۱۱ پاسخ

عزیزم طبیعی ، باید مراقب باشی دیگه، بچه های پشت سر هم تا موقعی که برن دبیرستان همینجوری بزن بزن دارن، خیلی سخته خداییش

وضعیت منم همینه فک کنم رکورد زدم با اختلاف ۱۰ ماه و ۲۶ روز😮‍💨🤒🤕

خواهر بچه های من بزرگ تر شدن باز همینن..🤒 نمی‌دونم تا کی این جنگ و دعوا ادامه داره

درکت میکنم عزیزم

برامنم اینجوریه😬😬😬😬😬

من پسرم یک سالو چهار ماهش بشه پسر دیگم به دنیا میاد
میخواستم بدونم کی سختره
وقتی نوزاده یکیشون یا الان مث شما

دقیقا همه ب من میگن پشت سر هم بیار حالا جدایی از اینکه هر کدوم دردسرای خودشونو دارن هیچ این جنگ کردنشونم اضافه میشه رد میدم واقعا من عصابم نمیکشه ولی اشکال نداره یه کم بزرگ‌تر بشن حداقل کوچیکه ام گاهی زورش میرسه بهش🤣 خودتو ناراحت نکن ما خودمونم این طوری بزرگ شدیم

چجورم چنگ انداخته توگردن طفل معصوم😥

واقعا یعنی اینجوریه ،یعنی دیوانه کنندس؟؟ حالا من میخواستم دس به کار شم گفتم دوتا باهم بزرگ شن

اشکال نداره عزیزم خدا بهت توانایی و صبرشو بده بزرگشون کنی
بچه پشت سرهم همینا رو داره ولی مطمئن باش بزرگ بشن رفیق جینگ هم میشن

خدا صبرت بده

سوال های مرتبط

مامان حلما نمک مامان حلما نمک ۲ سالگی
دیشب حلما داشت با ماشین پسرم بازی می‌کرد یهو پسرم اومد از دستش گرفت ماشینو حلما رفت تو حالت گریه بغض کرد که گریه کنه نگو بچه نفسش نمیاد بالا من تا متوجه شدم بلند شدم بگیرمش رفت سمت مبلی که باباش نشسته بود سیاه شد خورد به مبل افتاد زمین باباش بغل گرفت بچه کلا دست و پا و گردنش اینا شل شد شد سیاه سیاه نمیتونست نفس بکشه هرچی باباش میزد پشتش اصلا جواب نمیداد هرچی هم میومدم از دستش بگیرم نمیداد به من تو خونه بال بال میزدیم یه لحظه باسنش گرفتم محکم فشار دادم خودش هم انگار ترسیده بود یکم نفسش اومد ولی باز نفس نمیتونست بکشه باباش بردش کنار شیر آب هی آب پاچید رو صورتش من فقط خودمو میزدم جیغ از ته دلم میکشیدم خدارو صدا میزدم باباش گفت مثل اینکه یکم داره نفس میکشه سریع گرفتم بغل دوویدم لب پنجره آنقدر شوک بود بچه حتی بعدش گریه نکرد فقط آروم شروع کرد نفس کشیدن رنگش برگشت و منو نگاه می‌کرد تو اون حال هی منو بوس می‌کرد خدا دیشب دوباره حلمارو به من بخشید اینو نوشتم بگم توروخدا بیشتر بچه هاتون رو دوست داشته باشید قدرشون بدونید شکر کنید بابت بودنشون کمتر عصبی بشید من خودم خیلی زود عصبانی میشم اما کنترل میکنم ولی از دیشب یادم نمیره اون صحنه که بچه داشت میرفت منو باباش نمیتونستیم کاری کنیم برای ما هم دعا کنید .انشاالله رحمت خدا شامل حال همه بشه از جمله ما
مامان بردیا مامان بردیا ۱ سالگی
سلام به مامانای عزیز
دیدم خیلی از شما ها با بد غذایی بچه تون درگیر هستین گفتم تجربه خودم با بچم رو بگم شاید به درد کسی خورد، من از شش ماهگی که غذا و شروع کردم پسرم به فرنی و حریره علاقه ای نداشت ولی سوپ رو دوست داشت واسش سوپ که میزاشتم چند تیکه هویج و مرغ پخته میزاشتم جلوش باهاش بازی میکرد بقیه سوپ رو با چنگال له میکردم وقتی در حال بازی بود میدادم بهش تا یک سالگی ادویه و نمک ندادم، هنوزم هر غذایی ک داریم یکم ازش میدم بازی کنه بقیه رو با قاشق خودم میدم همشو میخوره،مثلا قورمه سبزی که هست از لوبیا و گوشت می‌زارم جلوش برنج و بقیه خورش رو له میکنم میدم، گاهی هست که کل غذارو نمیخوره فقط چند قاشق ولی من هیچ وقت به زور ندادم همین که نخورد کلا جم کردم غذارو به جاش شیر دادم هیچ وقت هم دعواش نکردم که چرا نمی‌خوری چون بچه ها بدتر لج میکنن الآنم ک یکم بزرگتر شده شیر رو کمتر میدم ک یکم گرسنه بشه کامل غذاشو میخوره با این حال گاهی هست ک چند قاشق بیشتر نمیخوره و من به جاش میان وعده یا شیر میدم ،صندلی غذا هم خیلی خوبه بچه رو می‌زاری داخلش نمیتونه این ور اونور بره راحت غذا میخوره من یک صندلی ارزون گرفتم واسش،خواهش میکنم هیچ وقت به خاطر غذا کوچولو تونو دعوا یا تنبیه نکنین چون فایده ای نداره و بعداً فقط عذاب وجدان میگیرین🙏🌹