دخترم خیلی مظلوم شده حالش فرق کرده اخلاقش فرق کرده روز چهارمه دارم از شیر میگیرم خوابوندش شبا خیلی سخته برام... میدونم میگذره ولی دلم گرفته. ... حس و حال بدیه .... همه روزای اولی ک شیر نمیخورد ب زور بیدارش میکردم شیرمیدادم تا زردیش بالانره بعدش با اون بامزگیاش نوزادیش از جلو چشام رد میشه اصلا حالم خیلی بده .... خیلی تلاش کردم تدریجی بگیرم نمیزاشت یکسره بهم وصل بود حالا یهو گرفتم جفتمون درعذابیم دلم میسوزه براش اصلا نخندیده ۳روزه کلی خوراکی اسباب بازی خریدم. پارک و تولد بردم افسرده شده تو حسرت چشای با ذوق و شوق دیش میخام گفتنشم.... دارم خفه میشم.... خونه تمیزه دیروز ی بارم نچسبید ب پام نزاره کارکنم منم ته تهه کارای خونه رو اوکی کردم منی ک خونم گند و کثافت ازش بالامیرفت چون دوساعت دوساعت تو بغل دخترم بودم شید میخورد و باهاش بازی میکرد الان دارم میمیرممممم خدایا صبر بده بگذره ‌‌‌.....

عزیزم بچت داره اولین غم از دست دادن عزیز رو تجربه میکنه حالش طبیعیه پسر منم همینجوری بود سعی کن بیشتر ببریش بیرون بیشتر براش وقت بزار بیشتر باهاش بازی کن اسباب بازی بخر همه جوره تحویلش بگیر تا این روزا براش بگذره.اولین قدم بزرگ شدن رو برداشته درک شمارو نیاز داره

عزیزم اینم یه مرحله جدید از رشدشه
سخته برای جفتتون چون تقریبا کار دوسالتون بوده
ولی اینجور ک تعریف کردی بعد چند وقت هم برای خودت خوب میشه هم نینی
نگران نباش

منم دل ندارم بگیرمش کامل😞

عب نداره
انقد خوب غذا بخوره که خودت ذوق کنی
پسرم الان بجای نینی(همون می می منظورشه)
میگه مون...ینی نون😄

خدا بهت صبر بده واقعا سخته منم نمیدونم چطوری بگیرم خیلی برام سخته