۱۱ پاسخ

عزیزم یه جاهایی همه مامانا از فشاری که روشون هست خسته میشن.. حق داری.. ولی تو تحت هر شرایطی آدم امن زندگیشی و قطعا براش بهترین مادر دنیایی..
همه ما یه جایی از کوره در میریم خودت رو ناراحت نکن فردا بیشتر از همیشه بغلش کن و بوسش کن و بهش بگو که چقدر دوسش داری و ازش معذرت خواهی کن♥️

بابا هرمادری یجایی اذیت میشه، یعنی هیچوقت مادرای خودمون بهمون چی نگفتن؟
آیا حسمون بهشون عوض شد؟؟

بچه ها تندتند تکونشون بدی هوشیار میشن باید آروم آروم تکونش بدی، سعی کن خوابشو تنظیم کنی موقعش که رسید دیگه خودش غرق خواب بشه قطره ویتامین آ د هم صبحا بهش بده از ظهر به بعد نده

سخته میفهمم حالت بد باشه بی حوصله باشی مریض باشی گشنه باشی و بی خواب باشی غم عالم توی دلت باشه هم اونا جز مادر کسی وندارن و ما مسئول بزرگ کردنو مراقبت ازشونیم

همه ما عصبی میشیم و این طبیعیه
من وقتی عصبی میشم بینیمو میچسبونم بهش و یه نفس عمیق میکشم عطر تنش آرومم میکنه دیگه سرش داد نمیزنم
ولی هیچ وقت بچتو محکم تکون نده خطرناکه

کاش دختر منم به باباش عادت داشت اخه شوهرم خیلی دوس داره پیشش خوابش ببره

میفهمم ولی مامانا هم کم میاره بدنشون

از الان قهرو میدونن منم اون دفعه به شوخی اخم کردم یدونه آروم زدم روی پاش بعضی شد بخدا هميشه باهاش بازی می‌کنم یا اتفاقی دستم میخوره به جایش اصلا گریه نمیکنه

نمیتونم بگم بهش فکر نکن و خودتو ناراحت نکن چون بسر خودمم اومده الان حالتو درک میکنم منم یکی دوبار اینکارو کردم و بعدش عذاب وجدان دنیا رو دلم بود اما ب خودم قول دادم اینکارو دیگه نکنم..ماهم آدمیم ی جاهایی عصبی میشیم بچمونم میدونه ک هیچکس تو دنیا ب اندازه ما عاشقش نیست پس ب این فکر نکن ک ازت ناراحت شده

الهی
غصه نخور پیش میاد
عزیزدلم تو مامان خوبی هستی 💖

نکن خواهر من نکنننن ، ی ذره صبر و حوصله. حالا ما ی ساعت هم دیر بخوابیم هیچی نمیشه ، اون بچه ب جز مادرش کیو داره ک تو هم اذیتش کنی

الهی عزیزم میفهمم چی میگی این عذاب وجدان ادمو خیلی اذیت میکنه همش آدم خودشو سرزنش میکنه معلومه خیلی بهت سخت گذشته

سوال های مرتبط

مامان ماهلین👼🌙 مامان ماهلین👼🌙 ۴ ماهگی
دیشب برای اولین بار ماهلین ساعت ۱۱خوابید ذوق کردم که زود خوابیده منم می‌خوابم یکم استراحت میکنم درد پریودی و حال روحی بد کلافم کرده بود
ازساعت ۱۲شروه کرد تند تند بیدار شدن و گریه کردن غلت میزد به روی شکم که همیشه روی شکم میخوابه اما گریه میکرد و بیدار می‌شد
بهش شیر دادم تا ساعت ۲گریه هاش بیشتر شد فهمیدم انگار شیرم کم شده و سی نمیشه براش شیرخشک درست کردم اما اصلا نخورد انگار لج کرده بود
کامل بیدار شد گذاشتمش روی پام چشماش بسته بود اما گریه میکرد
گذاشتمش زمین و شوهرمو بیدار کردم که بیا پیشش تا من یکم استراحت کنم رفتم پایین تخت و کلی گریه کردم بخاطر ضعیف بودم،بخاطر کم بودن شیرم که بچم سیر نمیشه،بخاطر بد حرف زدن با دخترم که کلافم کرده بود و نمیخوابید و شیر نمی‌خورد
چقدر من مادر بدیم
بعد یربع خوابوندمش اما باز توخواب گریه میکرد و باز می‌خوابید بازبیدارمیشد حس کردم شاید پاهاش درد می‌کنه آخه تازه ۳روزه واکسن ۴ماهگیشو زده و جای واکسنش سفت شده بهش استامینوفن دادم و ۲ساعتی خوابید و باز گریه بخاطر شیر.
بهش شیر دادم خوابید اما ساعت ۸بیدارشد و الآنم خوابیده
خیلی شب بدی بود نفهمیدم چش بود
اما خداروشکر گذشت
هنوزم عذاب وجدان دارم که چرا بد باهاش حرف زدم
چقدر پشیمون شدم از بچه دار شدنم که من بچه نمی‌خواستم و شوهرم بچه میخواست
هیییی😓😪🥴😮‍💨
چی بگم ...!؟