۱۰ پاسخ

منم طبیعی میخواستم و همه کارم کردم تا ۴۰ هفته کامل اما دکتر گفت تو طبیعی بزا نیستی و بدنت اصلا شرایط شو نداره ،و سزارین شدم 🥲

آره واقعا من اگه میتونستم حتما طبیعی می‌آوردم
ولی قبلا دوتا سقط داشتم هم فوبیا طبیعی گرفتم هم اونوقت خیلی سخت سقط کردم دکتر گفت لگنت به شدت تنگه

😍😍😍

من اول آمپول فشار زد. دیگه برام غیر قابل تحمل بود مفت باید صبر تا 6سانت ک بشی بعد اپیدروال بزنی زدم ولی هیچ فایده نداشت فقط دردت ساکت کرد و آروم بدون هیچی خوابیدی همین آخرش هم سزارین شدم منم اشتباه کردم

عزیزم درخواست میدی داشته باشمت ❤️

من از تا هشت سانت حتی به کسی نگفتم درد دارم چهار عصر با هشت سانت بردنم زایشگاه ده و بیست دقیقه به دنیا اومد دخترم😍
ولی سخت بود سختتتتت😱
طوری که شاید دیگه سراغ بچه بعدی یا زایمان طبیعی نرم البته که سزارینم دوست ندارم 😞

یعنی اپیدورال نگیریم؟ من زایمان اولم نگرفتم. اینبار نمیدونم چکار کنم

انشالله که این نی نی هم به سلاکتی و راحت دنیا میاد
کو اون خانومه که بهش گفتم شیک و خوشگل رفتیم طبیعی اوردیم اما اصرار داشت اونا که طبیعی میارن به هم ریخته و زشتن🤩

خب ماشالله شما خوش زا بودین😅

چه مامان خوشگلی

سوال های مرتبط

مامان نیکان مامان نیکان ۵ ماهگی
تجربه زایمان.
من ۳۸ هفته و ۶ روز بدون درد بستری شدم ساعت ۷ تا ساعت ۸ که دکترم اومد معاینه کرد از ۲ سانت به ۳ سانت رسیدم بعدش معاینه تحریکی شدم و سرم و آمپول فشار گرفتم کم‌کم دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود به ۳ دقیقه رسید و شدتش زیاد شد از ۸:۳۰تا ۹:۳۰ توی وان بودن دیگه نمیتونستم تحمل کنم گفتم اپیدورال بزنن نزدیکای ۱۰ اپیدورال زدن اصلا سخت نبود چند لحظه باید قوز کرده بمونی بعد کیسه آبمو سوراخ کردن بعدش یکم مونده به ساعت ۱۱ حس زور داشتم اپیدورال دیگه اثر نمیکرد یه امپول زدن به شلنگی که به کمرم وصل بود ولی بازم اون‌حس زور شدید بود و درد زیاد پاهام‌ میلرزید دیگه زور و فشار میکند دکترم اومد و سر بچه رو کشید بیرون و بعدشم جفت دوتا هم بخیه خوردم بعدش پاهام گز گز میکرد ولی یه ربع بعد خوب شدم خداروشکر زایمان طبیعی درسته درد داره ولی در حد ۲ ساعته درد شدیدش ولی خب الان توی اتاقمون ۳ نفر سزارینن نمیتونن تکون بخورن من‌خودم دستشویی میرم و راحتم
راستی اون‌موقع که درد زور داشتم اومدن ادرارمو خالی کردن‌نمیدونم با چه وسیله ای بود شلنگ داشت .
من روز قبل جشونده تخم شوید و گل گاوزبون‌خوردم .شبم یه کپسول روغن کرچک که قشنگ معدمو خالی کرد دیگه مدفوع نداشتم موقع زایمان .
۱۰ روز قبلم هر شب یه شیاف گل مغربی میزاشتم .گفتن لگنت خیلی خوبه دهانه رحمت کاملا نرمه .و اینم بگم زایمان اولم طبیعی بودم و ۱۰ ساعت درد تحمل کردم
مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۷ ماهگی
خاطره زایمان :
(قسمت اول)
سلام این خاطره زایمان اولمه گفتم تعریف کنم شاید به درد کسی بخوره و از استرس بعضی ها کم کنه☺

من تو بارداری اولم کلاسای تئوری زایمان رو بیمارستان صارم میرفتم تا ۲۰ هفته بعد از اون هم کلاسای ورزش بارداری و پیش خانم کرباسی رفتم که واقعا عالی بود.😊

از هفته ۳۳ دردای پریودی اومد سراغم و هربار پیش دکتر میرفتم میگفت طبیعی....
گذشت تا ۳۶ هفته و ۶ روز بودم از شب قبلش همون دردای پریودی اومد سراغم
ولی کمی بیشتر بود هم تعداد دفعات هم شدتش ولی اصلا جوری نبود که اذیت بشم یا فکرم پیش زایمان برم
فقط تا صبح نتونستم درست از درد بخوابم.
من وقت دکترم هفته ی بعدش بود اما صبح به شوهرم گفتم نره سرکار که بریم دکتر ویزیت شم.😁
ساعت ۱۲ ظهر رفتیم مطب دکتر و گفتم بین مریض اومدم و تا ساعت ۱:۳۰ معطل شدم.
وقتی رفتم دکتر گفتم دیشب درد داشتم گفت پس بزار معاینه ات کنم😯 منم چون اولین معاینه ام بود و خیلی ترس از معاینه داشتم کلی ترسیدم🤕
اما خداروشکر با کلی ژل معاینه کرد و اصلا درد نداشت 😊
وسط معاینه چشمای دکتر اینجوری شد (😳😳)
گفت الان درد نداری؟ گفتم اصلا از صبح‌درد نداشتم فقط دیشب درد داشتم.
نشست پشت میزش یه نسخه نوشت داد دستم با خنده گفت دختر ۵ سانتی برو بیمارستان تا من بیام 🤒🤒
این جمله رو که شنیدم یه دفعه استرس گرفتم چون اصلا منتظر زایمان نبودم.
دیگه من وسایلمم اماده کرده بودم رفتم خونه یه دوش سریع گرفتم و تند تند وسایلمو جمع کردم و رفتیم سمت بیمارستان
مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۷ ماهگی
خاطره زایمان
(قسمت دوم)
وارد بلوک زایمان شدم نامه دکتر و دادم به مامایی که اونجا بود گفت چند هفته ای گفتم ۳۶ و ۶ گفت پس چرا دکتر نامه بستری داده؟
گفتم چون ۵ سانت بودم ، پرستار گفت زود ممکنه بچه بره تو دستگاه😥
با شنیدن این حرف تمام ارامشی که به دست اورده بودم دوباره از دست دادم همه ی وجودم شد اضطراب و ناراحتی دیگه نفهمیدم چجوری لباسامو عوض کردم.😭
من ساعت ۳ بود که بستری شدم.
خداروشکر اجازه میدادن شوهرم کنارم باشه و بهش گفتم حق نداری از پیشم تکون بخوری😁
درخواست ماما همراه هم کردم که اومد بهم ورزشا رو میگفت و میرفت و من با شوهرم ورزش میکردم🤰🏻
ساعت ۴ و نیم بود که دکترم اومد، ازم پرسید هنوز درد نداری؟ گفتم نه . معاینه کرد گفت بین ۶و۷ای 😕 و از اتاق رفت بیرون
به ماما گفتم میخوام برم وان ، برام وان و آماده کرد و تا ساعت ۵ تو ان بودم. همش فکرم پیش بچه بود که مشکلی براش پیش نیاد به خاطر همین اصلا انرژی ورزش کردن نداشتم.
ساعت ۵ دوباره دکتر اومد معاینه کرد و گفت پیشرفتی نداشتی و بچه بالا به خاطر همین برام امپول فشار وصل کرد.
بهم گفت اگه اپیدورال میخوای الان میتونم برات انجام بدم که گفتم نه.
حدود ۱۰ دقیقه بعد از وصل کردن سرم تازه دردام شروع شد و هی بیشتر و بیشتر میشد 😣
اما هنوز قابل تحمل بود مخصوصا با ورزش و ماساژایی که ماما همراه انجام میداد دردا رفع میشد و یکی از چیزایی که خیلی کمکم میکرد تو دردا تکنیک های تنفس بود که واقعا کمک کننده بود و تسکین دهنده
مامان آیهان مامان آیهان ۴ ماهگی
سلام من دیشب زایمان کردم گفتین از تجربه ام بگم شاید به دردتون بخوره،من با درد رفتم بیمارستان یک سانت بودم،قرار نبود بستری کنن ولی چون ضربان قلب بچه افت کرد و بستریم کردن از ساعت پنج و نیم عصر تا یک شب درد داشتم انقباض شدید،هنوزم همون یک سانت و نیم بودم لگنم یاری نمیکرد و رضایت دادم به سزارین،با شوهرم صحبت کرد اونم قبول کرد،دکترم گفت سه سانت و نیم شدی فقط نیم ساعت دیگه تحمل کرد نشد میبرمت سزارین توی اون نیم ساعت به این فکر کردم ک این همه درد کشیدم بعدا هم قراره با سزارین درد بکشم پس بهتره تحمل کنم مامانمم اصلا راضی نبود خلاصه اینکه شوهرم تمام مدت پیشم بود کمکم کرد ماساژ داد ورزش کردیم پنج سانت شدم امپول زدم و سریع هفت سانت و بعدشم فول شدم،ولی اینو بدونین هیچ چی بهتر از طبیعی نیست،بعدش بالافاصله دردات تموم میشه میتونی راه بری ولی سزارین تا چندساعت نه سرتو میتونی تکون بدی نه حرف بزنی نه شیر بدی تازه بعدشم دردات شروع میشه….و سرانجام ساعت ۲:۴۰ پسرم ب دنیا اومد،تا میتونید روی ورزش های لگن کار کنید تا دهانه رحمتون باز شه