدم
مامان Ariya🤍🧸🍯 مامان Ariya🤍🧸🍯 روزهای ابتدایی تولد
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 2

پرستارا من و آماده کردن ، یکیشون اومد گفت موهای شکمت رو زدی ژیلت هم همراهش بود😅😅 من چون پایین شکمم رو نمیتونستم ببینم درست نزده بودم که خودش تمیز کرد، بعد لباس ابی بیمارستانی هم بهم دادن پوشیدم و گفتن منتظر بمون برای وصل کردن سوند، حقیقتا سوند وصل کردن خیلی خیلی درد داشت، من دستشویی داشتم که نزاشتن برم و گفتن صبرکن میخاییم سوند وصل کنیم، سوند رو وصل کرد و موفع خالی شدن مثانه ام چنان سوزش و دردی حس کردم که فقط جیغ میزدم😐 حقیقتا خیلی درد داشت. بعدش حالا نه میشد بشینی نه بخابی هیچی، همش حس میکردم الانه که بیرون بیاد و اصلا راحت نبودم باهاش ، بعدشم که اومدن دنبالم و بردنم برای اتاق عمل، همین که در اتاق عمل باز شد و تخت رو به روم رو دیدم پاهام شل شد و لرزید. خیلی اتاق وحشتناکی بود ترس داشت، بعدش یه پرستاری بود توی اتاق عمل خیلی خیلی خوش اخلاق بود کلی باهام حرف زد روحیه داد بهم حواسش بهم بود یکم استرسم کمتر شد وقتی فهمیدم یکی هست کنارم، خلاصه رفتم روی تخت نشستم منتظر دکتر بیهوشی، دکتر اومد که آمپول بی حسی رو بزنه بهم همش میترسیدم درد داشته باشه صدبار از پرستار پرسیدم درد داره یانه🤣 که البته اصلا درد نداشت درصورتی که من خیلی از امپول میترسیدم یکم طول کشید زدن آمپول ولی زیاد درد نداشت
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۲ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 1

من وارد ۴۰ هفته شده بودم و کامل کامل آماده بودم برای زایمان طبیعی اما هیچ دردی سراغم نمیومد ، دهانه رحمم هم که هیچی باز نشده بود و ماما همراه گرفته بودم که یکبار معاینه تحریکی کرد و یکسانت باز شدم ، بازهم درد خاصی نداشتم دردی بود که قابل تحمل بود خیلی خیلی ورزش میکردم پله میرفتم که زایمان طبیعی راحتی داشته باشم ، ولی دیگه من چهل هفته بودم ، ماماهمراهم گفت باید هر روز نوار قلب بچه رو بگیری و یه سونو هم نوشت برام، سونو رو رفتم انجام دادم وزن بچه ام چهار کیلو بود ، حقیقتن اون شب خیلی از زایمان طبیعی ترسیدم و فقط گریه میکردم و میگفتم وزن بچه بالاست و من نمیتونم.
خداراشکر توی این راه خدا خیلی خیلی هوامو داشت و کمکم کرد ، عکس سونو رو فرستادم برای ماماهمراهم ، گفت وزن بچه بالاست چهار کیلوعه و قبلش هم که معاینه لگنی کردع بود گفت زیاد لگنت مناسب زایمان طبیعی نیست اگر بخایی طبیعی زایمان کنی احتمال اینکه سر بچه توی لگن گیر کنه خیلی زیاده و بعدش باز مجبوری سزارین کنی ، همون شب اینقدر من ترسیده بودم و گریه میکردم که همسرم گفت سزارین کنی بهتره و پیشنهاد دکترم و ماماهمراهمم سزارین بود، فردا صبحش ماماهمراهم بهم زنگ زد و گفت بیا بستری شو برای سزارین منم ساعت هفت صبح بیدار شدم و رفتم حموم موهای شکمم و کامل زدم ، البته کلی هم استرس داشتم و توی راه همش خدا و حضرت فاطمه زهرارو صدا میزدم نذر کردم از بغل زیاد سید مظفر هم مه رد شدم کلی گریه میکردم و دعا میکردم تا خلاصه رسیدم بیمارستان نوار قلب بچه رو گرفتن و دکتر کشیک معاینه کرد و نامه داد برای سزارین ، پرستارا هم اومدن من و آماده کردن که بفرستن برای زایمان
مامان نی نی 🩷 مامان نی نی 🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
۳۷ هفته بخاطر تکون های کم و ضربان قلب بد نینی سزارین اورژانسی شدم من چون از اتاق عمل میترسیدم کل بارداری ذهنم رو آماده زایمان طبیعی کرده بودم که اوضاع یه جور دیگه پیش رفت و رفتم اتاق عمل خلاصه سوند و اینا رو زدن و راهی اتاق عمل شدم به شدت استرس داشتم و میترسیدم اما به نظرم خود عمل و سوند گذاشتن و سوزن زدن توی کمر اصلا دردی ندارن و فقط اون حس فشار که فکر میکنی درد داری خیلی طول نکشید که اولش یه حس فشار و بعدش یه سبکی رو حس کردم انگار یه وزنه رو از تو شکمت بکشن بیرون و بعد صدای گریه هاش بردن تمیزش کردن و آوردن نشونم دادن و من کاملا مات و مبهوت بودم جوری که دکتر گفت بابا یه چیزی بگو تا بفهمه تو مادرشی 😁 و آوردن چسبوندن به صورتم تا باهاش حرف بزنم
حین عمل همش احساس فشار داشتم تو ناحیه شکم و قلبم همش انگار نفسم میخواست بند بیاد و خیلی این احساس بد بود برام بعد از عمل بدنم تو ریکاوری به شدت می‌لرزید خداروشکر که گذاشتن خانوادم رو اونجا ببینم و یکم آروم تر شدم از لحاظ روحی من پمپ درد هم داشتم که خیلی خوب بود برای کم شدن درد اما بازم دردم خیلی زیاد بود و خیلی سختی کشیدم اما سعی می‌کردم تحمل کنم و تو خودم بریزم و قوی باشم که اشتباهم همین بود و بعد سزارین تازه دردسرام و مشکلات شروع شد که باید یه تایپیک دیگه در مورد عوارض بعد زایمان بزنم
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
#تجربه _زایمان ۲
چندساعتی تو نوبت سونو بودم و دیگ ظهر شده بود به شوهرم گفتم از وقتش گذشت عمرا دیگ بستری کنن برا زایمان و از شب قبلش ناشتا بود وقتی رفتم سونو ب دکترش گفتم دارن اذیتم میکنن و اگ میشه آب دور بچه رو کم بزن😂که گفت من اصلا چنین کاری نمیکنم و وقتی چک کرد گفت نیاز نیس من کم بزنم چون آب دور بچت هفته همین الان بااین‌سونو برو بیمارستان واای که من چقدر ذوق کردم از اینک آب دورش کم شده 😍😂سونو رو نشون دکتر دادم ولی باهام لج کرده بود میگفت من عمل نمیکنم و تا دو سه روز دیگ مشکلی پیش نمیاد برو خونه سه روز دیگه بیا تا بستریت کنم😑منم همونجا جلو دکتر زنگ زدم به شوهرم و گفتم اینجوری میگه شوهرمم عصبانی شد گفت بهشون بگو ما نه ماه صبرکردیم سه روزم صبرمیکنیم ولی اگ اتفاقی برا بچم افتاد همون بیمارستان رو سر تک تکتون خراب میکنم و چون صدا گوشیم بلند بود دکتر شنید و گفت صبرکن زنگ زد چندجا و بعدم زایشگاه سفارش کرد که اورژانسی بستریش کنید ساعت دو بستری شدم و ساعت پنج و نیم آماده شدم برای اتاق عمل اول سوند گذاشتن که خیلی خیلی میسوخت و سوزشش غیرقابل تحمل بود چندبار اومدن چک کردن ولی مشکلی نداشت ساعت پنج و ربع راهی اتاق عمل شدم استرس و ترس عجیبی داشتم و بیشتر نگران دختراولم بودم که اگ برام اتفاقی بیوفته بچم چیکار کنه🥺دکتر اومد چندتا سوال ازم‌پرسید و گفت بیهوشی میخوای یا بی‌حسی که گفتم‌بی‌حسی چون بیهوشی رو میگفتن روی شیر و بچه تاثیر میزاره سوزن رو که زدن پاهام‌گرم شد و دراز کشیدم پرده رو وصل کردن
مامان اقا هامین مامان اقا هامین ۲ ماهگی
تجربه سزارین یهویی پارت ۲
همون موقع سریع رفتم ، اول یه ان اس تی انجام دادم که خداروشکر خوب بود ،بعدم رفتم تو مطب دکتر توی نوبت ، چون نامه ویزیت اورژانسی داشتم منشی قبولم کرد ...
روز پر تحرک، استرس و پر تنشی رو داشتم میگذروندم 😫 بعد از ۲-۳ ساعت تو انتظار بودن نوبتم شد ، که واسم ۲-۳ سال گذشت ، دکتر سونو کرد گفت اب دور جنین و ضربان قلب و بیوفیزیکالش خوبه ،من تشخیص iugr نمیدم فقط نینی ریزه همین ، میتونی تا هفته ۳۸-۳۹ صبر کنی 😍
خوشحالترین اومدم بیرون 🤗 عکس سونو رو واسه دکتر فرستادم ، گفت خوبه ، فقط یه روز در میون ان اس تی بده
بعد از روز وحشتناک ، شب با ارامش خوابیدم، صبح ساعت ۵:۳۰ گرسنه ام شد و بیدار شدم ، خامه و عسل خوردم و خوابیدم ، همینجور که دراز کشیده بودم ، حس کردم ترشح ازم اومد ، خب طبیعی بود ، چند ثانیه بعد باز اومد بلند شدم رفتم سرویس بهداشتی ببینم چیه ، یهو کلی اب وترشح ازم اومد ، داشتم سکته میکردم ، از چیزی که میترسیدم سرم اومد 😑 همینطور که از ترس میلرزیدم شوهرم رو بیدار کردم و باز برگشتم سرویس که دیدم چند تا خوب ابه هم داره میریزه ، دیگه مثل بید میلرزیدم و شوهرم هم داشت بهم ارامش می داد 😰
سریع پد گذاشتیم و رفتیم بیمارستان و با اینکه هنوز نامه تاریخ زایمان نداشتم اما چون نامه روانپزشک رو برده بودم و اوکی اولیه رو گرفته بودم ، زایشگاه بستری شدم ،ان اس تی بهم وصل شد و ساعت ۶ صبح با دکترم تماس گرفتن ، مریض اورژانسی دارید تشریف بیارید واسه سزارین 🤣🥴🥺
شرح سزارین هم بگم آیا ؟؟
مامان طنین مامان طنین ۲ ماهگی
سلام مامانا، منم میخاستم تجربه زایمانمو بگم بهتون، از بیمارستان پیامبران،
پارت اول:
دکترم برای ۲۲ م دی روز شنبه برام نوبت عمل زد و نامه بستری هم بهم داد، یک روز قبل عمل بهم زنگ زد گفت ساعت ۵ صبح بیمارستان باش برو زایشگاه کاراتو انجام بده ساعت ۷ ونیم اولین نفر میبرمت اتاق عمل، و بهم کفت یه شام سبک بخور، از ساعت ۱۱ شب هم دیگه هیچی نخور حتی آب، منم به گفته ایشون هیچی نخوردم و با همسرم و خواهرم رفتیم بیمارستان، رفتم زایشگاه و اونجا اولین آزمایشی ک دادی رو میخان و سونو ان تی رو، یسری برگه و فرم بهت میدن پر میکنی و امضا از شوهرتم رضایت میگیرن ، یه دست لباس بهم دادن گفتن برو تو اتاق و لباساتو عوض کن، اومدن nst گرفتن و فشارمم گرفتن و انژوکت وصل کردن، حدود ساعت ۶ ونیم هم اومدن سوند رو زدن برام، البته من بهشون گفتم ک اگ ممکنه تو اتاق عمل برام سوند بذارین که گفتن اونجا میتونن برات بزنن اما اتاق عمل مرد هست خودت معذب میشی، که دیگ بهشون گفتم همونجا زدن، درد نداره فقط یه حس خیلی چرت و مزخرفه انگار همش احساس ادرار و سوزش داری ، آها اینم بهتون بگم قبل از اینک برید طلاهاتونو تو خونه دربیارین، یه خانوم رو اونجا دیدم که النگوهاشو قیچی کردن، ساعت حدود ۷ و ۲۰ دقیقه اسم من رو صدا زدن و یه خانم اومد تو اتاق جایی رو که میخاستن تیغ بزنن رو چک کرد که مو نداشته باشه و محض احتیاط با ژیلت شیو میکنه، یه آقا هم با ویلچر اومده بود منو روش گذاشتن و اسم همسرم رو صدا زدن و بردنم سمت اتاق عمل (بقیشو پارت بعد مینویسم)